eitaa logo
شهید اسماعیل کرمی
217 دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
8.5هزار ویدیو
129 فایل
شکر خدا را که در پناه حسینیم گیتی از این خوبتر پناه ندارد شهید مدافع وطن و امنیت کشور تاریخ تولد : 1350/06/01 تاریخ شهادت : 97/11/24 نحوه شهادت : حمله تروریستی جاده خاش زاهدان سن شهادت : 47 سال جهت ارسال مطالب @karami_113
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 (5) 🔸 محیط آلوده است 🔹 تقوا جلوی ابتلاء به معصیت را می گیرد. 🔸 روزانه چند سی سی خوف و خشیت در عروق قلبی راه نفوذ شیطان را می بندد. 🔹 در هوای ذکر و یاد خدا، های بندگی را حال می آورد. 🔸 دمنوشِ توبه جلوی لخته شدن گناه در شریان حیات و گرفتگی رگ های ایمان را می گیرد. 🔹 دستانمان را مرتب با آب قناعت بشوییم تا با تعدّی به حقوق دیگران نشود. ✍ به قلم استاد جواد محدثی
🔴 : 💠پدرم، هرگاه دچار غم و اندوهى مى‌شد، زنان و كودكان را گرد مى‌آورد و دعا مى‌كرد و آنها مى‌گفتند. 📙 الکافی،ج ۲،ص ۴۸۷ 💠 گاهی در مشکلات و گرفتاری‌ها زن و فرزند را جمع کنیم، کنیم و حاجت خود را از خدا بخواهیم و آنها بگویند. 💠 اینکار، می‌تواند حس معنوی، همدلی و وحدت را به فضای خانه کند. 🆔
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت بستری شدن ایوب آنقدر زیاد بود که بیمارستان و اتاق ریکاوری مثل خانه خودم شده بود. از اتاق عمل که بیرون می آوردنش نیمه هوشیار شروع می کرد به حرف زدن: _"شهلا من فهمیدم توی کدام دانشگاه معتبر خارجی، پزشکی تدریس می شود. بگذار خوب بشوم، می رویم آنجا و من بالاخره پزشکی می خوانم." عاشق بود. شاید از بس که زیر رفته بود... و نصف عمرش را توی بیمارستان گذرانده بود. چند بار پیش آمد که وقتی پیوند گوشت به دستش نگرفت خودش فهمید عمل خوب نبوده. یک بار بهش گفتم: + ایوب نگو، چیزی از عملت نگذشته صبر کن شاید گرفت. سرش را بالا انداخت. مطمئن بود. دکتر که آمد بالای سرش از اتاق آمدم بیرون تا نماز بخوانم. وقتی برگشتم تمام روپوش دکتر قرمز شده بود. بدون اینکه ایوب را کند با چاقوی جراحی گوشت های فاسد را بود. وگرنه کمی بعد به جایی رسید که دیگر گوشت دست خود ایوب بود و خون... ملافه ی زیر ایوب و لباس دکتر را قرمز کرده بود. ایوب از حال رفته بود... که پرستارها برای مسکن قوی آمدند. دوست نداشت کسی کنارش باشد. هم خیلی کرد اما ایوب قبول . ایوب وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش همیشه بود. از هر موضوعی،کتاب می خواند. یک کتاب دو هزار صفحه ای به دستش رسیده بود که از سر شب یک لحظه ام آن را زمین نگذاشته بود. گفتم: + دیر وقت است نمیخوابی؟ سرش را بالا انداخت + مگر دنبالت کرده اند؟ سرش توی،کتاب بود. _ باید این را تا صبح تمام کنم. صبح که بیدار شدم، تمامش کرده بود. با پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود. تا دوساعت بعد هنوز جای دوتا فرورفتگی کوچک، بالا و پایین چشم هایش باقی مانده بود به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند @shahidaghaabdoullahi
🔴 : 💠پدرم، هرگاه دچار غم و اندوهى مى‌شد، زنان و كودكان را گرد مى‌آورد و دعا مى‌كرد و آنها مى‌گفتند. 📙 الکافی،ج ۲،ص ۴۸۷ 💠 گاهی در مشکلات و گرفتاری‌ها زن و فرزند را جمع کنیم، کنیم و حاجت خود را از خدا بخواهیم و آنها بگویند. 💠 اینکار، می‌تواند حس معنوی، همدلی و وحدت را به فضای خانه کند. ‎‌‌‌‌‌‌‌‌ 〰️🌱،، ♥،، 🌱〰️ 🌸🍃 از "مشاوره تا ساحل آرامش"