eitaa logo
آرِزویَـم شّهـٰادَت🕊
1.7هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
13 فایل
°•﷽•° آری؛ رَفتـَند...🌿 تا آراّمـ سَر بر بالیّـن بُگـذاریم🪁 او بـَرای آرامـِش تو جـاّنــ، داد...❣️ حاّلـ تو چه کــَردی برایِ او؟...(": شروعمون: ¹⁴⁰¹/⁹/² پاﯾاﻧموטּ:شه‍اנتموטּ اِטּ شاءلله🖐🏻♥ #کپی؟حلالت رفیق مدیر : @Mirdar90
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊 شهید وحید زمانی نیا من و آقا وحید از طریق دوستان به یکدیگر معرفی شدیم. اولین دیدار ما در اواخر مرداد ماه در شبستان حرم حضرت عبدالعظیم بود. حدود دو ساعت باهم صحبت کردیم و حجب و حیای آقا وحید مرا جذب کرد 😌 آقا وحید به قدری خصوصیات مثبت داشت که من به خطرات 💥و شرایط کاری او فکر نمی کردم. ما ۵ شهریور ماه ۹۸ نامزد شدیم و بیشتر رفت و آمد‌های ما در آن دوران بود؛ چون بعد از عقدمان در ۱۷ آبان ماه، شرایط آشوب در عراق پیش آمد که رفت و آمد سردار سلیمانی و آقا وحید به عراق بیشتر شد؛ به همین خاطر ما در دوره عقد زیاد همدیگر را نمی دیدیم. در روز عقد، من به آقا وحید گفتم: «در لحظه جاری شدن خطبه عقد هر دعایی کنی مستجاب می شود» آقا وحید خوشحال شد و لحظه ای به فکر رفت و پرسید: «هر دعایی؟!» گفتم: «بله.» بعد از شهادت آقا وحید مطمئن شدم که او برای شهادتش دعا کرده بود و دو ماه بعد از عقدمان دعایش به اجابت رسید
📨 🟡شهید مدافع‌حرم 🌹 همسر شهید نقل می‌کنند: یکی از وصیت‌های مهمی که شهید سعید انصاری به همه می‌کردند، این بود که «نماز اول وقت هیچگاه ترک نشود.» خود ایشان نیز همیشه و در هر حالتی که بود، نمازش را در اول وقت می‌خواند و به اطرافیانش، این عمل پسندیده را سفارش می‌کرد. 💠: ┄✿❀🍃🌼🍃❀✿┄
📋 راوے:رفیق شهید 🌱 مداح جوان و دوست محبوب بچه‌های محله بلوار فردوس پایتخت، آنقدر برای رفقایش عزیز است که بچه‌ها هربار با رفتنش حسابی به هم می‌ریزند.‌ عباس می‌گوید:« وقتی زنگ می‌زد؛ دوست نداشتم از ناراحتی رفتنش بگویم. اما ناراحت بودم. آخرین باری که رفت برعکس دفعات قبل توصیه‌هایش خیلی کلی بود. مدام توصیه می‌کرد حواستان به هیئت باشد که مبادا پرچمش پایین بیاید . آنقدر رفتنش برایمان سخت بود که خودم خواب معراج شهدا آمدنش را دیدم. در معراج مدام حسین را صدا می‌زدم و قسم می‌دادم تا اینکه چشم‌هایش را باز کرد.» 🦋🕊 •••═══════════••• https://eitaa.com/shahid098
کنار خیابون داشتیم با ابراهیم صحبت می کردیم که یهو دیدم صورتش سرخ شد. رد نگاهش رو دنبال کردم دیدم چشمش خورده به یه زن بد کنار کیوسک تلفن. ابراهیم با دلخوری رویش را برگردوند و با ناراحتی گفت . غیرت شوهرش کجا رفته؟؟ غیرت پدرش کجا رفته؟؟ غیرت برادرش کجا رفته؟؟ بعد رو کرد به آسمان و با حالی پریشان گفت . خدایا تو خودت شاهد باش ما حاضر نیستیم چنین صحنه های خلاف دینی رو توی این مملکت ببینیم، نکنه به خاطر اینها به ما هم غضب کنی و بلاهای خودت رو بر سر ما نازل کنی... 📕 ساکنان ملک اعظم ۵ « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »