#نحوه_شهادتها_را_بدان
تاکید داشت که حتما نحوه شهادت شهدای مدافع حرم را بدانم. چگونگی شهادت بیشترشان را میدانشت. اطلاعات بسیار خوبی داشت و شهدا را کامل میشناخت.
راوی: دوست شهید
#کتاب_ابووصال
@shahid_dehghan
#نایب_باش
قبل از رفتن سوریه، ساعت دهونیم صبح بود از فرودگاه تماس گرفت و با ناراحتی گفت که امسال نه به مراسم بیت حضرت آقا میرسم و نه به چیذر. اصرار داشت که اگر بیت رفتی و حضرت آقا را دیدی، عوض من هم نگاهش کن؛ به جای من کیف کن؛ به جای من حسین حسین بگو و به نیابت از من گریه کن.
راوی: خواهر شهید
#کتاب_ابووصال
@shahid_dehghan
کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
•┄═•🏴•═┄• @shahid_dehghan •┄═•🏴•═┄•
#جواز_کربلا
خیلی دوست داشتم اربعین کربلا باشم، اما پدرم موافق نبود. اما باز هر بار که حرف از رفتن میشد باز پدرم راضی نمیشد. چند روز بیشتر به اربعین نمانده بود. دلم شکست و با همان حال به دانشگاه رفتم. در گوشهای باخودم خلوت کردم. عکس محمدرضا را روبرویم گرفتم و شروع به درد و دل کردم و از او خواستم دست مرا بگیرد. ظهر که شد، برادرم خبر داد پدر راضی شده، من زائر کربلا شدم.
راوی: دوست شهید
#کتاب_ابووصال
@shahid_dehghan
#بوی_عطرش_همه_جا_پیچیده_است
بارها به خوابم آمد و هربار من شادتر میشدم؛ طوری که باعث حیرت اطرافیانم میشد. حضورش را همیشه احساس میکنم. بعد از شهادت، رغبتی نبود شیشههای عطر و ادکلن او را از کمد بیرون بیاورد، ولی هربار که وارد خانه میشوم، عطرش را استشمام میکنم، انگار چند دقیقه قبل خانه بوده که رفته و بوی عطرش همان جا پیچیده است.
راوی: مادر شهید
#کتاب_ابووصال
@shahid_dehghan
#بازیگوش
بچه بازی گوشی بود.
در مسیر خانه تا مدرسه کیفش را به هوا پرتاب می کرد و با خودش بازی می کرد.
این کار برایش به نوعی تفریح به محسوب می شد.
دوم ابتدایی بود که داشت همین کارو تکرار میکرد و در مسیر برگشت به خانه به خاطره حواس پرتی اش تصادف کرد و پایش شکست.
چند روزی در خانه بستری شد. اما هیچ وقت دست از بازیگوشی هایش برنداشت.
نقل از مادر بزرگوار شهید
#کتاب_ابووصال
#شماره_۵
🌷 @shahid_dehghan