✍ هرگاه به هر
امامی سلام دهید
خــــــود آن امام جواب
ســـــــلام تان را میدهـــــد...❤️
ولی اگر کسی بگوید:
💚 “السلام علیک یا فاطمه الزهرا”💚
همهی امامان جواب میدهند …
میگویند: چه شده است که این
فرد نام مادرمان را برده است !؟
السلام علیکِ
یا فاطمهُ الزهراء(س)
تا ابد این نکته را انشا کنید
پای این طومار را امضا کنید
هر کجا ماندید در کل امور
رو به سوی حضرت زهرا کنید...
#یا_زهرا
🍃🌹 @shahid_dehghan 🌹🍃
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃💙| @shahid_dehghan
🍃📝| به قلم خواهر بزرگوار #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری:
مدتهاست که تعداد زیادی از عزیزان انتظار دارند از جزئیات خصوصیات شهید سخن بگوییم که کاملا این انتظار بحق است.
از آنجا که امکان پاسخگویی به تک تک عزیزان نیست، سعی کردیم با ساخت مستند و چاپ کتاب تا حدی دِین خود را ادا کنیم اما متاسفانه با بی مهری هایی مواجه شدیم و کار بی نتیجه ماند.
به همین دلیل تصمیم گرفتیم هرازگاهی یکی از خصوصیات اخلاقی محمدرضا را به تماشا بنشینیم.
آنچه در نظر من در بین خصوصیات او تلالو درخشانی داشت، #اخلاص بود، آنچه این گونه معنا میشود:
"پاک کردن نیت از غیر خدا و انجام دادن عمل، تنها برای خدا."
برای محمد، شرمندگی و خجالت از مردم معنا نداشت.
برایش کاملا این جملات غیرموجه بود: زشته جلوی مردم! مردم چی میگن؟!!
او تنها قضاوت #یک تن را قبول داشت و حدود #یک تن را مصرّانه پایبند بود.
مصداق دیگر اخلاصش این بود که کار خیرش #دیده_نمیشد، به تعبیر دیگر طوری انجام میداد که دیده نشود!
از واجبات دینی اش گرفته تا هر کار خیر دیگر.
کمکهایش به چشم نمی آمد.
تنها #یک_نفر میدید و خرید...
محمدرضا زیرکانه، دلش را، حال درونی اش را، کمکهایش را و حتی انجام وظایفش را پنهان کرده بود پشت چهره ای خندان و پر از شیطنت و هیاهو تا خیالش راحت باشد کسی جز #خدا در متاعش شریک نیست.
دلیلش؟
بعد از شهادتش تازه گیر و گرفتاری ها شروع شد، تازه فهمیدیم نبودنش چه دردی دارد، غمش جراحتی مرهم ناپذیر شد...
خیلی ها تازه فهمیدند چقدر جفا کردند در حقش...
بگذریمـ....
من به عنوان خواهر محمدرضا، ضمانت می کنم دلسوزی، مهربانی و معرفت او را.
از این صفاتش برای رهایی از دغدغه های پست دنیا و یافتن راه های آسمان سوء استفاده کنید!
🍃ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
🍃ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
#بی_برادری
#شهدا_ی_اربعه_حلب
#ناز_او_باید_کشید
#یا_زهرا(س)
🍃💙| @shahid_dehghan
📝| به قلم خواهر بزرگوار #شهید_محمدرضا_دهقان
مدتهاست که تعداد زیادی از عزیزان انتظار دارند از جزئیات خصوصیات شهید سخن بگوییم که کاملا این انتظار بحق است.
از آنجا که امکان پاسخگویی به تک تک عزیزان نیست، سعی کردیم با ساخت مستند و چاپ کتاب تا حدی دِین خود را ادا کنیم اما متاسفانه با بی مهری هایی مواجه شدیم و کار بی نتیجه ماند.
به همین دلیل تصمیم گرفتیم هرازگاهی یکی از خصوصیات اخلاقی محمدرضا را به تماشا بنشینیم.
آنچه در نظر من در بین خصوصیات او تلالو درخشانی داشت، #اخلاص بود، آنچه این گونه معنا میشود:
"پاک کردن نیت از غیر خدا و انجام دادن عمل، تنها برای خدا."
برای محمد، شرمندگی و خجالت از مردم معنا نداشت.
برایش کاملا این جملات غیرموجه بود: زشته جلوی مردم! مردم چی میگن؟!!
او تنها قضاوت #یک تن را قبول داشت و حدود #یک تن را مصرّانه پایبند بود.
مصداق دیگر اخلاصش این بود که کار خیرش #دیده_نمیشد، به تعبیر دیگر طوری انجام میداد که دیده نشود!
از واجبات دینی اش گرفته تا هر کار خیر دیگر.
کمکهایش به چشم نمی آمد.
تنها #یک_نفر میدید و خرید...
محمدرضا زیرکانه، دلش را، حال درونی اش را، کمکهایش را و حتی انجام وظایفش را پنهان کرده بود پشت چهره ای خندان و پر از شیطنت و هیاهو تا خیالش راحت باشد کسی جز #خدا در متاعش شریک نیست.
دلیلش؟
بعد از شهادتش تازه گیر و گرفتاری ها شروع شد، تازه فهمیدیم نبودنش چه دردی دارد، غمش جراحتی مرهم ناپذیر شد...
خیلی ها تازه فهمیدند چقدر جفا کردند در حقش...
بگذریمـ....
من به عنوان خواهر محمدرضا، ضمانت می کنم دلسوزی، مهربانی و معرفت او را.
از این صفاتش برای رهایی از دغدغه های پست دنیا و یافتن راه های آسمان سوء استفاده کنید!
#بی_برادری
#شهدا_ی_اربعه_حلب
#ناز_او_باید_کشید
#یا_زهرا(س)
| @shahid_dehghan |
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
پست اینستاگرامی خواهر شهید به مناسبت سالگرد اعزامشهید 🍃❤️| @shahid_dehghan
بسم رب الحسین...
_جوون من الان کجاست؟
بارها این سوال رو از مادر شنیدم و بارها با خودم تکرار کردم. محرم ۹۴ هربار سینه زدن جوانها در چیذر را تماشا میکرد، قطره اشکی از گوشه چشمش روی شال عزای تو می چکید و می گفت:
_جای جوون من اینجا خالیه، یعنی محمدرضا میاد؟؟
_چی براش دوست داری؟ بیاد؟
_چی بهتر از شهادت؟ اما مادر نیستی تا بفهمی پاره جگرت بین یک مشت وحشی باشه، چه بلایی سر دلت میاد!
_چرا جلوی محمد رو نگرفتی؟ اگر اجازه به رفتنش نمی دادی، الان نزدیکت بین این سینه زنها بود...
_اونوقت جواب عمه سادات رو چی میدادم؟ دیگه خجالت می کشیدم بگم: اللهم اجعل محیای محیا ... و مماتی ممات محمد وآل محمد... خجالت می کشیدم پا بذارم تو مسیر کربلا... یه جاهایی باید بین دلت و وظیفه ت یکی رو انتخاب کنی...
_نترس مامان. محمد هنوز جوونه، خیلی راه داره.
هربار مواجه می شدم با لبخند معنی دار مادر، انگار از اول منتظر خبر شهادت بود. بابا میگفت:
_ اگر برگشت، الحمدلله و اگر برنگشت، روسفیدم پیش مادر سادات هرچند هنوز کاری برای اربابم نکردم...
انقدر از حال مامان مستاصل بودم که یک نیمه شب سر سجاده قرآن را به نیت تو باز کردم شاید دلم آرام گیرد. آیه ای که خداوند برایت زمزمه کرد، دلداری پروردگار بود به مادر موسی: « اذ اوحینا الی امک ما یوحی ان اقذفیه فی التابوت... آن زمان که به مادرت آنچه باید الهام می شد را الهام نمودیم، که او را در صندوق بگذار و به دریا بینداز تا دریا او را به ساحل اندازد تا دشمن من و دشمن او وی را برگیرد و محبوبیتی از سوی خود برتو انداختیم تا همگان به تومحبت ورزند و با مراقبت من پرورش یابی»
وجد تمام جانم را گرفت. مادر را بیدار کردم و با شوق گفتم: محمد برمیگرده، نگران نباشی ها!
نمی دانستم آنچه باید به مادر الهام میشد، شده... بی شک دلش گواهی به شهادتت می داد.
رعنا جوان من، ماه شب های من، زیباترین درد من، جایت خالی بود تا ببینی شب هایی را که مادر پای سنگ مزارت نشست و گفت: درست گفتی! جوونم برگشت، چقدر روسفید و پرافتخار و ... پر از زخم...
نکند نوبت ما که شود، در انتخاب بین دل و وظیفه، عقل بی خرد و بی غیرت، مارا از اربابمان دور کند؟ در این وانفسای جهان برای هم دعا کنیم...
___________________
دل ربایانه دگر بر سر ناز آمده ای/
از دل ما، چه به جا مانده که باز آمده ای؟؟
*عکس مربوط است به آخرین گردش خانوادگی، چند روز قبل از اعزام، مهر ماه۹۴
#روزهای_پاییز_سخت_تر_میگذرد
#سالگرد_اعزام_به_سوریه
#درد_بی_درمان_من
#کبابی_شهر_ری
#این_که_در_سینه_ی_من_هست_تو_هستی_دل_نیست
#یا_زهرا
💌| @shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
『🌊』 عکس مربوط به آخرین گردش خانوادگی چند روز قبل از اعزام شهید به سوریه🌱 🗓| مهر ماه 94 •°|🥀 @shah
پست خواهر شهید👇🏻
بسم رب الحسین...
_جوون من الان کجاست؟
بارها این سوال رو از مادر شنیدم و بارها با خودم
تکرار کردم. محرم ۹۴ هربار سینه زدن جوان ها در
چیذر را تماشا میکرد،قطره اشکی از گوشهچشمش
روی شال عزای تو می چکید و می گفت:
_جایِجوونِمن اینجاخالیه،یعنیمحمدرضا میاد؟؟
_چی براش دوست داری؟ بیاد؟
_چی بهتر از شهادت؟ اما مادر نیستی تا بفهمی
پاره جگرت بین یک مشت وحشی باشه،چه بلایی
سر دلت میاد!
_چرا جلویمحمد رو نگرفتی؟اگر اجازه به رفتنش
نمیدادی،الان نزدیکت بین این سینه زنها بود...
_اونوقت جواب عمه سادات رو چی میدادم؟
دیگه خجالت می کشیدم بگم: اللهم اجعل محیای
محیا ...و مماتی ممات محمد وآل محمد...خجالت
میکشیدم پا بذارم تو مسیر کربلا... یه جاهایی
باید بین دلت و وظیفه ت یکی رو انتخاب کنی...
_نترس مامان. محمد هنوز جوونه،خیلی راه داره.
هربار مواجه می شدم با لبخند معنی دار مادر،
انگار از اول منتظر خبر شهادت بود. بابا میگفت:
_ اگر برگشت، الحمدلله و اگر برنگشت، روسفیدم
پیش مادر سادات هرچند هنوز کاری برای اربابم
نکردم...
انقدر از حال مامان مستاصل بودم که یک نیمه
شب سر سجاده قرآن را به نیت تو باز کردم شاید
دلم آرام گیرد. آیهای که خداوند برایت زمزمه کرد،
دلداری پروردگار بود به مادر موسی: « اذ اوحینا
الی امک ما یوحی ان اقذفیه فی التابوت... آن
زمان که به مادرت آنچه باید الهام می شد را الهام
نمودیم، که او را در صندوق بگذار و به دریا بینداز
تا دریا او را به ساحل اندازد تا دشمن من و دشمن
او وی را برگیرد و محبوبیتی از سوی خود بر تو
انداختیم تا همگان به تومحبت ورزند و با مراقبت
من پرورش یابی»
وجد تمام جانم را گرفت. مادر را بیدار کردم و با
شوق گفتم: محمد برمیگرده، نگران نباشی ها!
نمی دانستم آنچه باید به مادر الهام میشد، شده...
بی شک دلش گواهی به شهادتت می داد.
رعنا جوان من، ماه شب های من،زیباترین درد من،
جایت خالی بود تا ببینی شب هایی را که مادر پای
سنگ مزارت نشست و گفت: درست گفتی! جوونم
برگشت،چقدر روسفید و پرافتخار و... پر از زخم...
نکند نوبت ما که شود،در انتخاب بین دل و وظیفه،
عقل بی خرد و بی غیرت، مارا از اربابمان دور کند؟
در این وانفسای جهان برای هم دعا کنیم...
_______
دل ربایانه دگر بر سر ناز آمده ای/
از دل ما، چه به جا مانده که باز آمده ای؟؟
*عکس مربوط است به آخرین گردش
خانوادگی، چند روز قبل از اعزام، مهر ماه۹۴*
#روزهای_پاییز_سخت_تر_میگذرد
#درد_بی_درمان_من
#کبابی_شهر_ری
#این_که_در_سینه_ی_من_هست_تو_هستی_دل_نیست
#یا_زهرا
💌| @shahid_dehghan