دعای چهاردهم صحیفه سجادیه کامله.mp3
22.08M
#صحیفه_سجادیه_جامعه
#صوت_دعا
توصیه رهبر معظم انقلاب برای موفقیت جبهه مقاومت 👇
🎧 قرائت استدیویی دعای ۱۴ صحیفه سجادیه کامله (دعای ۴۴ صحیفه سجادیه جامعه)
※ هنگام دیدن چیزهایی که دوست نمیداشت
🎙 با صدای: محمود معماری
🎼 کاری از: «استودیو موسیقی انسانِ تمام»
دسترسی به متن و صوت این دعا (در وبسایت منتظر):
blog.montazer.ir/?p=2197
@sahifeh_sajjadiyeh_jameeh
14.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 دلیل اصلی استکبار جهانی برای مبارزه با مقاومت، هفت تا علم تخصصی هست که فقط در اختیار شیعه است!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع: جلسه ۱۰ از مبحث وظایف ما در آخرالزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿در سایه مادر
🪴سراسر ایران درخت میکاریم
💠پویش سراسری درختکاری در تکریم مقام مادر
⏰جمعه ۳۰ آذر ساعت ۱۰ صبح
💢این پویش به صورت گسترده و همزمان در ۴۴۰ شهرستان و چهل هزار گنجستان های ایران اسلامی برگزار خواهد شد.
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 فرزندان را در فضای مجازی تنها نگذارید
📣 کودکان به واسطه ناآگاهی، بیشتر از دیگران در معرض معضلات فضای مجازی هستند.
🔴شیادان اینترنتی، سارقان و باجگیران در فضای مجازی به دنبال طعمه می گردند.
✅ والدین گرامی فرزندان خود را در فضای مجازی تنها نگذارید.
#پلیس_فتا
#پویش
#کودکان_سایبری
📌هدیه ی روز مادر؛خاطره ای از شهید آرمان علی وردی
🔸روز مادر بود، میدانستم آرمان یادش نمیرود... آمد توی خانه پیشم؛ گفت: مامان چشمات رو ببند. گفتم: چی کار داری؟
🔹گفت: حالا شما ببند. چشم هامو بستم. آروم خم شد و شروع کرد به بوسیدن دستم. گفتم: مادر نکن. دست هاشو باز کرد و یه انگشتر عقیق رو توی دستانم گذاشت.
▪️گفت: مبارکه. بعدم رفت پایین که پاهام رو ببوسه... اجازه نمیدادم؛ میگفت: مگه نمیگن بهشت زیر پای مادرانه!نمیخوای من بهشت برم؟
#روز_مادر
#شهید_آرمان_علی_وردی
#میلاد_حضرت_زهرا(س)
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #طالوت_و_جالوت #قسمت_دوم
🔹گمشده طالوت🔹
طالوت مردی نیرومند، خوش اندام و قوی هیکل بود. چشمهای درخشان او حکایت از قلبی زیرک و دلی جوان داشت، اما مشهور و معروف نبود، او در دهکده خویش به همراه پدر به دامداری و کشاورزی مشغول بود. یک روز که او با پدر خویش در مزرعه مشغول کار بود، تعدادی از الاغهای آنها گم شد. طالوت به همراه غلام خود به دنبال الاغها و در میان دره ها و کوه ها به جستجو پرداختند، چند روز پیاپی نشیب و فراز کوهها را زیر پا گذاشتند، تا اینکه پاهایشان از شدت خستگی متورم شد و راهپیمایی شب و روز، آنان را به ستوه آورد.
طالوت به غلام خود گفت: بیا تا به دهکده بازگردیم، زیرا من تصور می کنم که پدرم مضطرب و نگران ما باشد. بی تردید اکنون او از حیوانات غافل و به فکر سلامت ما افتاده باشد.
غلام گفت: اینجا سرزمین صوف و زادگاه سموئیل است، تا آنجایی که من می دانم او پیغمبر خدا است و توسط فرشتگان به او وحی نازل می شود. نزد او برویم و درباره الاغهای خود از او راهنمایی بخواهیم، شاید در پرتو وحی و فروغ رأی او راهنمایی شویم. طالوت از این فکر خشنود شد و از آن استقبال کرد و برق امید در چشمانش درخشید.
طالوت و غلام او چون به جانب منزل سموئیل حرکت کردند در راه خود به دخترانی برخورد کردند که برای بردن آب از منزل خارج شده بودند، لذا از این دو دختر خواستند که آنها را به منزل سموئیل، پیغمبر خدا راهنمایی کنند.
دختران گفتند: هم اکنون مردم در بالای این کوه منتظر سموئیل هستند و هر دم انتظار می رود که او بیاید. در همین موقع که آنان مشغول صحبت بودند، طلعت سموئیل ظاهر و عطر نبوت وی در محل منتشر شد، سیمای نورانی او حکایت از پیغمبری کریم و رسولی امین می کرد.
چشمان سموئیل و طالوت متوجه یکدیگر شدند و در همان نگاه اول بهم علاقمند شدند و ارتباط قلبی بین آنها برقرار شد و سموئیل اطمینان پیدا کرد که این مرد، همان طالوتی است که خدا وحی کرد تا او را به پادشاهی برگزینم و زمام مملکت را به او بسپارم
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌸🌸🌸🌸🌸