ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتیازدهم
علاقه به ورزش رزمی
شش تا هفت سالگی ژیمناستیک کار میکرد️ و بعد از آن به تبعیت از دایی بزرگش ورزش های رزمی و تکواندوکار شد. علاقه اش به سمت ورزشهای هیجانی و جنبشی روز به روز بیشتر شد.حیاط و پارکینگ خانه با وسایلی مثل صندلی،تایر و موتور پدرش،محل تمرین او شده بود.کنترلش کمی سختر شد️ و پارک،محل بعدی تمریناتش شد.به خاطر هوای آزاد و موانع بیشتری که در پارک بود،هیجان و انرژیاش تخلیه میشد.دوره راهنماییاش حرکات خطرناکی میکرد و نگرانیها دوبرابر شده بود که به خودش اسیبی نرساند.راسته دیوار را بالا میرفت و پرشهایش بلندتر شده بود.بعدها مشخص شد که به این حرکات پارکور میگویندکه نوعی ورزش است.بدون این که دوره آموزش خاصی ببیند آن را یاد گرفت.
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو ،#شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتپانزدهم
نوجوان جهادگر
شانزده ساله بود که از طرف دبیرستان به سفر جهادی رفت️.میخواستند برای بهتر شدن آبیاری آن روستای محروم استخر بسازند.زمین سفت و سختی بود که باید خیلی انرژی صرف میشد.هر گروه وظیفه خودش را داشت.خیلیها کم آورده بودند،اما او خستگیناپذیر بود️ و جای چندنفر کار میکرد؛کلنگ میزد.بیل میزد.خاک را به جایی دیگر منتقل میکرد.بمب انرژی بود.❤️
راوی:معلمشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتشانزدهم
خانواده صمیمی
در تربیت فرزندانم سعی کردم با آنها حرف بزنم و از روش شهداو خاطرات گذشته برایشان بگویم.
مجبورشان میکردم که حرف بزنند و ساکت نباشند️.البته #محمدرضا که بزرگتر شد، شاید خیلی از حرفایش را نمیگفت؛ اما من آرام آرام از زیر زبانش میکشیدم. به این شکل فاصله ها بینمان کمتر میشد.
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan🌸🍃
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو، #شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتچهارم
امربه معروف🍃
سعی می کردم اعتقادات را به شکل عملی در وجود فرزندانم پرورش دهم👌
بچه ها می دانستند اگر مادر پوشش تیره ومشکی دارد. یعنی عزا و ماتم است.😔 شب شهادت یکی از امامان بود و من مشکی پوشیده بودم آن موقع دو فرزند داشتم محمدرضا هفت و خواهرش یازده ساله بود.☺️
برایشان از آن امام تعریف کردم...
به دقت گوش کردند و موقعیت آن شب را فهمیدند 🙂
اما همسایه بغلی ما جشن گرفته بود و آهنگ های شاد را با صدای بلند پخش میکرد 😳😓
نگران شدم مبادا تصور کودکانه آنها دچار دوگانگی ایجاد شود 😒
بنابراین از قبحشکنی عمل همسایه در شب شهادت گفتم...
مهدیه تصمیم گرفت تا امر به معروف کند سمت خانه همسایه رفت
محمد که نسبت به خواهرش تعصب داشت ، رفت و مراقب او بود
که اگر اتفاقی برایش افتاد کمکش کند
تذکر آنها نتیجه داد ☺️🍃
و صدای آهنگ قطع شد.....
راوی:مادرشهید
#ادامـهدارد...
@shahid_dehghan
📚ابووصال
کتاب طلبه دانشجو، #شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتپنجم
بازیگوش
در مسیر خانه تا مدرسه،کیفش💼 را به هوا پرتاب میکرد،این کار برایش نوعی تفریح محسوب میشددوم ابتدایی بود که در مسیر برگشت🚶به خاطر حواسپرتیاش تصادف کرد😞و پایش شکست.چندروزی در خانه بستری شد.اما هیچ وقت دست از بازیگوشیهایش برنداشت
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
📚ابووصال کتاب طلبه دانشجو، #شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری #قسمتپنجم بازیگوش در مسیر خانه تا
📚ابووصال
کتاب طلبه دانشجو،#شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتششم
نماد مقدس
دوره ابتدایی وقتی در مدرسه دنبالش میرفتم ️با حجاب چادر بودم☺️ با شادمانی و حیرت کودکانهاش میگفت مامان وقتی میایی دنبالم همه من و تو رو یک جور دیگر نگاه میکنند😍کمی که بزرگتر شد تازه متوجه ️که از نگاههای خاص شکوه و ابهتی بود که در حفظ حجاب مادرش وجود داشت از آن موقع چادر برایش یک نماد مقدس شد👌
روای:مادرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
📚ابووصال کتاب طلبه دانشجو،#شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری #قسمتششم نماد مقدس دوره ابتدایی وقت
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو،#شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتهفتم
سفر های معنوی
او را با سفر های راهیان نور آشنا کردیم
سفرهایی که هم جنبه معنوی داشت
و هم تربیتی
سفر های ده_بیست روزه ای که تا آخر تعطیلات عید طول می کشید...
سختی و کمبود زیادی داشت...
خیلی ها جا می زدند و کم می آوردند
اما مشقت های این سفر ها از او آدمی ساخته بودکه بتواند در برابر مشکلات صبور باشد
کم توقع باشد ☺
قناعت کند ، تلاشگر و هدفمند باشد
و از نظر جسمی هم قوی باشد...
این سفر ها برای او و خانوادهمان در حکم منبعی انرژی بخش بود که یک سال موتور روح و جانمان را روشن نگه می داشت...
و به طور ویژه ای بر اعتقاداتمان اثر گذاشت... ❤️
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
ابووصال کتاب طلبه دانشجو،#شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری #قسمتهفتم سفر های معنوی او را با سفر
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتهشتم
چشمان سگ
در یکی از سفرهای راهیاننور،کنار یک پاسگاه دربیابانی خلوت توقف کردیم وچادر زدیم.
همه داخل چادر خوابیدیم،اما او بیرون خوابید.
نیمهشب از صدای نفسهای عجیبی از خواب پریدم ونگران شدم.
لای پرده چادر را کنار زدم ودیدم کهسگی عظیمالجثه😰
بادهانی باز که نفسنفس میزد بالا سـر#محمدرضا
خمشده وبا چشمانش به صورت او زل زده است،
#محمدرضا بیدار بود اما از ترس جنب نمیخورد،آن لحظه
تنها کاری که توانستم انجام دهم این بود
چندبار پشتهم دست بزنم
سگ از صدای دست زدنم ترسیدورفت.
وقتی اوضاع آرام شد مراصدا زد وبه سمتم آمد وباحالت
بهتزده میگفت که آن سگ چه از جانش میخواسته که
آنطور به اوخیره شده بود.😕
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتیازدهم
علاقه به ورزش رزمی
شش تا هفت سالگی ژیمناستیک کار میکرد️ و بعد از آن به تبعیت از دایی بزرگش ورزش های رزمی و تکواندوکار شد. علاقه اش به سمت ورزشهای هیجانی و جنبشی روز به روز بیشتر شد.حیاط و پارکینگ خانه با وسایلی مثل صندلی،تایر و موتور پدرش،محل تمرین او شده بود.کنترلش کمی سختر شد️ و پارک،محل بعدی تمریناتش شد.به خاطر هوای آزاد و موانع بیشتری که در پارک بود،هیجان و انرژیاش تخلیه میشد.دوره راهنماییاش حرکات خطرناکی میکرد و نگرانیها دوبرابر شده بود که به خودش اسیبی نرساند.راسته دیوار را بالا میرفت و پرشهایش بلندتر شده بود.بعدها مشخص شد که به این حرکات پارکور میگویندکه نوعی ورزش است.بدون این که دوره آموزش خاصی ببیند آن را یاد گرفت.
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتدوازدهم
لباس خاکی
دوره دبیرستان اوج ورزش پارکور بود️ یک سال در آنجا بنایی داشتند،در فضای حیاط،کیسه های گچ و سیمان و تپههای خاک و ماسه زیاد بودکه به عنوان مانع استفاده میکرد️و ورزش مورد علاقهاش رو تمرین میکرد. وقتی به خانه میآمد هیکل و لباسش خاکی بود
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
🌸🍃| @shahid_dehghan
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو،#شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتچهاردهم
نوجوانی سالم
در اردوی جهادی که از طرف دبیرستان اعزام شدند ...
چون بیشتر بچه ها با آب و هوای آن منطقه سازگار نبودند
مریض شدند
محمدرضا اما سالم و قوی و پرانرژی بود ☺️
اگر کمبودی در امکانات بود حرفی نمیزد
و اهل گله و شکایت نبود
جهادگری و سازگار و توانمند بود
راوی:معلمشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو ،#شهید مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتپانزدهم
نوجوان جهادگر
شانزده ساله بود که از طرف دبیرستان به سفر جهادی رفت️.میخواستند برای بهتر شدن آبیاری آن روستای محروم استخر بسازند.زمین سفت و سختی بود که باید خیلی انرژی صرف میشد.هر گروه وظیفه خودش را داشت.خیلیها کم آورده بودند،اما او خستگیناپذیر بود️ و جای چندنفر کار میکرد؛کلنگ میزد.بیل میزد.خاک را به جایی دیگر منتقل میکرد.بمب انرژی بود.❤️
راوی:معلمشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتشانزدهم
خانواده صمیمی
در تربیت فرزندانم سعی کردم با آنها حرف بزنم و از روش شهداو خاطرات گذشته برایشان بگویم.
مجبورشان میکردم که حرف بزنند و ساکت نباشند️.البته #محمدرضا که بزرگتر شد، شاید خیلی از حرفایش را نمیگفت؛ اما من آرام آرام از زیر زبانش میکشیدم. به این شکل فاصله ها بینمان کمتر میشد.
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan🌸🍃
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتهفدهم
امر به معروف خونین
با یکی از رفقایش به سمت نانوایی محله می رفتند که می بینند چند نفر اراذل و اوباش به نانوایی حمله کردند و با کتک زدن شاطر، می خواهند دخل را خالی کنند.ترس و وحشت عجیبی بین مردم افتاده بود.کسی جرأت نداشت کاری کند. محمدرضا سریع خودش را وارد معرکه کرد تا مانع شود،اما یکی از اراذل شیشه نوشابه خالی که آنجا بود را به زمین کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله میکند.پشت گردنش می شکافد،زخمی به عمق یک بند انگشت. در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد.آن موقع فقط چهارده سالش بود که می خواست امر به معروف کند و جانش را هم به خطر انداخت.
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتهجدهم
اشک با طعم شیرکاکائو
یک سال فقط یک کارت برای ورود به بیت رهبری دادند...
من اصرار داشتم که محمدرضا برود بعد از مشورت ، او انتخاب شد
خواهرش میخواست که او را بفرستم
اما نمیشد...
تا فهمید که رضایت دادیم برود
سر از پا نمیشناخت
دوم دبیرستان بود...
اولین بارش بود که تنها می رفت
وقتی از بیت برگشت ، چشم ها و صورتش قرمز شده بودند
از روحیاتی که از او می شناختم مطمئن بودم که مسیر بیت تا خانه را گریه کرده و از دیدن چهره رهبر منقلب شده است...
هر چه اصرار کردیم از فضای آن جا بگوید و
دلیل گریه هایش چیست
اما یک کلام هم حرف نزد
پافشاری ما را که دید با حالت شوخی گفت : شیرکاکائو و کیکش خیلی خوشمزه بود ☺
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتبیستم
بچه هیئتی
حضورش در هیئتهای عزاداری باعث شده بود تا زمینههای اعتقادی و معنویاش عمیقتر شودشهادت در جان و روحش ریشه بداوند. با این که پنجشنبهها مدرسهاش تعطیل بود،به جای خواب و تفریح در هیئت مدرسهاش شرکت داشت.اغلب شبها همانجا میماند تا صبح در برپایی مراسم دعای ندبه کمک کند. به کارهای اجرایی در این زمینه علاقمند بود و هر جور که بود، سعی میکرد تا در آن برنامهها حضور داشته باشد.💚
راوی:پدرشهید
#ادامهدارد...
🍃🌸| @shahid_dehghan
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتبیستوسوم
مهربان برای دوستان
وسط خیابون بودم که بامن تماس گرفت.باحالتی ناراحت وگرفته😔
خبر تصادف یکی از دوستانش را داد.حتی عکسش را فرستاد وتاکید داشت به طور ویژه دعایش کنم وختم صلوت بگیرم.📿
خیلی به منزل آن دوستش میرفت وچون شکستگیهایش زیاد بود،کمکش میکرد تا جابهجا شودوکارهایش را انجام میداد.
راوی:خواهرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتبیستوچهارم
سرقت ادبی
هدیه تولد،یک رم هشتگیگ خرید.تلاش کرده بود باسلیقه کادوپیچ کند🎁 اما اینطور نبود.هدیه را که باز کردم،یکتکه کاغذ لای آن بود.
چند بیت شعــــــــر بود که قافیه مهدیه داشت.
باتعجب😳پرسیدم:دوبیتی باقافیه اسم من گفتی🤔⁉️
ملتمسانه🙏 از من خواست تا صدایش را در نیاورم😶
شعر یکی از دوستانش بودکه برای همسرش سروده بود و همنام من بود.
راوی:خواهرشهید
#ادامهدارد...
@shahid_dehghan
🍃🌸| معرفي مختصر شهيد مدافع حرم #محمدرضادهقانامیری
تاريخ تولد: ٧٤/١/٢٦
محل تولد: تهران
وضعيت تأهل: مجرد
فرزند دوم خانواده ي آقاي علي دهقان اميري
🎓دانش آموخته ي دبيرستان علوم و معارف اسلامي امام صادق عليه السلام
🎓دانشجوي سال سوم فقه و حقوق اسلامي در مدرسه عالي شهيد مطهري
اعزام به سوريه در تاريخ: ١٥ مهرماه سال ١٣٩٤ با عنوان بسيجي تكاور
شهادت در تاريخ: ٢١ آبان ماه سال ١٣٩٤
محل شهادت: سوريه، حلب🇸🇾
محل دفن: امام زاده علي اكبر، چيذر🕌
شهيد مورد علاقه:
شهيد مدافع حرم،
شهيد رسول(محمدحسن) خليلي❣
صفات بارز اخلاقي:👤
مؤمن، مهربان، دلسوز، خوش اخلاق، خنده رو، شوخ طبع، متبسم، دست و دلباز، خلوص نيت در انجام وظايف ديني و امور خير، اعتقاد راسخ به اصل نظام جمهوري اسلامي ايران و اصل ولايت فقيه، آگاه و بصير نسبت به امور سياسي جامعه، غيرتمند نسبت به خاندان عصمت و طهارت و همچنين اطرافيان خود، ارادت خاص به شهدا مخصوصاً شهداي مدافع حرم حضرت عقيله بني هاشم سلام الله عليها...
علايق: 😍
مراسمات مذهبي به خصوص مراسمات هيأت راية العباس و ريحانة النبي، زيارت كربلا و مشهد مقدس، تفريح و گردش، كوهنوردي، پاركور، ورزش هاي هيجاني، موتور سواري، ...
▪️قسمتي از وصيت نامه شهيد:
... بر اساس آیه مبارکه ۱۵۶ سوره بقره:
"الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون"
• آنها که هرگاه مصیبتی به آنها می رسد صبوری کنند و گویند ما ازآن خداییم و به سوی او باز می گردیم•
صبر را سرلوحه کار خود قرار دهید و مطمئن باشید که هرکس از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی می ماند خداوند متعال است، اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام المصائب خانوم زینب کبری(س) کوچک تر است، روضه اباعبدالله و خانوم زینب کبری فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست...
🍃| @shahid_dehghan |🍃
ابووصال
کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافعحرم #محمدرضادهقانامیری
#قسمتدوازدهم
لباس خاکی
دوره دبیرستان اوج ورزش پارکور بود️ یک سال در آنجا بنایی داشتند،در فضای حیاط،کیسه های گچ و سیمان و تپههای خاک و ماسه زیاد بودکه به عنوان مانع استفاده میکرد️و ورزش مورد علاقهاش رو تمرین میکرد. وقتی به خانه میآمد هیکل و لباسش خاکی بود
راوی:مادرشهید
#ادامهدارد...
🍃| @shahid_dehghan