🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یوسف علیه السلام #قسمت_پنجاه_و_سوم
🔹 دیدار یوسف علیه السّلام با برادران🔹
دربان یوسف اطلاع داد که ده مرد که از نظر ظاهر شباهت زیادی به هم دارند و آثار مجد و کمال از صورتشان هویداست اجازه ملاقات می خواهند و از آداب و رفتار و حیرت و تردید آنها چنین برمی آید که اهل این سرزمین نیستند. ایشان از شما اجازه ورود می خواهند تا با شما صحبت کنند.
یوسف علیه السّلام به آنان اجازه ورود داد و چون با آنها مواجه شد، دریافت که این ده نفر برادران او و فرزندان یعقوب هستند، گذشت ایام هیچ تغییری در صورت و ظاهر آنها ایجاد نکرده است. اینها برادران یوسفند که با یکدیگر پیمان قتل او را بستند و برای آزار او دست بدست یکدیگر دادند و بین یوسف و پدرش جدایی افکندند و چشمانی گریان و قلبی مجروح برای او باقی گذاشتند. اکنون این برادران یوسفند که بدون فکر و تدبیر، بلکه با تقدیر خداوند مهربان و آگاه به سوی او رانده شده اند.
یوسف علیه السّلام ایشان را به خوبی شناخت، ولی برادران او را نشناختند و شاید هرگز چنین تصوری نمی کردند، یوسفی که او را در چاه افکندند و نمی دانند که آیا در چنگال مرگ اسیر شده و یا درنده ای او را دریده و یا در بازار برده فروشان او را فروخته اند، چه ارتباطی به این فرمانروای تاجدار و مقتدر و چه نسبتی به این جاه و جلال دارد؟!
امّا یوسف، عاقل و دانا است و در تدبیر، زیرک و دوراندیش است. لذا ابتدا خود را معرفی نکرد و حقایق زندگی خود را فاش ننمود و سعی کرد از اسرار و منویات ایشان سر درآورد و از افکار و اندیشه آنها آگاه شود تا از آنچه که بی خبر است مطلع گردد و این کار را باید با زیرکی و احتیاط کامل انجام دهد.
#دیدار_یوسف_علیه_السّلام_با_برادران
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌸🌸🌸🌸🌸