یک سال را یادم هست که احمد آقا نتوانست برای اول محرم و شرکت در مراسم سیاه پوش کردن
مسجد امین الدوله بیاید ؛ بچّههای بسیج و مسجد مشغول به کار شدند و خیلی خوب همهی
شبستان را سیاه پوش کردند.
ظهر بود که احمد آقا به مسجد آمد. جمع بچّهها دور هم جمع بودند. احمد آقا بیمقدمه نگاهی به
در و دیوار کرد و جلو آمد. بعد گفت: بچّهها دست شما درد نکنه. امّا بُغض گلویش را گرفته بود.
ادامه داد: شما افتخار بزرگی پیدا کردید. بچّهها آقا امام حسین (علیه السّلام) خودشان از شما تشکّر کردند .
برخی از بچّهها به راحتی از کنار این جمله گذشتند ،
امّا من که حالات ایشان را میدانستم ، خیلی به این جمله فکر کردم …
برشی از کتاب "عارفانه"
#شهید_احمدعلی_نیری
#یاد_نامه_ای_برای_تو
#خاطرات
🍃🌸 @shahid_ahmadali
🍃🌸
یکی از برنامه های همیشگی و هر هفته ی ما زیارت مزار شهدا در بهشت زهرا "سلام الله علیها " بود. همراه احمد آقا میرفتیم و چقدر استفاده میکردیم.
خاطرم هست که یکی از هفته ها تعداد بچه ها کم بود. برای ما از ارادت شهدا به معصومین و مقام شهادت و... میگفت.
در لابلای صحبت های احمدآقا به یر مزار شهیدی رسیدیم که او را نمیشناختم. همانجا نشستیم. فاتحه ای خواندیم. اما احمدآقا گویی مزار برادرش را یافته حال عجیبی پیدا کرد! در مسیر برگشت آهسته سوال کردم : احمدآقا آن شهید را میشناختی؟ پاسخ داد : نه!
پرسیدم : پس برای چه سر مزار او آمدیم؟ اما جوابی نداد. فهمیدم حتما یک ماجرایی دارد!
اصرار کردم. وقتی پافشاری من را دید آهسته به من گفت : اینجا بوی امام زمان (عج) را می داد. مولای ما قبلا به کنار مزار این شهید آمده بودند.
خاطرہ اے از عارف شهید احمدعلے نیرے ❤️
برشی از کتاب "عارفانه "
#شهید_احمدعلی_نیری
#یاد_نامه_ای_برای_تو
#خاطرات
🍃🌸 @shahid_ahmadali
دست بوسے مولا 💔
خاطرہ تشرف شهید نیرے بہ محضر امام زمان ارواحنا فداہ در مسجد مقدس جمڪران.. ☝️
#عکس_نوشته
#شهید_احمدعلی_نیری
#یاد_نامه_ای_برای_تو
🍃🌸 @shahid_ahmadali
یکبار بچه های مسجد را برای برنامهی مشهد انتخاب کرد .آن موقع امکانات مثل حالا نبود.
بچه ها هم خیلی شیطنت می کردند، خیلی برای این سفر اذیت شد، اما بعد از سفر شنیدم که می گفت: بسیار زیارت بابرکتی بود.
گفتم: برای شما که فقط اذیت و ناراحتی و...بود اما احمداقا فقط از برکات این سفر و زیارت امام رضا(ع) می گفت.
ما نمی دانستیم که احمداقا دراین سفر چه دیده! چرا این قدر از این سفر تعریف می کند.
اما بعدها در دفترچه خاطراتی که از او به جا مانده بود ماجرای عجیبی را در این سفر خواندیم:
🌾🌺..... وقتی در حرم مطهر بودم( به خاطربدحجابی ها و...) خیلی ناراحت شدم.
تصمیم گرفتم که وارد حرم نشوم.به خاطر ترس از نگاه کردن به نامحرم.
که آقا به ما فهماندند که مشرف شوید به داخل حرم.🌺
🌱در جایی دیگر دربارهی همین سفر نوشته بود:
✨در روز سهشنبه۸/۱۳ در حرم مطهر بودم.
از ساعت نه و سی دقیقه الی یازده حال بسیار خوبی بود.الحمدلله✨
خاطره ای از عارف شهید احمدعلی نیری ❤️
برشی از کتاب "عارفانه"
#شهید_احمدعلی_نیری
#یاد_نامه_ای_برای_تو
#خاطرات
🍃🌸 @shahid_ahmadali