eitaa logo
🇮🇷شهدای گمنام و مدافعان حرم🇮🇷
335 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
4.8هزار ویدیو
60 فایل
💐حرم مطهر امام زادگان،هاشم ابن علی علیه السلام و فاطمه بنت العسکری سلام الله علیها،مرقد مطهر شهدای گمنام و مدافعان حرم💐 🌹ارتباط با ادمین🌹 📲 @mahmood_S64
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب دوم ماه مبارک رمضان مراسم مناجات شب‌های ماه مبارک رمضان ، هر شب ساعت ۲۲ الی ۲۳ در مسجد اعظم محقق با صدای ملکوتی حاج حمید شاهمیرزایی برگزار می شود عاشقان مناجات و روضه بشتابید 📣 مراسم مناجات مسجد اعظم محقق سحرهای هر شب از ساعت ۲ الی ۳ بامداد از رادیو کاشان پخش می شود ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
16.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 🔻وقتی امام حسن علیه السلام موقع شهادت با آب کوثر بالاسرشهید میاد... 🎙راوی: حجت‌الاسلام والمسلمین در یادمان و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 | 📚 عنوان: 🔻 قطعه ای از آسمان - معرفی یادمانهای دفاع مقدس ✍🏼 نویسنده: محسن مطلق ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
1_3646508130.apk
21.32M
📱 | 📥پیشنهاد_دانلود 📥 🔻نرم افراز هادیون، با محوریت شهید هادی شامل بخش های زیر است : ۱_ زندگینامه و وصیتنامه بیش از ۲۰۰شهید ۲_ مداحی و سخنرانی شهدایی ۳_ نذر معنوی برای شهدا ۴_ مستند نیمه پنهان ماه ۵_ کلیپ های جذاب یک دقیقه ای از شهدا ۶_ معرفی بیش از ۲۰۰ کتاب مرتبط با شهدا ۷_ متن کامل چهار کتاب سلام بر ابراهیم۱، راز کانال کمیل،بیت الاحزان، مِهر ِ مادر ۸_ تصاویر و صوت و فیلم به جا مانده از شهید هادی ۹_سیره و سبک زندگی شهدا ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
47.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتی ایندفعه برگردی دامادیتو می‌بینم 💔😔 نماهنگ 🎙گروه سرود برای مادر ... مادری که بچه‌ش رفت و دیگه هم برنگشت یا اگر هم برگشت ... چندتا استخوان بیشتر نبود برای مادری که دامادی پسرشو ندید... ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
20.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙🕊ســی شــب با شـهدا آیین شب زنده داری شب های ماه مبارک رمضان 🗓از دوشنبه ۲۱ اسفند ماه هرشب ⏰از ساعت ۲۳ الی ۱ بامداد ولنجک،بلوار دانشجو|کهف الشهدا 🌹🕊 کانال اطلاع رسانی حرم مطهر شهدای گمنام کهف الشهدا ✅ @kahf_ir و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
✅ مامور نیروی انتظامی در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در مهرستان به شهادت رسید 🔹مرکز اطلاع رسانی پلیس سیستان و بلوچستان اعلام کرد: استوار یکم «حسین شیبک» در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در مهرستان به شهادت رسید. 🔹بامداد شب گذشته تیم گشتی ماموران انتظامی مهرستان حین تامین امنیت محور مواصلاتی به ۲ دستگاه خودرو مشکوک و حین اقدام برای توقیف، سرنشینان خودروهای مشکوک به سمت ماموران تیراندازی کرده که با پاسخ قاطع مواجه شدند. 🔹در اثر این درگیری یکی از کارکنان انتظامی بنام استواریکم حسین شیبک مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در حین انتقال به مرکز درمانی به فیض شهادت نائل گردید. 🔹در این درگیری یک دستگاه خودرو تویوتا و یک دستگاه پژو از افراد مسلح که قاچاقچی مواد افیونی بودند توقیف و خودرویی که حامل بیش از یک تن مواد افیونی بر اثر تبادل آتش در درگیری دچار حریق و بیش از ۵۰۰ کیلو مواد مخدر کشف و ضبط و سوداگران مرگ با استفاده از تاریکی هوا و کوهستانی بودن منطقه متواری شدند. 🔹تلاش براي شناسايی و دستگيري عوامل جنايت کار در اين حادثه در حال انجام است ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی کجایید ای سبک بالان عاشق پرنده تر زمرغان هوایی ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📩 روز شمار ، و شهدا؛ 🎙🎙🎙🎙 🔊🔊🔊🔊 🗓 ( ۲۳ اسفند ماه ) ☘🌹🌻☘🌹🌻☘🌹🌻 ✏️۱• پاک‌سازی روستا‌های مرانه و هندآباد در شمال‌شرقی سردشت و فرار دموکرات‌ها از این منطقه (۱۳۶۱ ه. ش) ✏️۲• پیش‌روی قوای اسلام به سوی مواضع و استحکامات دشمن در محور طلائیه (۱۳۶۲ ه. ش) ✏️۳• ورود کارشناسان سازمان ملل به تهران برای تحقیق پیرامون به کارگیری سلاح‌های شیمیایی توسط عراق (۱۳۶۲ ه. ش) ✏️۴• پرتاب اولین موشک به بغداد توسط یگان موشکی سپاه (۱۳۶۳ ه. ش) ✏️۵• تبادل آتش توپخانه و انهدام ۱۱ سنگر عراقی در مناطق عملیاتی سومار و قصرشیرین (۱۳۶۵ ه. ش) ✏️۶• شهادت محمد رحیمی نصرآبادی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۵ ه. ش) ✏️۷• سالروز آغاز عملیات ظفر ۷ (۱۳۶۶ ه. ش) 🥀🌴🌷🥀🌴🌷🥀🌴🌷 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌺🌸🌿🌺🌸🌿🌺🌸🌿 🔰 | 🔻سردار شهید عبدالحسین برونسی متولد سال ۱۳۲۱ در روستای “گلبوی” از توابع تربت حیدریه است.قبل از انقلاب اسلامی به کار سخت و طاقت‌فرسای بنایی مشغول بود و در کنار آن به خواندن دروس حوزوی نیز روی آورده بود تا اینکه بعدها به علت شدت یافتن مبارزات او زندانی و مورد شکنجه‌های وحشیانه ساواک قرار گرفت. 💠با پیروزی انقلاب اسلامی زمینه‌های لازم برای رشد او مهیا شد و در جریان جنگ تحمیلی چنان لیاقت و کارآمدی از خود نشان داد که زبان‌زد همگان شد. 🕊او در تاریخ ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۳ با مسئوولیت فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه(ع) در منطقه عملیاتی بدر به شهادت رسیده و پیکرش در منطقه عملیات بر جای می ماند. 📍سال‌ها بعد در جریان تفحص شهدا پیکر ایشان شناسایی و در تاریخ هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) در بهشت رضا(ع) در مشهد مقدس به خاک سپرده شد. 🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🦋🦋🦋 💐💐💐 🕊🕊🕊 ۷۹۷ روز ( ۲ سال و ۲ ماه و ۷ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 🌸🌼🍀🌸🌼🍀🌸🌼🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
روزی در آسایشگاه نشسته بودیم که ناگهان چشمم به گیره ی پنجره افتاد که از جنس برنج بود. به طرف پنجره رفتم و گیره را شکستم و با آن یک حلقه انگشتر درست کردم که شباهت زیادی به حلقه طلا داشت و آن را برای یادگاری به انگشت کردم. نگهبان آسایشگاه که حلقه را در انگشتم دید، گفت آن را به او بدهم، اما به وی گفتم این حلقه نامزدی من است و نمی توانم آن را به کسی بدهم. او پیشنهاد کرد سه بسته سیگار به من بدهد، اما من گفتم یک بکس سیگار می گیرم و آن حلقه را می دهم. سرانجام موافقت کرد و یک بکس سیگار به من داد، من هم حلقه قلابی را به او دادم. اما وقتی به مرخصی رفت تا آن را بفروشد زرگر گفته بود که این یک فلز معمولی است و به هیچ دردی نمی خورد. سرباز عراقی بعد از پایان مرخصی به اردوگاه بازگشت و به من گفت: چرا حلقه قلابی به من دادی؟ من منکر شدم و گفتم: خیر، آن حلقه از طلای خالص بود. بحث و مشاجره ای طولانی در گرفت و در همین اثنا فرمانده پادگان جلو آمد و علت را جویا شد و وقتی نگهبان عراقی قضیه را برایش شرح داد، از من پرسید: چرا این کار را کردی؟ گفتم: من حلقه تقلبی به او ندادم بلکه حلقه نامزدیم را به او دادم و از این معامله هم هیچ راضی نبودم. فرمانده عراقی هم برگشت و محکم کوبید توی سر آن سرباز عراقی و به من هم گفت بروم. از آن موقع به بعد آن سرباز همیشه مرا چپ چپ نگاه می کرد و در فکر تلافی بود. کتاب طنزدراسارت، صفحه:64📚 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌱 ملتی که آرزویش شهادت است، از هیچ چیز نمی‌هراسد... و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔴 1366/12/23 ♦️نیروهای قرارگاه رمضان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با همکاری معرضان کرد عراقی در روز 12/23/ 1366 ، عملیاتی را با نام ظفر 7 با رمز یا محمد رسول الله (ص) در منطقه شرق استان «سلیمانیه» مرکز کردستان عراق – عقبه شمالی جبهه دشمن – به انجام رساندند . این یورش که در منطقه ای به گستردگی 40 کیلومتر مربع صورت گرفت ، با هدف آزادسازی بلندی های منطقه شهر «خرمال» و انهدام نیروی دشمن پیگیری شد . در این عملیات 14 بلندی مهم منطقه و 7 روستا در حد فاصل نوار مرزی و شهر خرمال آزاد و به همراه آن 15 دستگاه تانک و نفربر زرهی ، 20 دستگاه خودرو ، ده ها قبضه خمپاره اندازه و شماری سلاح سبک و نیمه سنگین دشمن منهدم و یگانهای تیپ 424 و 432 و گردان مستقل 24 حفاظت ارتش عراق متلاشی شد . عراق در این حمله 550 تن کشته ، زخمی و اسیر بر جای گذاشت . همچنین 10 دستگاه تانک ، 23 دستگاه خودرو نظامی ، صدها قبضه آر پی جی 7 شماری قبضه های خمپاره انداز دشمن به غنیمت رزمندگان اسلام درآمد ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 | 📚 عنوان: 🔻 قطعه ای از آسمان - معرفی یادمانهای دفاع مقدس ✍🏼 نویسنده: سارا مهدی نژاد ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌹 🌹تولد:۳ شهریور ۱۳۲۱ڪدڪن تربت حیدریه 🌹شهادت:۲۳ اسفند ۱۳۶۳شرق دجله 🌹مزار:مشهد 🌹سِمَت:فرماندهے تیپ هجدهم جوادالائمه شادی روحش صلوات ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
1_3832087516.apk
9.56M
📱 | 📥پیشنهاد_دانلود 📥 🔻ویژگی های این برنامه: _تصویر زمینه سردار دلها شهید قاسم سلیمانی _ تصویر زمینه شهدای دفاع مقدس _ شهدای مدافع حرم 📌‏این اپلیکیشن برای زنده نگه داشتن یاد وخاطره سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌹شهید ماه اسفند؛ سردار 🌹سهم خانواده من 🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
بچه ها در اسرات پس از گذشت سال ها و ماه ها با شرایط آنجا خو گرفتند و برای اینکه با ایجاد تنوعی، یکنواختی کسالت بار روزهای اسارت را از بین ببرند، در صدد تدارک سرگرمی هایی برآمدند که از آن جمله برنامه تئاتر بود. یادم می آید تئاتری داشتیم طنز و فکاهی که یکی از بچه ها نقش غلام سیاهی را در آن باید ایفا می کرد. پس از تمرینات بسیار که علی رغم محدودیت های بسیار صورت پذیرفت، تئاتر آماده شد و قرار شد که در آخر شب اجرا شود. از این رو بعد از گذاشتن نگهبان و اتخاذ تدابیر امنیتی لازم، تئاتر شروع شد، اما این تئاتر آنقدر جالب و نشاط آور بود که توجه همه بچه ها از جمله نگهبان های خودی را هم به خود جلب کرد و به همین خاطر متوجه حضور سرباز عراقی در پشت در آسایشگاه نشدند و هنگامی کلمه ی رمز قرمز اعلام شد که درِ آسایشگاه داشت با کلید باز می شد. همه پراکنده شدند، از جمله همان برادرمان که نقش غلام سیاه را بازی می کرد. او هم رفت زیرپتویی و خودش را به خواب زد. سرباز عراقی وارد آسایشگاه شد و در حالی که دشنام می داد، گفت: چه خبر است؟ مگر وقت خاموشی نیست؟ دید همه بچه ها نشسته اند و دارند به او نگاه می کنند اما یک نفر روی سرش پتو کشیده است. به همین جهت شروع به ایجاد سرو صدا کرد. اما باز هم او از زیر پتو بیرون نیامد. سرباز عراقی که از خشم و عصبانیت داشت می لرزید، به تندی به طرف او رفت و در حالی که با مشت و لگد به جانش افتاده بود پتو را از روی سرش کشید، ولی با دیدن صورت سیاه او از ترس نعره ای کشید و فرار کرد و خودش را از آسایشگاه بیرون انداخت و سپس خنده بچه ها بود که مثل بمبی آسایشگاه و اردوگاه را بر سر آن سرباز بخت برگشته خراب کرد. حقیقتاً بروز این صحنه از صدها تئاتر طنزی که با بهترین امکانات اجرا شود، برای ما جالب تر و زیباتر بود و بعد ازاین جریانات هم به سرعت صورت آن برادرمان را تمیز کردیم و وسایل را هم جمع کردیم و متفرق شدیم تا با آمدن مسئولان عراقی اردوگاه همه چیز را حاشا کنیم. کتاب طنزدراسارت، صفحه:51📚 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol