#بیوگرافی
داستانم را به مجنون گفتم و با خنده گفت:
اینهمه دیوانگی را از کجا آوردهای؟
@shahidMohammadAliHeydari
#حال_خوب 🤩
«وَ رَبَطنا عَلَى قُلوبِهِم....»
و دلهای پاک آنها را [با یقین به حقایق]
سخت محکم و استوار ساختیم... :)
{سورهکهف|آیه ۱۴📖}@shahidMohammadAliHeydari
فرهنگی هنری شهید حیدری
#رنج_مقدس #قسمت_چهل_و_هشتم در سالن که باز می شود سر بلند می کنم به اميد ديدن علی، اما وقتی مادر در
#رنج_مقدس
#قسمت_چهل_و_نهم
پدر ظرف غذا را می دهد دستم. يعنی من اول بايد سراغ علی بروم؟ داخل اتاق خودم رو به حياط ايستاده و موهايش ژوليده است. رنگ صورتش
از ناراحتي تيره شده است. ظرف غذا را روی ميز می گذارم و بی طاقت بغلش می کنم. سرم را می بوسد. خوشحالم که آرام است.
- مسعود چرا اومده؟
- بَد نَشو علی! خودش داره ديوونه می شه.
در ظرف غذا را باز می کنم و قاشق را درمی آورم:
- بيا چند لقمه بخور.
- مسعود خورده؟
- نه! می شه اين قدر مسعود مسعود نکنی.
- کمرش خوبه؟
مطمئنم کمر و صورت مسعود خوب است. اما دقيقا حال دل و ذهن علی را نمی دانم. همه را با رفتارش متحيّر کرده است.
دست علی را می گيرم و به زور می نشانمش چند لقمه بخور. بعد صحبت می کنيم.
کاش مادر بود. من بلد نيستم بچه داری بکنم. آن هم پسر تخس و بدقلق.
- پدر چی گفت؟ مادر خوبه؟
نگاهش می کنم. بنده خدا نگران کدام از ماست؟
- مادر خوبه که تونسته اين غذا را برايت بفرستد. پدر هم اصلاً نگران تو نشد که هيچ. نپرسيد چرا زدی باز هم هيچ. فقط از اينکه پسرش از برادرش کتک خورده تا دم سکته رفت.
قاشق از دست علی می افتد. زبانم لال بشود با اين طرز حرف زدنم.
حيران بلند می شود، دو قدمی می رود سمت در و برمی گردد. نگاهم می کند. دلم برايش می سوزد. هر چقدر من گستاخم، علی خاکسار است. کافه دستی به موهايش می کشد، دوباره می رود و برمی گردد. بايد کمکش بدهم. اما نه الآن که خودم به خجالت رسيده ام. بار سوم که می خواهد برود، پدر در آستانه در قرار می گيرد. علی پا پس می کشد. پدر اخم الود است و لب هايش را به هم فشرده که حرفی نزند. علی خم می شود. پدر نمی گذارد دستش را ببوسد و در آغوش می کشدش و کنار گوشش می گويد:
- وقتی اعتراض می کردی، لجبازی می کردی، سر به هوايی می کردی، جوانی رو تجربه می کردی، من هيچ وقت به خودم اجازه ندادم دستم از
حدش تجاوز کنه. مسعود، مسعوده. نه علی، نه ليلا و نه سعيد. داشته هاش رو ببين نه خطاهاشو. چه کردی با خودت علی؟ ما نمی تونيم فرمان زندگی کسی رو دست بگيريم. فقط می تونيم تابلوی راهنمای مسيرش باشيم.
علی در آغوش پدر سکوت کرده است. اخمی که بر پيشانی پدر نشسته در چشمان به خون نشسته علی انعکاس پيدا می کند. پدر علی را از آغوشش جدا می کند و بازوانش را فشار می دهد و می گويد:
- آرامش رو به مسعود برگردون، اگر آروم شدی.
دارم فکر می کنم مگر می شود کسی در آغوش پدرش اين طور برود و آرام نشود. مسعود به چارچوب در تکيه می کند. خشم دوباره در صورت علی
می دود. مسعود می خندد و می گويد:
- با اين کاری که کردی دودل شدم که برم آمريکا يا فرانسه.
خنده ام می گيرد. علی هنوز نتوانسته بر خودش غلبه کند. جلو می رود و جای سيلی هايی که زده، دست می کشد. مسعود دستش را می گيرد و
می گويد:
- اينجا رو هم ليلا نوازش کرده. هم بابا بوسيده، هم جای اشکای مامان روش نشسته. فقط حواست باشه که هم من، هم تو، خودخواهِ خودشيفته
خر هستيم که من خرتر از تو. علی نمی خندد که هيچ، حاضر نمی شود مسعود را همراهی کلامی هم بکند. از اتاق می رود بيرون. مسعود کوتاه آمده اما علي نه!
برمی گرديم خانه. در سکوتی که پدر با صحبت هايش می شکند، نه علی را مذمت می کند، نه مسعود را نصيحت. تنها حرف هایی می زند که راه و
چاه را نشان می دهد؛ راه درستِ به هدف رساننده. سحر است که می رسيم. مادر و سعيد بيدارند. همان جا توی حياط کنارشان می نشينم.
سعيد با سينی دمنوش می آيد و می گويد:
- اين چايی آخر روضه است.
نمی خواهم، اما برمی دارم و راهی اتاق می شوم. امشب بايد از فضای خانه قدم بيرون بگذارم، و الا خفه می شوم. صدای اذان مسجد، منجی من
است. خالی و کم انرژی شده ام. سقف بلند می خواهم برای فکرهای بلندم. سقف خانه کوتاه است.
شايد در زير سايه بلندی ها بتوانم کودکی های درونم را کنترل کنم تا کمی رشد کند و من هم بتوانم بزرگانه فکر کنم. شايد هم مجبور شوم خودم را به جای ديگران بگذارم ببينم چگونه تصميم می گيرم.
@shahidMohammadAliHeydari
فرهنگی هنری شهید حیدری
#رنج_مقدس #قسمت_چهل_و_نهم پدر ظرف غذا را می دهد دستم. يعنی من اول بايد سراغ علی بروم؟ داخل اتاق خود
#رنج_مقدس
#قسمت_پنجاه_ام
تصميم مسعود را هنوز چندان باور نکرده ام. برخورد علی را هم درک نکرده ام. با مديريت پدر فعلاً دنيای خانه آرام است. فقط دوست دارم بدانم که چرا با مسعود وارد گفت و گو نشد و از کنار کارش با سکوت گذشت. مسعود پيام زده و احوال خانه را پرسيده است. درست برداشت کنم يعنی حال علي را می خواهد بداند. می نويسم:
- «علی آرام است. فقط همين. دلم مشهد می خواهد مسعود. شيخ بهايی را.»
- «چرا شيخ بهايی؟»
- «چون تو می خواهی مثل شيخ بهایی بشوی.»
علامت سؤال می فرستد.
تماس بگيرم، راحت ترم. قطع می کند و می نويسد:
- «سر کلاسم نمی تونم حرف بزنم.»
پس هنوز رو به راه نشده است که سر کلاس به پيام پناه آورده است. می نويسم:
- «بلدی با هنر مهندسی ات، حمامی عمومی بسازی که آب خزينه اش برای چند ده نفر گرم باشد، آن هم فقط با آتش يک شمع؟»
- «معمای سخت تر از اين بلد نيستی؟»
- «يا ساختمانی بسازی از گل و آجر که مقابل زلزله هفت ريشتری طاقت بياورد؟»
- «ليلا! اينقدر تيزهوش نيستم. اصلاً مگر می شود بچّه؟»
- «با علم امروز آن ور آبی ها نه! اما با علم شيخ بهايی می شد. حمامش را انگليسی ها آمدند که از معمارياش سر در بياورند، خراب کردند، نه ياد
گرفتند و نه توانستند دوباره مثل اولش بسازند. منار جنبان اصفهان هم هست. حتما برو ببين با خشت و گل است. چه تکانی می خورد و در اين چند صد سال خراب نشده است.»
طول می کشد تا جواب دهد:
- «منظور؟»
اين يعنی کمی گيج و عصبی شده است. برايش شکلک بوس می فرستم و بعد از مکثی می نويسم:
- «علمی که آن ور آب، پُز آن را می دهد، ريشه اش را از ما گرفته اند. مسعود جان! تو وضعيت کشور خودمان را می دانی. پدرش را دارند درمی
آورند. فصل رنگ نيست. دنگ و فنگ زندگی نبايد از مقابله جنگی غافلت کند. چرا تو شيخ بهايی نشوی. آن سعيد هم خوارزمی؟»
شکلک های درهم می فرستد.
پدر دارد صدايم می کند برای غذا. آخرين پيام را تندتند تايپ می کنم.
- «الگوريتمی را که در کتاب رياضی می خوانديم يادت هست؟ الخوارزمی بوده، نامردها به نام خودشان تغيير دادند. صفر و يک کامپيوتر هم کار بچه های خودمان است. دلت بسوزد، فسنجان داريم شيخ بهايی جان! سلام خوارزمی را هم برسان.»
تا برسم مادر سفره را انداخته و همه منتظر من هستند. پدر می گويد:
- چرا راه دور بريم. دخترای فاميلمون هستن ديگه.
مادر دارد خورشت را می کشد و پدر برنج را. علي می گويد:
- اِ پدر من، شما امروز جز سر و سامان دادن زندگی من بحث ديگه ای نداريد؟
- آخر تو الآن بايد دو تا بچه داشته باشی؛ اما هنوز اجازه ندادی يه خواستگاری برات بريم. من هم اشتباه کردم قبول کردم درست تموم بشه،
سربازی بری، سر کار بری، مگه زن می گرفتی اينا انجام نمی شد؟ الآن سعيد و مسعود بيست سالشونه و من نمی خوام بذارم مثل تو عمرشون تلف بشه.
می گويم:
- مديونی اگر قانع شده باشی.
پدر می خندد. علی بشقاب را جلوتر می کشد و ابرويی بالا می اندازد:
- حالا بذاريد اين غذا از گلوم پايين بره.
مادر بشقاب علی را برمی دارد. قاشق و چنگال علی در هوا ميماند و چشمش رد بشقاب می رود.
- اصلاً به من چه برای تو خرس گنده غذا بپزم. برو به زنت بگو.
@shahidMohammadAliHeydari
📝روایت همسر شهید مدافع حرم « #علی_تمام_زاده » :
💐 وقتی #وصیت_نامه ایشان را می خوانم با خود می گویم که شهدا به چه درجه متعالی رسیدند و برای ما که بخواهیم به مرتبه ایشان برسیم خیلی سخت است. وصیت نامه ایشان چند بخش دارد، در بخش خانوادگی خطاب به پدر و مادر و همسر و فرزندانشان و بخش عمومی خطاب به همه مردم است. در ابتدا وصیت نامه شان از من تشکر و قدردانی نموده و من را شرمنده خودش کرده است. این جملات گویای آن است که این پدرها و همسرها بهترین همسران و پدران هستند و علاقه زیادی به خانوادشان داشتند و ابدی برای خانواده هایشان ماندند و همیشه می گویم همسرم را از دست ندادم بلکه او را به دست آوردم و هر وقت در مشکلات به او متوسل می شوم و دل تنگی هایی دارم به واسطه شهدا و اهل بیت(ع) مشکلاتم برطرف می شود.
#شهیدانه
@shahidMohammadAliHeydari
#شهیدانه
علی عزیز! چهار چیز را فراموش نکن:
- اخلاص، اخلاص، اخلاص
یعنی گفتن، انجام دادن و یا ندادن برای خدا :)
- قلبت را از هر چیز غیر او خالی کن و پر از محبت او و اهلبیت(؏ )کن :)
- نماز شب توشه عجیبی است
- یاد دوستان شهید ولو به یک صلواتو:)
برادرت؛ دوستدارت سلیمانی۹۱/۷/۲۱
@shahidMohammadAliHeydari
[°بِسمِ رَبِّ الرَّحیم°]
#رزق معنوی🎁
سلام رفقا!
خواستم یه کاری بکنیم...😇
📜 ختم سوره مبارکه انعام داریم.
به نیابت سلامتی امام زمان عج و یارانشون و شفای همه بیماران
✔️لطفا
✔️لطفا
✔️لطفا
هرچقدر که میتونید بخونید به آیدی زیر اطلاع بدید.👇
@sarbaseharam
تا میتونیم در نشر این پیام کوشا باشیم.💪
@shahidMohammadAliHeydari
🔶فکر کردن به #مرگ آدم رو تنظیم میکنه🔶
«سفارشتان میكنم به ياد مرگ باشيد و از آن كمتر غفلت نماييد.
چگونه غافل میمانيد از مرگ كه از شما غافل نيست و چگونه طمع میبنديد به
دنیا كه شما را مهلت نمیدهد؟!».
«نهج البلاغه: خطبۀ 185.📗»
@shahidMohammadAliHeydari
فرهنگی هنری شهید حیدری
حکمت 5️⃣3️⃣ ✅ضرورت موقعيّت شناسى وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا يَكْر
حکمت 6️⃣3️⃣
✅آرزوهاى طولانى و بزهكارى
وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أَطَالَ الْأَمَلَ، أَسَاءَ الْعَمَلَ.
و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه آرزوهايش طولانى است كردارش نيز ناپسند است.
@shahidMohammadAliHeydari
حکمت36.mp3
1.16M
📚#نهج_البلاغه
📝شرح #حکمت36
🎧صوت استاد و مفسر قرآن کریم #محمد_رضا_شایق
⏱زمان 1:10دقیقه
@mobasheran_ir
@shahidMohammadAliHeydari
السلام علیک یا ابا صالح المهدی❤️
ای بلندترین واژه هستی
شما در اوج حضور
ایستاده ای
و غیبت ما را
می نگری
و بر غفلت ما می گریی
از خدا میخواهیم
پرده های جهل و غفلت از
دیدگان ما
کنار رود
تا جمال دلربای شما را
بنگریم
اللهمعجللولیک الفرج
@shahidMohammadAliHeydari
#خوشمزه_طوری.
کیک یخچالی ساده
مواد لازم برای۶ نفر:
موادلازم :
شیر ۲ لیوان
شکر ۱ لیوان
آرد ۲ قاشق غذا خوری
کاکائو ۳ قاشق غذا خوری
وانیل ۱/۳ قاشق چای خوری
گلاب ۱ قاشق غذا خوری
بیسکویت پتی بور ۲ بسته
کره ۵۰ گرم
نشاسته ۲ قاشق غذا خوری
طرز تهیه:
ابتدا شیر،نشاسته،شکر، آرد و کاکائو رو خوب باهم مخلوط کنید تا کاملا یکدست بشه بعد بزارید رو شعله گاز و هم بزنید تا بجوشه و سفتیش مثل فرنی بشه.
بعد کره رو اضافه کنید هم بزنید و از رو گاز بردارید. کنار میزارید تا کمی از داغی بیفته.
سپس کف قالب مستطیل یه نایلون یا سلفون یا کاغذ روغنی پهن کنید.
حالا به دو روش میتونید کار کنید:
روش اول این که بیسکوییت های ساده و شکلاتی رو دونه دونه داخل مواد که گرم هست بزنید و یکی در میون کنار هم به صورت ایستاده داخل قالب بچینید و این کار رو ادامه بدید تا قالب پر بشه.
روش دوم اینه که بیسکوییت های ساده و شکلاتی رو یکی در میون کنار هم به صورت ایستاده داخل قالب بچینید و مواد رو که گرم هست روش بریزید.فقط حواستون باشه بین همه بیسکوییت ها مواد بره و از لبه بیسکوییت ها بالا نزنه
بعد از اینکه قالب با بیسکوییت ها پر شدنارگیل و بیسکوییت پودر شده روش بپاشید و قالب رو حداقل ۴ ساعت در یخچال قرار بدید.
هر چقدر بیشتر داخل یخچال بمونه بافتش نرم تر و بیشتر شبیه کیک میشه. ترجیحا روز قبل آماده کنید و ۲۴ ساعت داخل یخچال قرار بدید.
بعد از استراحت از قالب خارج کنید و با گاناش یا شکلات آب شده یا پودر پسته و نارگیل و ترافل و... تزیین کنید.
نکات👇
این کیک بسیار مقرون به صرفه و خوشمزه است.برای خوشمزه تر شدن میتونید بین بیسکوییت ها حلقه های موز هم قرار بدید یا داخل مواد فرنی پودر نارگیل بریزید.
میتونید بعد از خارج کردن از قالب برای روی کیک هم دوباره مواد فرنی را اماده کنید و روی کیک بریزید.
میتونید داخل قالب فقط یک ردیف بیسکوییت یا چند ردیف روی هم بچینید.
💠:
@shahidMohammadAliHeydari
۞ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج۞
#رول_سیب_زمینی
موادلازم برای رولت؛
سیب زمینی متوسط ۳ عدد خام رنده درشت بزنید(برای من رنده شده ش ۴۰۰ گرم بود)
تخم مرغ درشت ۲ عدد(اگه تخم مرغتون کوچیک بود ۳عدد بزنید
جعفری ریز خرد شده ۲ ق غ سرپر
پنیر پیتزا ۱لیوان ونیم
نمک ۱ق غ سرصاف
فلفل سیاه ۱ق م
موادلازم برای مغز رولت؛
گوشت چرخکرده ۴۰۰ گرم
پیاز نگینی خرد شده ۱عدد
فلفل دلمه سبز وقرمز از هر کدوم ۱عدد نگینی خرد کنید.
رب گوجه فرنگی ۱ق غ سرپر(من رب فلفل ترکی استفاده کردم)
نمک وزردچوبه،فلفل سیاه وقرمز به میزان لازم
روغن مایع به میزان لازم
ابتدا موادمیانی راآماده میکنیم،پیاز رو با روغن تفت بدید،زردچوبه بزنید اجازه دهید کمی طلایی شود،گوشت رااضافه کنیدوسرخ کنیدنیم پز که شد فلفل دلمه را اضافه وتفت دهید.سپس رب را افزوده وخوب مخلوط کنید، یک لیوان دسته دار فرانسوی آب اضافه ودرشو ببندید تا بپزه وآبش کشیده شود.روغن اضافه رو بگیرید.
سیب زمینیها رو پوست گرفته وخوب بشویید.رنده درشت بزنید،آبشو بگیرید.پنیرپیتزا،نمک،فلفل،جعفری،تخم مرغ را اضافه وخوب مخلوط کنید.کف سینی۳۵×۲۵سانت راکاغذروغنی بزارید خوب چرب کنیدوموادراداخلش ریخته،یکدست پخش وصاف کنید.داخل فرازقبل گرم شده بادمای۱۸۰درجه س بزاریدتا بپزه وروش طلایی شود(دمای گفته شده برای فر برقیه ،حرارت همزمان ازبالا وپایین روشن)حدود ۳۰دقیقه پختش طول میکشه ولی باز چک کنید چون دمای فرها باهم متفاوته مواظب باشید زیاد تو فرنمونه ک خشک وبرشته بشه سطحش کمی طلایی شد کافیه.
ازفرخارج وبلافاصله موادگوشتی رارویش ریخته ویکدست پخش کنیدوآروم رول کنید.داخل سینی فرگذاشته ودوباره بزاریدتوفر.این دفعه فقط گریل از بالا روشن باشه تا روی رولت طلایی بشه.از فرخارج وپنیر پیتزا بریزید روش طوری که سطح رولت کامل پوشش بدید.دوباره برگردونید تو فر (فقط گریل ازبالا روشن)تا پنیر آب بشه وسطحش طلایی
یکم خنک شد برش داده وآماده سروه نوش جونتون.
نکته:سیب زمینی رو همون تعداد ک گفتم استفاده کنید اگه بیشترباشه تخم مرغ بیشتری باید بزنید.
من کف سینی از ورقهای نسوز استفاده کردم که چرب کردن نمیخوادو هیچی بهش نمیچسبه. شما اگه کاغذ روغنی استفاده میکنید حتما هم کف سینی چرب بشه وهم روی کاغذ روغنی،بهتره با کره خوب چرب کنید.اگر احیانا بعد پخت رولت به کاغذ چسبید اصلا هول نشید رولت رو برگردونیدوفرچه خیس آب رو پشت کاغذ بکشید آروم،یکم صبر کنید بعد کاغذ راحت جدا میشه.
پ.ن میزان نمک وفلفل غذا رو میتونید بنا برذائقه خودتون تغییر بدید ولی این غذا تند باشه خوشمزه تره 😊
@shahidMohammadAliHeydari
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
کوثر نوری به کویر قمی آب
حیات دل این مردمی♥️🌱
۲۳ربیعالاولسالروز ورود
حضرتفاطمهمعصومه«س»
بهشهرمقدسقمگرامیباد .🙃🌸
@shahidMohammadAliHeydari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 فضائل حضرت معصومه(س)🔶
🎤حجت الاسلام فرحزاد
🎤حجت الاسلام میر باقری
@shahidMohammadAliHeydari