✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س)
قسمت یازدهم
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
لحظاتی بعد حضرت زهرا به هوش آمد. وقتی امیرالمومنین را ندید از فضه درباره آن حضرت سؤال کرد. فضه پاسخ داد:
« امیرالمؤمنین را با اجبار به مسجد بردند. »
حضرت زهرا از جا برخاست و دست امام حسن و امام حسین را گرفت و همراه عده ای از بانوان به سوی مسجد حرکت کرد.
غاصبین امیرالمؤمنین را به مسجد بردند، در حالی که عمر شمشیر را بالای سر حضرت گرفته بود و می گفت:
« با ابوبکر بیعت کن. در غیر این صورت گردنت را می زنم!! »
در آن حال امیرالمؤمنین فرمود:
« آیا فاطمه با جسارت زده می شود؟! ای کاش پسر ابوطالب قبل از چنین روزی مرده بود و کافران فاجر را نمی دید که برای ظلم بر بانوی طاهره ازدحام کرده اند! »
حضرت زهرا با دیدن منظره بیعت، ناله ای زد و اشک از دیدگانش جاری شد و خطاب به ابوبکر فرمود:
« ای ابوبکر! چه زود بر اهل بیت پیامبرتان حمله ور شدید. به خدا قسم، با شما سخن نخواهم گفت تا پروردگار را ملاقات کنم. »
سپس پیراهن پیامبر را بر سر گذاشت و در حالی که دست دو پسرش را گرفته بود، فرمود:
« ای ابوبکر، آیا می خواهی همسرم را از من بگیری؟ به خدا قسم، اگر دست از او برنداری نفرین می کنم و کنار قبر پدرم میروم و به درگاه الهی شکایت می کنم. »
آنگاه به سوی قبر پیامبر حرکت کرد تا کنار آن رسید و فرمود:
« پسر عمویم را رها کنید. قسم به آنکه محمد را به حق مبعوث کرد، اگر او را رها نکنید نفرین می کنم و پیراهن رسول خدا را بر سر گذاشته به درگاه الهی ضجه می زنم و می دانم که ناقة صالح نزد خدا عزیزتر از فرزندان من نیست. »
با سخن حضرت، ناگهان آثار عذاب ظاهر شد! امیرالمؤمنین سلمان را فرستاد و پیام داد که حضرت زهرا نفرین نکند و به خانه باز گردد.
#برای_فاطمیه_چیکار_میتونی_بکنی؟
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س)
قسمت دوازده
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
روزهای آخر عمر حضرت زهرا نزدیک می شد. روزی حال حضرت به شدت منقلب شد در حالی که امیر المؤمنين و فرزندانش کنار ایشان نشسته بودند. در آن حال خطاب به همسرش عرض کرد:
« ای پسر عمو و ای باب شهر علم پیامبر و ای همسرم در دنیا و آخرت و ای صاحب نسل طاهر، تو را در باره این دو فرزندم وصیت می کنم که این ها دو نور چشم پیامبرند. برایشان بس است آنچه از فراق جدشان کشیده اند و مادرشان را نیز از دست می دهند. آنها را برای زیارت قبر من بیاور که قلبم با آنان است...
ای پسر عمو، بدان که من از تو راضی هستم. آیا تو نیز از من راضی هستی؟ من به اندازه طاقتم در خدمت تو بودم و درباره کارهای دنیا به اندازه توانم تو را یاری کردم. من روزها جو، آرد کردم و شب ها با مشک آب آوردم و اکنون به کوتاهی در حق تو اعتراف می کنم. مرا ببخش! »
امیرالمؤمنین در حالی که می گریست فرمود:
« ای دختر محمد مصطفی و ای بانوی بانوان، روح من فدای روح تو باد ».
امیرالمومنین با سخنان همسرش می گریست و حضرت زهرا با دست اشک های او را می گرفت و بر صورت خود می کشید و می فرمود:
« ای پسر عمو، تو در فراق من محزون هستی و اشک محزون وقتی در امتی جاری شد خداوند آنان را مشمول رحمت خویش می فرماید. پس چگونه است اگر این اشک بر روی کنیزی بریزد. من اشک تو را به امید رحمت به صورتم کشیدم، چرا که من کنیز خدا و دختر پیامبرم. »
#برای_فاطمیه_چیکار_میتونی_بکنی؟
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س)
قسمت سیزدهم
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
حضرت زهرا در روزهای آخر درباره دشمنان خدا و منع حضور آنان برای تشییع و تدفین وصیت نمود و به امیرالمؤمنين عرض کرد:
« یا على، هیچ یک از دشمنان خدا بر سر جنازه من حاضر نشوند و بر بدن من نماز نخوانند. هنگامی که از دنیا رفتم مرا با دست خود غسل بده و کفن نما و شب دفن کن تا ابوبکر و عمر حضور نداشته و خبردار نشوند و بر بدن من نماز نخوانند. »
آن حضرت درباره حضور نیافتن آن دو نفر در مراسم خاکسپاری، امیرالمؤمنین را قسم داد و عرض کرد:
« تو را به خدا و به حق محمد رسول خدا قسم می دهم که ابوبکر و عمر بر من نماز نخوانند. »
همچنین حضرت زهرا به اسماء وصیت کرد که هیچ کس بعد از وفات، کنار جنازه اش نیاید و درباره عدم حضور عایشه به طور خاص تأکید فرمود.
#برای_فاطمیه_چیکار_میتونی_بکنی؟
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س)
قسمت چهاردهم
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
روز آخر امیرالمؤمنین وارد خانه شد و دید حضرت زهرا پس از مدت ها که نمی توانست کار خانه انجام دهد، آن روز خمیری آماده کرده تا نان بپزد و ظرف آبی آماده کرده تا موهای حسنین و لباس هایشان را بشوید. امیرالمؤمنین با تعجب از آنچه می دید علت را پرسید و حضرت در حالی که اشک بر صورتش جاری بود فرمود:
« یا على، اکنون هنگام فراق من و توست. دیشب در خواب دیدم که پدرم در مکانی بلند ایستاده و به راست و چپ می نگرد و منتظر کسی است. عرض کردم:
پدر، رفتی و مرا تنها و بی کس باقی گذاشتی؟ شب و روز هر ساعت بر تو گریه می کنم و از هیچ غذایی لذت نمی برم و خواب راحت ندارم. فرمود:
" فاطمه جان، من اینجا منتظر تو ایستاده ام، چرا که مدت فراق زیاد شده و شب های انتظار و غم پایان یافته و ارتحال نزدیک شده است. دخترم، فردا شب هنگام رسیدن تو به من است. "
با دیدن این خواب یقین کردم که فردا شب از نزد تو خواهم رفت. این خمیر را برای نان امروز آماده کرده ام و با این آب می خواهم موهای فرزندانم را بشویم؛ چرا که تو فردا مشغول غسل و کفن و دفن من هستی و می ترسم فرزندانم گرسنه بمانند و سرهایشان غبار آلود بماند و لباس هایشان تمیز نباشد. »
هنگامی که امیرالمؤمنین کلمه فراق را از حضرت زهرا شنید، گریست و فرمود:
« یا فاطمه، هنوز غم پدرت در قلب من است، پس چگونه می توانم دوباره با فراق تو محزون شوم؟ »
حضرت زهرا فرمود:
« ای پسر عمو، بر فراق من همان گونه صبر کن که بر دوری پدرم صبر کردی که خدا با صابرين است. »
آنگاه در حالی که می گریست موهای حسنین را شانه زد و لباس های فرزندانش را شست.
سپس به آنها فرمود:
« ای نور دیدگانم، کنار قبر پدربزرگتان بروید و برای من شفا بخواهید. »
هنگامی که حسنین رفتند، حضرت از فضه خواست تا بسترش را پهن کند. آنگاه در بستر خوابید و فرمود:
« ای پسر عمو، نزد من بنشین که اکنون وقت وداع است. »
#برای_فاطمیه_چیکار_میتونی_بکنی؟
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س)
قسمت پانزدهم
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
👈 گوش کن‼️ مؤذن دارد اذان می گوید. صبح شده است. ابوبکر پس از نماز صبح به مردم حاضر در مسجد می گوید:
« برای تشییع جنازه دختر پیامبر حاضر شوید که دیشب از دنیا رفته است. »
👥 آنگاه همراه با عمر و عده ای از مردم به سمت خانه امیرالمؤمنین می آیند در حالی که قصد دارند بر بدن حضرت زهرا(س) نماز بخوانند و در مراسم تشییع و تدفین او حاضر باشند.
🤔 آری، این آخرین و بهترین فرصت برای پنهان کردن ظلم های آنها به فاطمه است. هر طور شده نباید این فرصت را از دست داد.
👌 در بین راه با «مقداد» برخورد می کنند. او با دیدن ابوبکر و عمر و افراد همراهشان می گوید:
« ما دیشب فاطمه را دفن کردیم. »
🌌 عمر که می بیند فرصت از دست رفته است به ابوبکر نگاه می کند و می گوید:
« آیا به تو نگفتم اینها بدن فاطمه را شبانه و زود دفن می کنند که ما حاضر نباشیم؟ »
✍ عباس(عموی پیامبر) می گوید:
« او خود وصیت کرده بود که شما بر او نماز نخوانید. »
👈 مقداد نیز می گوید:
« فاطمه وصیت کرده بود شما دو نفر بر جنازه او نماز نخوانید. »
😡 عمر که می بیند فرصت از دست رفته، عصبانی می شود و به مقداد حمله می کند. آنقدر بر سر و صورت او می زند که خسته می شود. حاضرین مقداد را از دست او رها می کنند.
آری، فاطمه با این وصیت خود، سندی را در تاریخ به جا گذاشت تا کسی بعدا نتواند ظلم هایی که به فاطمه شد را انکار کند.
😔 مقداد بلند می شود و به عمر می گوید:
« دختر پیامبر از دنیا رفت در حالی که از هر دو پهلویش خون جاری بود، از ضرباتی که تو با شمشیر و تازیانه بر او زدی.
پس بدان که من برای کتک خوردن نزد تو بسیار کم ارزش تر هستم که مرا اینگونه میزنی. »
#برای_فاطمیه_چیکار_میتونی_بکنی؟
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍ گزارش لحظه به لحظه از #شهادت_حضرت_زهرا(س)
#قسمت_شانزدهم
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
🍂 سه روز از #شهادت حضرت زهرا(س) می گذرد. سه روز است علی از خانه بیرون نیامده. یاران علی که طاقت دوری او را ندارند، عمار را نزد او می فرستند.
👥 بیا با هم به خانه علی برویم و به مولا تسلیت بگوییم.
نگاه کن‼️ علی نشسته و حسن و حسین کنار او هستند. حضرت به آن دو نگاه می کند و اشک می ریزد. 😢
#عمار می گوید:
« آقای من، شما ما را به صبر بر مصیبت دستور می دهید. اصحاب در انتظار شما هستند و طاقت دوری شما را ندارند. »
👌 #علی پاسخ می دهد:
« عمار، راست می گویی. اما بدان که من با از دست دادن فاطمه، پیامبر را نیز از دست دادم. فاطمه برای من آرامش خاطر و تسلای مصیبت بود. ای عمار، من درد مصیبت را احساس نکردم مگر با وفات او و درد فراق را نفهمیدم مگر با فراق او!!! و آنچه تحمل مصیبت را آسان می کند این است که در محضر خداست.
😔 ای عمار، هنگامی که #فاطمه را بر مکان غسل گذاشتم، دیدم یکی از استخوان هایش شکسته و میخ در وارد سینه اش شده و آن را مجروح کرده و پهلویش از شدت ضربات سیاه شده است.
😭 ای عمار، آنچه از قلبم بیرون نمی رود این است که فاطمه این جراحات را از من مخفی می کرد تا مبادا زندگی به کام من تلخ شود. »
😭 عمار به گریه می افتد و علی ادامه می دهد:
« ای عمار، بدان که این بانوی از دست رفته و درگذشته، #دختر_پیامبر است و من در مصیبت او به خاطر خدا صبر می کنم. »
⚠️ #دوستان، فاطمیه امسال هم گذشت!!!
ما چه کردیم؟ آیا توانستیم گوشه ای از غربت و مظلومیت مادر را به گوش دیگران برسانیم؟ فاطمیه سال دیگر در راه است...
#پایان!!!!!
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
طرح خائنانه صلح هرمز پرزیدنت حسن فریدون به زبان ساده👆👆
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍃دغدغه حجاب داشت...
می گفت یک چادر از #حضرت_زهرا (س) به خانم ها ارث رسیده است؛
چرا بعضی ها لیاقتِ داشتن
این ارثیه دختر پیامبر (ص) را ندارند.😔
شهیدمحمدرضا دهقان امیری
#فاطمیه🏴
#پویش_حجاب_فاطمے
#حجاب
مـے نویسم ز تو ڪہ دار و ندارم شده اے
بـے قرارت شدم و صبر و قرارم شده اے
من ڪہ بـے تاب توأم اۍ همہ تاب و تبــم
تو همہ دلخـوشے لیل و نهـارم شده اے
سلام آقا
🌸✨🌸✨🌸✨🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
در من
ڪسے فراقِ تو را
داد مےزند...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم