#مثل_شهدا
#یاد_یاران
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محمود_کاوه
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم .
اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر #کاوه .
کم مانده بود سکته کنم
سر #محمود شکسته بود و داشت #خون می آمد .
با خودم گفتم : الان است که یک برخورد #ناجوری با من بکند .
چون خودم را بی #تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم .
او یک #دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو #زخم_سرش و بعد از سالن رفت بیرون .
این برخورد از #صد تا توگوشی برایم سخت تر بود .
در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه #حرفی بزن
همانطور که #می_خندید گفت : مگه چی شده؟
گفتم : من زدم #سرت رو شکستم ، تو حتی #نگاه نکردی ببینی کار کی بوده
همان طور که #خونها را پاک می کرد ، گفت :
این جا کردستانه ، از این #خونها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست .
چنان مرا #شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت #بمیر ، می مردم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
هدایت شده از کانال رسمی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
🌷خاطرات #شهید احمد کشوری
راوی: مادر شهید
تولد: فیروزکوه مازندران، ۱۳۳۲
شهادت: ایلام، منطقۀ عمومی میمک، تنگۀ بینا، ۱۳۵۹
مزار: تهران، بهشت زهرا(س)
احمد اولین فرزندم بود. موقع بارداریاش دل توی دلم نبود! خیلی میترسیدم؛ چون سابقۀ مرگ نوزاد در فامیل ما زیاد بود. خدا خدا میکردم برای بچهام اتفاقی نیفتد. به دنیا که آمد، مدام مریض میشد؛ آنقدر که دیگر دکترها هم قطع امید کردند. حسابی ناامید شده بودم. احساس کردم که دیگر راه چارهای نیست.
رفتم سراغ طبیب واقعی، امام رضا (ع) ضامن شد و احمدم شفا گرفت.
🍃 #یادش_گرامی
📚 برگرفته از کتاب خط عاشقی
خاطراتی از عشق شهدا به امام رضا علیه السلام
❣️در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع)
🆔 @razavi_aqr_ir