eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
7.6هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
69 فایل
﷽ [ مـن شنیـدم سـر عشـاق به زانـوے شمـاست و از آن روز سـرم میـل بریـدن دارد ] • ↫زیر نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید "تنھا کانال‌ رسمی‌ شهید در پیامرسان‌ ایتا" 📞| روابط عمومی مجموعه شهید دهقان: 🆔| @Ghoqnooos_7494
مشاهده در ایتا
دانلود
•[﷽]• 🌱 ✨ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 این هم‌سفرگی برای تو بد نبود. سهم نوشابه بهنام را هم میخوردی. حالا من هی از مضرات نوشابه سخنرانی کنم، تو که گوش نمی‌کنی. مدیر مدرسه مامان فاطمه سال اول تولدت خوب اسمی رویت گذاشته بود، خرسو. خرسو بودی که می‌رفتید از مسئول آماد غذای اضافه می‌گرفتید. می‌دانستید که همیشه مقداری غذای اضافه هست. مسئول آماد اعتراض می‌کرد که چرا غذای اضافی می‌گیرید. اما بعد تر اگر یک روز نمی‌رفتید می‌گفت :((چرا نیامدید؟ براتون غذا کنار گذاشتم)) کلاً مسؤل آماد از دست شما آسایش نداشت. به تن ماهی هم رحم نمی‌کردید. هر وقت شام خورشت وحشت داشتید_همان غذایی که اصلاً نمی‌دانستید چطور درست شده و قابل خوردن نبود_به تن‌ماهی های آماد تک می‌زدید. همان تن‌ماهی هایی که می‌گفتند خوردنش حرام است، چون بی اجازه برداشته بودید. همان‌هایی که آقا تقی بین بچه ‌ها پخش می‌کرد. بین همان‌ها که نور‌بالا می‌زدند. از شهادتتان می‌ترسید برای همین تن‌ماهی دزدی به خوردتان می‌داد تا ناخالصی هایتان زیاد شود و بمانید برایشان. می‌خندید و می‌گفت این تن‌‌ماهی ها هم نتوانستند جلوی شهادت بچه ها را بگیرند. اگر خوردن غذایی که برای شما تهیه شده‌ بود حرام بود که تو خودت اصلا به بخشش های آقاتقی نیاز نداشتی. خودت به منبعش دسترسی داشتی. 18روز تا وصال 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🆔•| @shahid_dehghan |•
ـ﷽ـ ⸢ 📆 سه‌شنبه ۱۴۰۰/۸/۴⸥‌ [ذکرروز: یا ارحم الراحمین ] چند ساله‌ای؟ پانزده؟ بیست؟ بیست وپنج؟ هرچندسال که داری حتما یک شهید هم سن و سالت پیدا میشود..؛یک رفیق آسمانی هم جا بده بین رفقای زمینی ات..‌.🕊 🆔 • @Shahid_dehghan
✍🏻| سلام و عرض ادب و احترام🌱 لطفاً برای بهترشدن روند کانال شهید دهقان انتقادات و پیشنهادات خودتون رو با ما به صورت ناشناس در میون بذارید🌸👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16349170923054
🌸| در اردوی جهادی از طرف دبیرستان اعزام شدند چون بیشتر بچه‌ها با آب‌و‌هوای آن منطقه‌سازگار نبودند، مریض شدند، محمدرضا اما سالم و قوی و پرانرژی بود.اگر کمبودی در امکانات بود حرفی نمیزد و اهل گلایه‌و‌شکایت نبود جهادگری‌سازگار و توانمند بود. [۱۷روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃] 🌱•°| ‌@shahid_dehghan
🌿 خوشا به حال شهید... که همسایه ی دیوار به دیوار مهربانی بی پایان خداست🙃♥️ ✍🏻 @shahid_dehghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[﷽]• 「📱|」 ْْْآرزویِ‌شھـٰادٺ‌راهمہ‌دارند! اماتنھااندکےشھید میشوند..! چون‌تنھآ ؛ اندکےشھیدانہ‌زندگی‌میکنند... 17روز تا وصال🍂 🆔•| @shahid_dehghan |•
•[﷽]• 🌱 ✨ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 با همان حال هم انگار از همان اول نور‌بالا می‌زدی. حتی با همان مو های خامه ای. چقدر هم حساس بودی رو مدل موهایت. حالا وسط میدان جنگ نمی‌شد موهایت مدل خامه ای نباشد؟! بهنام خوب اسمی رویت گذاشته بود می‌گفت:(( تو فشن مذهبی هستی)) حالا این فشن مذهبی موهایش بلند شده بود و کسی نبود تا موهایش را مدل دلخواهش کوتاه کند. مگر موقع رفتن موهایتان را نتراشیده بودید؟چطور موهایت آنقدر زود بلند شدند؟ به هر حال آخر سر هم طاقت نیاوردي.کلافه شدی. باید به یکی از آن هایی که ماشین اصلاح آورده بودند اعتماد می‌کردی و مینشستی زیر دستش. اما بنده خدا را کلافه کردی آن قدر گفتی اینجا را اینقدر کوتاه کن و آنجا را این اندازه تا مدل موهایت شد همانی که می‌خواستی. من اگر بودم یکهو ماشین را جوری روی سرت میچرخاندم تا مجبور بشوی همه را از ته کوتاه کنی. وسط معرکه مگر جای این کارها بود؟ چه حوصله‌ای داشت آن بنده خدا. حداقل کاری که می‌شد و نکرد این بود که با همان ماشین توی سرت بزند. حداقل دلش خنک می‌شد. دل من هم همینطور. به آقاتقی و آقارضا هم همین هارا گفتم. گفتم که بعضی وقت ها دلم می‌خواهد محمدرضا را کتک بزنم. خندیدند و گفتند خیالت راحت. از ما به اندازه کافی کتک خورده. مهدیه هم خیالم را راحت کرد که به اندازه کافی کتک خورده ای. می‌دانی آرزویم دو چیز به دلم ماند. هم دلم می‌خواست یک دل سیر کتکت می‌زدم و هم دلم می‌خواست یک یادگاری از تو داشته باشم. در جریان یادگاری ها که هستی. همه را گذاشتند توی ویترین و درش را چند قفله کرده‌اند. از تو فقط چند عکس دارم که آنها را هم از مهدیه گرفته‌ام. هر چه که مامان فاطمه از تو مانده را بلوکه کرده. حتی کم مانده دور ویترین سیم خاردار بکشند. البته حق هم دارند. من اگر بودم شاید دزدگیر هم نصب می‌کردم. چه صحنه بامزه‌ای می‌شود که مثلا یک نفر مهمان خانه شما باشد و بخواهد دور از چشم بقیه در ویترین را باز کند. آن‌وقت آژیر دزدگیر رسوایش می‌کند. من هم به قول خودت گوریل شدم وقتی که به مهدیه گفتم در ویترین را باز کند و گفت در ویترین چندقفله‌ست و کلیدش را هم احتمالا یک نقر قورت داده. آن‌وقت ها که تو را نمی‌شناختم وگرنه باید یادگاری را قبل از پروازت از تو می‌گرفتم. 17روز تا وصال 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🆔•| @shahid_dehghan |•
⸢بسمـ‌رَبــ‌العشقــ♥️⸥ زیباترین فصل این فرهنگ، خالقان این حماسه عظیم اند که با صلابت اراده و نور ایمان، رهنورد راه مقدسی شدند که پاداش آن، جاودانگی و بقا بود... ⦅شھیدمحمدرضادهقان‌امیرے⦆ ❜ شهادت، بال‌نمیخواد، حال‌میخواد... ❛ 🗒️ چهارشنبه ۱۴۰۰٫۸٫۵ 🆔 • @Shahid_dehghan
🥀| دوره دبیرستان اوج ورزش پارکور او بود.یک سال در آنجا بنایی داشتند در فضای حیاط کیسه‌های گچ و سیمان و تپه های خاک و ما سه زیاد بود که به عنوان موانع استفاده میکرد و ورزش مورد علاقه‌اش را تمرین میکرد.وقتی به خانه می‌آمد هیکل و لباسش خاکی بود. [۱۶روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃] 🌱| ‌@shahid_dehghan
خدایا💛 تو برگزین این بنده ی حقیرت را... من نشان خواهم داد ارزشش را دارد یا نه ،،، تو مرا ببین!✨توجهت به من باشد که دلداده‌ی توام... ♥️ ✍🏻 •|🌱 @shahid_dehghan
﷽ مقام معظم رهبری: امروز بیشترین تحرّک دشمنان ما علیه ما بیش از تحرّکات امنیّتی و اقتصادی، تحرّکات تبلیغاتی و جنگ نرم و تبلیغات رسانه‌ای است؛ برای اینکه بر افکار عمومی مردم مسلّط بشوند مبالغ هنگفت هزینه میکنند، کارهای بسیار انجام میدهند؛ فکرهای بسیاری را در مجموعه‌های فکری برای این کار استخدام میکنند تا بتوانند با جنگ روانی، با تبلیغات گوناگون، افکار عمومی کشورها را -از جمله بیشتر از همه امروز کشور ما را که هدف سوء‌نیّت قدرتهای بزرگ است- قبضه کنند و در اختیار بگیرند. در زمینه‌ی کار تبلیغاتی و حرکت تبلیغاتی درست و تمهیدات رسانه‌ای باید قوی‌تر و هوشمندانه‌تر عمل بکنیم. ۱۴۰۰/۵/۱۲ ✌️🏻 🆔‌@shahid_dehghan
26.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•[﷽]• 「📱|」 شهدا از بهترین چیزها گذشتن، برای اینکه به شهادت برسن!👌🏻💔 آیا بعضی از ماهایی که انقدر ادعای شهادت داریم، میتونیم مثل شهدا باشیم؟؟!✋🏻😓💔 16روز تا وصال🍂 • • • 🆔•| @shahid_dehghan |•
•[﷽]• 🌱 ✨ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 مثل بهنام همان کلاهی که از تو گرفت. توی همان دوره‌ای که با اردوی آموزشگاه رفته بودید کوه. بهنام به خاطر آفتاب اذیت می‌شد. تو خودت اذیت نمی‌شدی که کلاهت را به بهنام دادی؟ بعد هم که پس نگرفتی. یا همان تسبیح سبزت که با تسبیح قرمز بهنام عوض کردی. تسبیح قرمز همیشه دستت بود. بهنام هر وقت تسبیح قرمز را می‌دید میگفت: ((حال می‌کنی چه تسبیحی بهت دادم؟)) تو هم می‌گفتی :((تو چه رفیقی هستی؟ تسبیحی که بهت یادگاری دادم کو؟)) از ترس تو تسبیح همیشه همراهش بود. تسبیح را از داخل یکی از جیب هایش بیرون می‌کشید و می‌گفت :((بیا بابا، دستمه. )) برایت مهم بود که بهنام تسبیح را نگه داشته باشد یا فقط میخواستی سر به سرش بگذاری و تلافی کنی؟ چقدر مدت با هم بودنتان کوتاه بود. اما همین مدت کوتاه چه قدر خاطره داشت برایتان. هر روز و هر لحظه اش خاطره بود. من هم که سیر نمی‌شوم از نوشتنشان. زمزمه آخرین عملیات به گوش می‌رسید. آخرین عملیات مربوط به شما. می‌گفتند بعد از این عملیات برمی‌گردید. برگه هایی به دستتان داده بودند و ازتان پرسیده بودند :(( چه کسانی می‌روند و چه کسانی می‌مانند؟)) تو و بهنام هم درس داشتید هم کار. تو در خطر اخراج دانشگاه بودی. قرار گذاشتید بعد از این عملیات برگردید. هدف بعدی‌تان هم عضویت در سپاه قدس بود. انگار سپاه بیشتر به روحیات تو نزدیک بود. تو که به قول خودت در همه این مدت از چیزی نترسیده بودی. همان شب قبل از عملیات که دور آتش نشسته بودید و هر کس تعریف می‌کرد که کجاها ترسیده. تو گفته بودی:((من هیچ جا نترسیدم.)) هر چه می‌گفتند مگر می‌شود نترسیده باشی؟ بازهم سر حرفت بودی. بهنام هم تصدیق می‌کند که تو توی هیچ کدام از موقعیت های خطرناک نترسیده بودی. تو را در حساس‌ترین لحظات دیده بود و می‌دانست که ادعایت از روی احساس یا غرور نیست. تو واقعا نمی ترسیدی. و همین نترسیدنت تا آن سن آن همه بلا به سرت آورده بود. اما نترسیدنت به معنای بی فکر بودنت نیست. نمی‌ترسیدی، اما بی گدار هم به آب نمی‌زدی. حداقل آن جاهایی که پای جان دوستانت در میان بود. 16روز تا وصال 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🆔•| @shahid_dehghan |•
🌷﷽🌷 ⸢ 📆 پنجشنبه ۱۴۰۰/۸/۶⸥‌ [ذکرروز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ] خدای من...قرار دنیا با من این است که من بمیرم آخر قصه،اما تو مرا بخر و نذر خودت کن... 🆔 • @Shahid_dehghan
🌸| گاهی از دست بعضی آدم ها ناراحت می‌شدم و درد‌ و دل می‌ڪردم و گله‌مندی داشتم.مۍگفت ڪه خدا عاقبت همه‌ے ما را ختم به خیر ڪند، آتش دارد دورمان حلقه می‌زند. به این شکل به من می‌فهماند که غیبت نکنم. [۱۵روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃] •°|🥀 @shahid_dehghan
🌿 از وقتی پا به جهان گذاشتی،زندگیت،تمام و کمال،عطر و بوی شهادت را در برگرفته بود!🙂👌🏻 پایه و اساس همه‌ی کارهایت،خدا و شهادت،بود! 💔🖐🏻همه‌ی تلاشت این بود، که خدا از تو راضی باشد!👌🏻🥺💚آخر سر هم، مزد آن همه سختی و مشقتت را از خدا‌ گرفتی..!💔از همان بدو تولدت، خدا شهادت را در پرونده ی‌ پر پیچ‌ و خم زندگیت، برایت نگاشته بود!🥺💔 ✍🏻 •|🌿 @shahid_dehghan
45.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆شهید مسعود عسگری🔆 🌱ولادت : 🗓۱۳۶۹/۰۶/۰۸ 🌹 شهادت : 🗓۱۳۹۴/۰۸/۲۱ محل تولد🌚: تهران محل شهادت🌝 : سوریه _حلب 🥀 نحوه شهادت: در درگیری نزدیک با تکفیری‌ها واصابت توپ ۲۳🔥 ✨مزار شهید: تهران،بهشت زهرا(س)،گلزارشهدا،قطعه۲۶،ردیف ۷۹،شماره۱۹ 💝صفات بارز اخلاقی: انجام کارها با ایمان و اعتقاد ، مومن ، متعهد و متخصص ، زرنگ ، باهوش ، کنجکاو ، خوش رو ،شوخ طبع ، ورزشکار ، شجاع ، کم حرف و بی ادعا ، صبور ، آرام ، متبسم ، شاد ، بسیجی فعال ، با اخلاص و در یک کلام سرباز امام خامنه ای 🆔[@shahid_dehghan]
شهید یدالله مولایی.m4a
14.58M
²⁸| ●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ↻ •۰ آی پدر و مادر هرچه شهید بوی رفیقانِ مرا می‌دهید🌱 بوی همانان که کبوتر شدند از فلکی های معطر شدند🙃 •۰ 👇🏻 🎧•| @shahid_dehghan
45.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱| تفاوت ظاهر و باطن از زبان: 🗣سردار دلها🌸 وقتی ظاهر و باطن دو تا میشود؟!...👀 🌱 📲| @SHAHID_DEHGHAN
•[﷽]• 🌱 ✨ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 روز عملیات وارد باغی شدید که زیر آتش بود و حتی از زیر یک درخت تا زیر درخت بعدی هم نمی‌شد رفت. مسعود عسکری دویست متر جلوتر از شما بود فریاد زده بود:((میخوام برم تو ساختمون دوسه نفر با من بیان. )) چند نفر از بچه ها که در فاصله چند متری مسعود بودند آماده حرکت شدند. بهنام هم بلند شد که به آن سمت برود. اما تو پایش را گرفتی و کشیدی سمت خودت. تعادلش را از دست داد و افتاد روی تو. گفته بودی:((بشین. کجا؟ از اینجا میخوای بری دویست متر اونور تر! تا اونجا برسی نفله‌ت می‌کنن.)) با اینکه زیر آتش دشمن بودید، اما خوب پیشروی کردید. خستگی و گرسنگی ولی حسابی از پا انداخته بودتان. خبر نداشتی که بهنام جیب هایش را پر از بيسکوئيت کرده و هرازگاهی یکی می‌خورد تا به قول خودش قندش نیفتد. بهنام خسته هم اگر بود حداقل به اندازه تو گرسنه نبود. سرحال زده بود پشتت : ((چطوری رفیق؟)) +اصلا حال ندارم. خسته‌ام. _چیزی خوردی؟ +نه. یک مشت بیسکویت به سمتت گرفته بود :((بیا بخور حال کن.)) گویا این آخرین باری بود که با بهنام گپ زدید و با هم خندیدید. بعد ماجرای العیس پیش آمد و آن خمپاره که... نه شما خبر داشتید مسلحین داخل شهر هستند و نه آن ها انتظار دیدن شما را داشتند. به ستون و در سکوت وارد شهر شده بودید. تو جلو تر از بهنام بودی. باید از جلو خبر می‌گرفتی تا اجازه بگیرید که جلوتر بروید یا نه. به بهنام گفته بودی :((جلوتر نیا. فاصله بگیر تا اون دو نفر به ما خبر بدن.)) بعد ناگهان آتش خمپاره و گلوله ای که به دیوار خورد و ترکش هایش گردن بهنام را نشانه رفتند. 15روز تا وصال 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🆔•| @shahid_dehghan |•
ـ﷽ـ ⸢ 📆 جمعه ۱۴۰۰/۸/۷⸥‌ [ذکرروز: صلوات+و عجل فرجهم ] صدای قرآن، تلقین، خاک،خاک و خاک... اگر شهید باشی؛تو می‌مانی و خدایت 💚 اگر نه؛ تو می‌مانی و گناهانت...😔 🆔 • @Shahid_dehghan
🌱| حالات معنوےاش را حفظ می‌ڪرد و اصلا اهل بروز دادن نبود.معنویتش را پشت شوخی‌هایش پنهان مۍکرد.اگر مواقعی بود که میفهمید طرف مقابلش مۍخواهد از اوضاع معنوےاش اطلاع پیدا کند مطلقا چیزی نمیگفت،مگر اینکه خودش حرف بزند. [۱۴روزمانده‌تا‌شهادت🌹🍃] 🌸‌‌| @shahid_dehghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨⌝⌞ ✨ کاش نامت باران بود! 🌧 آنوقت .. تمام مردم شهر هم براي آمدنت دعا مي کردند...! 🤲🏻🦋 ʝסíꪀ↷ ⇨ @shahid_dehghan