🌺🌸🌿🌺🌸🌿🌺🌸🌿
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🌟ذکریا همیشه در سلام کردن به کوچک و بزرگ سبقت میگرفت و همهی خانواده شیفتهی این اخلاق او بودند، خوشخنده بود و تبسم از لبانش محو نمیشد، هر زمانی که از خواب بیدارش میکردم، تا چشمانش را باز میکرد، لبخندی به من میزد و سلام میداد؛ هیچ وقت عصبانی نمیشد.
از کودکی تا زمانی که ازدواج کرد، سعی میکرد از لحاظ مالی، خانوادهاش را درک کند؛ مثلا اگر دوست داشت اردوی مشهد برود و ما هزینهاش را نداشتیم، اعتراضی نمیکرد و با دوستانش همراه نمیشد؛ ذکریا در همهشرایط احترام من و پدرش را حفظ میکرد.
🌷 #شهید_ذکریا_شیری🌷
📎 به روایت مادر شهید
🦋🦋🦋 💐💐💐 🕊🕊🕊
۷۴۵ روز ( ۲ سال و ۰ ماه و ۱۵ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین #خوشنام در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است.
🌸🌼🍀🌸🌼🍀🌸🌼🍀
✅کانال#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم شهرستان آران و بیدگل💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
﷽
| از «دو کوچه آن طرف تر» تا
«سوریه»!
دهمین روز ماه رمضان بود🌙✨
سر سفره بودیم که اتفاقی صحبت من و الهه رفت به سمت خانمی که خیلی به سختی افتاده بود. هم مستاجر بودند، هم شوهرش معتاد شده بود و هم مسئولیت چندین بچه قد و نیم قد به گردن مادر خانواده بود😢
هنوز لقمه اول از گلوی ما پایین نرفته بود که ذکریا قاشق را زمین گذاشت.
تعجب کردم، آخه غذا ماکارونی بود و ذکریا هم عاشقش!
یکم که گذشت خودش دلیلش را گفت:
«نمیشه آدم این چیزا را بشنوه و اون وقت راحت غذا بخوره. چیزی از گلوم پایین نمیره وقتی میفهمم یکی نزدیک ما حتی به نون شب محتاجه.»❤️🩹
_متن کامل را بخوانید_
#آرمان_ما
#شهید_ذکریا_شیری
﷽
| از «دو کوچه آن طرف تر» تا «سوریه»!
دهمین روز ماه رمضان بود🌙✨
سر سفره بودیم که اتفاقی صحبت من و الهه رفت به سمت خانمی که خیلی به سختی افتاده بود. هم مستاجر بودند، هم شوهرش معتاد شده بود و هم مسئولیت چندین بچه قد و نیم قد به گردن مادر خانواده بود😢
هنوز لقمه اول از گلوی ما پایین نرفته بود که ذکریا قاشق را زمین گذاشت.
تعجب کردم، آخه غذا ماکارونی بود و ذکریا هم عاشقش!
یکم که گذشت خودش دلیلش را گفت:
«نمیشه آدم این چیزا را بشنوه و اون وقت راحت غذا بخوره. چیزی از گلوم پایین نمیره وقتی میفهمم یکی نزدیک ما حتی به نون شب محتاجه.»❤️🩹
اما واکنش ذکریا فقط این نبود؛ ناراحتی تازه اول ماجرا بود...
فردا صبح چند جعبه مهیا کرده بود شامل مایحتاج کامل یک ماه. از روغن و برنج گرفته تا عسل و مربا؛ حتی نمک و زردچوبه و کبریت هم داشت❗️
با برادر ذکریا جعبه ها را دم در خانه آن بنده خدا بردیم و زنگ در را زدیم و خودمان را پنهان کردیم.
توصیه ذکریا بود، میخواست به سیره امام رضا علیهالسلام اقتدا کند تا مبادا آن خانم و خانوادهاش شرمنده بشوند...🥺
______________________
💎| این داستان فقط یک روایت معمولی از احسان مؤمنانه ذکریا شیری نیست!
بلکه آیینه است برای دیدن تلؤلؤی کوچک از روح بلند او، که بیتفاوتی برایش بی معناست.
🍃 مسائل، از شنیدن سختی یک خانواده چند کوچه آن طرف تر گرفته تا صدای مظلومی آن طرف جهان، برای او مهم است و مبنای زندگی و برنامهریزی اش قرار میگیرد.
برای همین تعجبی نیست اگر همین ذکریا چند سال بعد در سوریه به عنوان مدافع حرم به شهادت برسد...
📍حالا از آن بالا بالاها نگاهمان میکند و هنوز هم با «بیتفاوتی» بیگانه است، خیلی بیشتر از گذشته؛ دلش میخواهد دست تک تکمان را بگیرد و به وسط میدان بیاورد تا تکلیف خودمان را در نزاع تاریخی امروز*، مشخص کنیم و محکم پای آن بایستیم.
*میدان، میدان غزّه و اسرائیل نیست، میدان حق و باطل است.
امام خامنهای حفظهاللهتعالی ۱۴۰۲/۰۸/۱۰
#آرمان_ما
#شهید_ذکریا_شیری
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol