🔶🔹🔹🔶🔹🔹🔶🔹🔹🔶
محمدرضا دوران دبیرستان را در مدرسه امام صادق(ع) منطقه 2 تهران در رشته معارف و علوم اسلامی گذراند و علاقه بسیار زیادی به رشته علوم سیاسی داشت. در سال اول دبیرستان که بود میگفت دلم میخواهد یک دیپلمات شوم، وقتی به سال سوم و چهارم رسید کاملا نظرش عوض شد چون 3 نفر از داییهایش روحانی بودند علاقه خاصی به این قشر داشت و میگفت دلم میخواهد به رشتهای بروم که به دروس حوزوی مرتبط باشد. بعد بر روی رشتهها و دانشگاهها تحقیقات زیادی کرد و رشته حقوق را انتخاب کرد. رشته فلسفه و کلام اسلامی را در دانشگاه رضوی مشهد قبول شد و حتی برای مصاحبه هم رفت ولی با مشورت مشاوران و اساتید دانشگاه به این نتیجه رسید که در تهران ادامه تحصیل بدهد. مشهد را از این نظر دوست داشت که میگفت آنجا در زیر سایه امام رضا(ع) درس میخوانم ولی رشته حقوق را امتحان داد و در دانشگاه شهید مطهری تهران ادامه تحصیل داد.
🔺نقل از مادر بزرگوار #شهیدمحمدرضادهقان
@Shahid_Dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی 📝 #قسمت_چهارم محمدرضا یک جمله ساده و قشنگ داشت و میگفت: فرد حزب اللهی ب
🍃❤| #سفر_عشق_در_20_سالگی
📝 #قسمت_پنجم
برای راضی شدن، خیلی با خودم کلنجار رفتم، چون به محمدرضا خیلی وابسته بودم، اگر محمد رضا نیم ساعت دیر به خانه میرسید، من زمین و زمان را به هم میدوختم، اعصاب خودم و دیگران را خرد میکردم، اینقدر بهش زنگ میزدم، که کجاست و چرا دیر رسیده! ولی در مسئله سوریه رفتنش نمیدانم چطور شد؛ من این را میگذارم به حساب دست و رحمت و برکت حضرت زینب(س) که روی قلب من گذاشت و روی سر من دست کشید.
خانم، اول صبرش را به من داد و بعد داغ فرزند را...
ولی وقتی محمد رضا رفت من به سجده افتادم و شاید نزدیک به یک ربع فقطگریه کردم و ضجه زدم، چون میدانستم پاره تنم رفته و احتمال برگشتش شاید صفر باشد.
واقعا هم همین بود از همان روزهای اولی که محمدرضا رفت، من میدانستم که دیگر برنمیگردد، با روحیاتی که از او سراغ داشتم، میدانستم فرزندم واقعا لایق شهادت است، یعنی لحظه خداحافظی یاد خداحافظیهایی افتادم که با اخویهای شهیدم کرده بودم.
آنها این حس را در وجود من به وجود آورده بودند که این خداحافظی آخر با بقیه خیلی فرق دارد، یک حس معنوی خاصی تو وجودم بود و مطمئن بودم که دیگر بر نمیگردد.
کلا محمد رضا در آن زمانی که در سوریه بود شاید پنج یا شش بار با ما تماس گرفت، تو هر بار تماسش هم به من میگفت : مامان دعا کن که شهید شوم، حتی قبل از رفتنش به سوریه هم مدام این را به من میگفت، من بهش گفتم : محمد رضا خودت را خالص کن مطمئن باش که شهید میشوی...
محمد رضا آن شب یک جمله عجیب و غریبی به من گفت :
«مامان به خدا دیگه خالص شدم، مامان دیگه حتی یک ذره ناخالصی در وجودم نیست.»
تا این جمله را شنیدم، گفتم پس شهید میشوی! داد زد گفت جان من! گفتم آره تو اگر خالص شده باشی مطمئن باش شهید میشوی، بعد یکدفعه جیغ زد گفت : مامان راضیم ازت، مامان دوستت دارم، مامان میبوسمت!
خیلی خوشحال شد، خوشحالی محمدرضا از آن طرف و جگر خراش بودن این جمله برای من واقعا زجرم میداد.
از آن شب به بعد دیگر منتظر خبر شهادتش بودم، چون مطمئن بودم و احساس میکردم محمد رضا فقط میخواست رضایت من را بگیرد، وقتی مطمئن شد که دیگر من راضیم، شهید شد و در عملیات محرم به شهادت رسید...
#ادامه_دارد...
#از_آسمان
#جوان_بانشاط
#کپی_با_لینک
🍃❤| @shahid_dehghan
4_5886551385553503787.mp3
4.08M
« #صحن_بارونی»
باصدای :حسین حقیقی
🏴 به مناسبت ایام شهادت امام رضا(ع)
#التماسدعا
▪️| @shahid_dehghan |▪️
کسىقدم بهحرم بىمدد نخواهدزد
بدون واسطه دم ازخدا نخواهدزد
گداىکوى رضاشوکه آن امام رئوف
به سینهی احدى دست رد نخواهدزد
#امامرضایدلم♥️
@shahid_dehghan
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
•┄❁ #قرار_شبانہ ❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر شهید
#محمدرضا_دهقان♥️
| @shahid_dehghan |