4_5814659388274639602.ogg
230.4K
💎صحبت های پدر شهید بابک نوری😭
https://eitaa.com/joinchat/3446538316Ca9684e0a0f
|مادرشہید بابک نوری|
وقتیبرایاولینبارازمدافعحرمشدنشبامن
صحبتکرد؛گریهکردم.
بهمنگفت: "مامانگریهنکن!دوستدارمبرم..قوی هستم؛هیچاتفاقیبرایمننمیافته
نگراننباش."
گفت:" مادردیگهمحضرتزینب(س)تویسوریهست
منبایدبرموراهروبرایزیارتشمابازکنم."
بعدمنروبوسیدوبارهادرآغوشگرفتوگفت:
"گریه نکن مامان بخند تا من راحتتر بتونم برم."
دعایهمیشگیششهادتبود.
#بابڪم دومآبانماه۹۶برایاولینوآخرین
بارراهیدفاعازحرمشد.
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3446538316Ca9684e0a0f
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
1_458810372.attheme
71.9K
تم شهید بابک نوری 😍💎
https://eitaa.com/joinchat/3446538316Ca9684e0a0f
1_503725817.attheme
65.7K
تم داداش بابک 😍❤️
https://eitaa.com/joinchat/3446538316Ca9684e0a0f
#خاطــره🎞
[همرزمشہید]
|یکی دو روز قبل از شهادت بابڪ بود. مصادف با شهادت امامحسن(ع)همرزممونسردارصمدی،رفت روی مین کنار جاده ای ، دو کیلومتر قبل تر از محل شهادت بابڪ به شهادت رسید.تیم ما ورودی بوڪمال مستقر بود.همه باید از کنار ماشین ها رد میشدن ، رانندهےسردارگفت:یک نفرو لازم داریم بره کمک کنه پیکر شهید رو بیاره.
بابڪ چون بچه ی حرف گوش کنی بود بابڪ رو فرستادم .آمبولانس که حرکت کرد بابڪ اومد پیشمگفتم : اونی که توی آمبولانس بود کی بود؟
گفت:"سردار صمدی بنده خدا خیلی ناجور شهید شده بود"
،شب پست نگهبانی بودیم دیدم داره گریه میکنه ، گفتم چرا گریه میکنی : "گفت منم دوست دارم شهید بشم"
گفتم پس خانوادت چی؟
گفت:"اونا رو سپردم به حضرت زینب (س)"|
#شہیدبابڪنورے•♥️•
https://eitaa.com/joinchat/3446538316Ca9684e0a0f
#خاطــره🎞
|دوستشہید|
••اولین شبی که رسیدیم مارو بردن حلب پادگان بوهوس یک شب اونجا مستقر شدیم.
صبح بابڪ شروع کرد به تمیز کردن و نظافت اون دور و بر و مایکی دونفر دیگه هم کمکش کردیم.اولین کاری که کرد ازماخواست که یکسری وسایل برای ورزش آماده کنیم;چون فکر میکرد اونجا موندنی هستیم.
بابڪواقعا روحیه جهادی داشت یعنی بچه ای نبود یه جا بشینه و یا مغرور باشه و خودشو بگیره،باهمه جوش میخورد همون روز اول
توی مناطق همنماز شبوقرآن خوندنش ترک نمیشد••
#شہیدبابڪنورے♥️
https://eitaa.com/joinchat/3446538316Ca9684e0a0f
◽️شب قبل از شهادت بابڪ بود. یه ماشین مهمات تحویل من بود. من هم قسمت موشکی بودم و هم نیروی آزاد ادوات. اون شب هوا واقعا سرد بود.
بابڪ اومد پیش من گفت: علی جان توی چادر جا نیست من بخوابم. پتو هم نیست.
◽️گفتم: تو همش از غافله عقبی. بیا پیش من، گفتم: بیا این پتو؛ اینم سوءیچ .... برو جلو ماشین بخواب، من عقب میخوابم. ساعت ۳شب من بلند شدم رفتم بیرون.
◽️دیدم پتو رو انداخته رو دوش خودش داره نماز میخونه... وقتی میگم ساعت ۳ صبح یعنی خدا شاهده اینقدر هوا سرده نمیتونی از پتو بیای بیرون!!
◽️گفتم: بابڪ با اینکارا شهید نمیشی پسر.. حرفی نزد، منم رفتم خوابیدم.صبح نیم ساعت زودتر از من رفت خط و همون روز شهید شد🙂💔
🕊 شادی روح پاکشون صلوات🕊
✍️راوی: همرزمشهید
#شهیدبابڪنورے❤️
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
آقا بابک که خاطره زیاد دارن
ولی نمیشه همه رو گذاشت
پایان محفل شهدایی
التماس دعای شهادت
رزق مون با شهید بابک
خدایا به حق شهید بابک هممون عاقبت به خیر و سرباز امام زمان باشیم نه سربار
الهم عجل لولیک الفرج
اللهم الرزقنا شهادة في سبيلك