🍃📚|خاطرات کتاب ابووصال
📝 #دایه_مهربان
وسط خیابان بودم که با من تماس گرفت. باحالتی ناراحت و گرفته خبر تصادف یکی از دوستانش را داد. حتی عکسش را فرستاد و تأکید داشت به طور ویژه دعایش کنم و ختم صلوات بگیرم.
خیلی به منزل آن دوستش می رفت و چون شکستگی هایش زیاد بود کمکش می کرد تا جا به جا شود و کارهایش را انجام میداد.
📝|نقل شده از #خواهر_شهید
#ابووصال
#خاطره_شماره_۲۳
🍃📚| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
جسمی که ذوب شد...
کوله پشتی علی_پر از گلوله و مهمات!_آتش گرفت. نتوانستند کوله را از او جدا کنند.
علی از بچه ها خواست به راه خود ادامه دهند و با #چفیه دهان خود را بست تا عملیات لو نرود...
تنها کف پوتین هایش که نسوز بودند، باقی ماند....
#شهید_علی_عرب
#نوجوان۱۶ساله
#لشکر۴۱ثارالله
#کربلای۱
@shahid_dehghan
اینطورشهیددادیما
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃 #شهادت
حکایت عاشقانه آنانے است
ڪہ دانستند #دنیاجاے ماندن نیست...
باید پرواز کردتا #خدا..🕊
#شبتون_شهدایی🌙
#التماس_دعای_شهادت♥️
🍃🌙| @shahid_dehghan
﷽
پنجشنبه است
#فاتحه میخوانم
نه برای " تــو "
برای " خـــودم "
که جاماندم از #شهادتــ...
#شادے_روح_شهدا_صلوات
🌸🍃| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🌺🍃| @shahid_dehghan
🌺🍃| #خاطره
شب چهارم ماه مبارک رمضانِ ۹۴ بود که زنگ زدم به #محمدرضا بهش گفتم بریم بیرون؟
گفت : موتورم خرابه فردا میخوام برم درستش کنم.
گفتم: موتور چیه بیا با تاکسی پیاده ای چیزی میریم.
گفت: باشه یه رب دیگ سر کوچمون باش.
رسیدم سر کوچشون
گفتیم: کجا بریم؟؟
محمد گفت: بریم حدادیان نزدیکه
من گفتم: نه بریم حاجی(منصور)
گفت: باشه بریم..
سوار تاکسی شدیم خلاصه رسیدیم حاجیـ..
اون شب #محمدرضا زیاد حوصله نداشت..
یه کم که نشستیم روضه و مناجات رو گوش دادیم.
گفت: پاشو بریم..
گفتم: تازه اومدیم
گفت: پاشو بریم حال ندارم بشینم..
گفتم: باشه بریم..
چون وقت زیاد بود تا سحر
گفت:تا آزادی پیاده بریم
منم که پایه گفتم: بریم یادمه گفت ساعت ۲ونیم میرسیم حالا ساعت ۲ بود
گفتم: بشین تا برسیم
گفت:هر کی نرسه 😂
طرفای دانشگاه تهران بودیم ساعت نزدیک ۲ونیم بود..
بهش گفتم ۲ونیم داره میشه ها
گفت: یه تاکسی بگیر ۲ونیم هر کی نرسه😅
خلاصه نشستیم توی تاکسی و ۲ونیم آزادی بودیم😃
دیگ بماند ار ارگ تا انقلاب انقدر خندیدیم که من واقعا عضله های دلم درد گرفته بود...
که محمد گفت: یکی مارو ببینه میگه اینا یه چیزی زدن انقدر میخندن🙈😂
پ.ن
#تسبیح_قرمز_دانه_اناری_معروف😢😭
یادمه چن باری میخواستم ازش بگیرم
گفت هدیس و برام عزیزه..
پ.ن۲:
#تصویر
زنجیرهِ اتصال نیست.
#بینمون_یکی_جاش_خالیه
پ.ن۳:
اونموقع تو از من التماس دعا میخواستی
حالا من باید از تو همه چیزم رو بخوام
♦️ پست اینستاگرامی #دوست_شهید
#دعام_کن_رفیق
#التماس_دعا
🌺🍃| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🌸📝| @shahid_dehghan
🍃🌹| #خاطره
اوایل شیطنت های دبیرستانش من رو از رفاقت باهاش میترسوند..
من اونموقع نسبت بهش خیلی آروم تر بودم...
و فکر میکردم اینکه بخوام صمیمیتم رو باهاش علنی کنم من رو از چشم مدیر و معاون و مشاور مدرسه میندازه..
واسه همین بیشتر ارتباطمون بیرون مدرسه بود چه دورانی بود!!
وقتایی که بیرون مدرسه با هم گشت و گذار داشتیم شبها تا اخر وقت به هم پیامک میدادیم ولی تو مدرسه انگار نه انگار که رفیقیم..
ولی بعد از مدتی وقتی مرام و معرفت و پاک بودنش رو درک کردم خیلی قضیه فرق کرد..
دیگه اواخر دوران دبیرستان بود و با خودم میگفتم آیا ارتباطمون بعد از فارق التحصیلی هم ادامه داره؟؟
تا اینکه وقتی فهمیدیم با هم دانشگاهی و هم رشته ای هستیم جور دیگه واسه رفاقتمون برنامه ریختیم..
عید غدیر 92 بود که عهد بستیم هرجا هستیم با هم باشیم...
(بماند که یکبار عهد شکنی کرد و رفت و ... دیگه برنگشت..)
روز ثبت نام دانشگاه محمد خیلی ذوق داشت..
یادم نمیره اون روزی رو که 8 صبح قرار داشتیم و من تا 10 خواب بودم.. محمد کارهای ثبت نام اولیه ش رو انجام داده بود و تا ساعت 11نشسته بود سر قرار دم مترو بهارستان منتظر من..
بدون اینکه حتی بهم زنگ بزنه😐
وقتی دیدمش اول فکر کردم تازه اومده نگو به خاطر من فقط منتظر مونده..
من رو برد کافی نت برای ثبت نام اینترنتی..
شناسنامه و مدارکم رو گرفت خودش شروع کرد به تکمیل مراحل ثبت نام...
شاید نشنیده باشید که محمد حافظه خیلی خوبی داشت و بعد از اون جریان واسه همیشه شماره شناسنامه و کد پستی تلفن منزل و حتی کد سریال شناسنامه من رو حفظ بود...
حتی از اون سال تمام انتخاب واحد های من رو محمد اول وقت برام انجام میداد که با هم تو یک کلاس باشیم😄
ترمای بعد از رفتنت خیلی دیر انتخاب واحد کردم...
و خیلی کلاس ها رو غیبت خوردم...
و خیلی روز ها رو بدون تو....
♦️نقل شده از #دوست_شهید
#دلتنگی
#شهید_محمدرضا_دهقان
#التماس_دعا
🌸📝| @shahid_dehghan
4_5825622330952385657.mp3
زمان:
حجم:
9.15M
شَـهـیٖـدمُـحْـسِـڹحُـجَـجـی 🌹
||وصـیـتـنـامہ 🍃
💠 گـنـاه روز بہ روز رشد میڪنہ؛
پاك بـودڹ تو این جامعہ سختتر از زمان قبلِ...
#سالروز_شهادت
🍃📝| @shahid_dehghan