#part_29
.
.
داشتم از استرس می مردم درست بود احساسم مو بروز ندادم جلوی مامان ولی از این اتفاق خیلی هم خوشحال شده بودم
مامان:دخترم چایی رو بیار
چایی رو به همه تعارف کردم و نشستم که گفتند بریم توی اتاق برای صحبت کردند
نشستم روی تخت ۲۰ دقیقه ای در سکوت بود که گفت خوب اول شما شروع میکنید یا من؟
من:بفرمایید
خوب من از خودم بخوام براتون بگم که توی سپاه کار میکنم یه خونه دارم و حقوقم خدا رد شکر خوبه و میشه یه رندگی رو اداره کرد.....
.
.
از اتاق اومدیم بیرون که مرضیه خانم گفت دهنمون رو شیرین کنیم یا نه؟
خدا رو شکر مامان به موقع رسید و گفت حاج خانم باید یکم فکر کنه انشاالله جواب رو خدمتتون میگم
بعداز ۲۰ دقیقه ای صحبت کردند رفتند
..⭕️کپی رمان فقط باذکر نام نویسنده در غیر این صورت حرام⭕️
نویسنده:نرگس جمالپور
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛
#part_30
تقریبا دو روزی از خواستگاری گذشته بود و من داشتم تمام فکر هامو میکردم عمو هم داشت درموردشون تحقیق میکرد
راستش رو بگم از ته دلم راضی بودم
مامان زنگ زد و گفت که جوابش مثبت هست و قرار شد عمو در مورد عقد وعروسی صحبت کنن
تق تق
عمو وارد شد بعداز سلام و احوال پرسی گفت که عقد قرار شد برای هفته ی دیگه
.
.
.
این یه هفته مثل برق و باد گذشته بود و یه روز قبل از عقد قرار شد برای خرید بریم بیرون
یه مانتو سیاه روسری کرمی شلوار سیاه و کفش شفید پوشیدم و چادرمم زدم رفتم بیرون که دیدم مامان هم اماده هست رفتیم بیرون که ماشین اقا محمد بود دم در رفتیم بعداز سلام و احوال پرسی رفتیم به سمت بازار
مهدیه هم اومده بود خیلی خوشحال بود این اولین بار بود که اینقدر خوشحال بود زینب رو گرفتم توی بغلم
خوشگل خاله
میخندید
.
.⭕️کپی رمان فقط باذکر نام نویسنده در غیر این صورت حرام⭕️
نویسنده:نرگس جمالپور
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛
#part_31
رفتیم بازار
اول رفتیم سراغ خرسید حلقه ها
حلقه های ساده بیشتر دوس داشتم یه حلقه چشمم رو گرفت کردمش دستم خوشگل بود
اقا محمد هم همین شکلی برداشت
رفتیم سراغ خرید لباس
مامان و خاله مرضیه رفتند سراغ خرید ها شون منو مهدیه و اقا محمد هم رفتیم دنبالی بقیهی خرسید
تقریبا تمون شده بود
.
.
وارد خونه شدیم اخیش هیجا خونه خود ادم نمیشه
داشتم خرید ها رو در می اوردم که یاد لباس افتادم وای فردا چه کنم؟
ماماااان
مامان:چی شده
؟
من:لباس یادمون رفت
مامان:اشکال نداره خودم برات لباس می دوزم
.
.
پارچه هاشو گذاشت جلوم از توی پارچه ها یه زرد و فیروزه ای برداشتم طرح لباس رو هم زدم توی اینترنت
مدل های خیلی خوشگل بود یکی رو انتخاب کردم تقریبا ساعت ۵ بود رفتم شام درست کنم چون خیلی خسته بودم احتمالا حوابم می برد
.
.
با صدای......
⭕️کپی رمان فقط باذکر نام نویسنده در غیر این صورت حرام⭕️
نویسنده:نرگس جمالپور
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛
ذکر روز شنبه:
یا رب العالمین
(ای پروردگار جهانیان)ذکر روز شنبه به نام پیامبر اکرم (ص) است. روایت شده که در این روز زیارت حضرت رسول الله (ص) خوانده شود که خواندنش موجب بینیازی میشود.
#مرتبه۱٠٠
۰••۰
وقتےحاجتترابہتاخیرمےاندازد،
داردچیزبزرگترۍبہتومےدهد..
منتھاتوحواستبہخواستہخودتهست!
ومتوجہنمےشوۍ...
تونانمےخواهے،
اوبہتوجانمےدهد...(:❤
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
گاهی لحظه های سکوت،
پرهیاهوترین دقایق زندگی هستند،
مملو از آنچه میخواهیم بگوییم،
ولی نمیتوانیم...
-دیویدسلینجر🌿
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
.•🌿•.➺ #حسیـن_جـآنم
ازیِہدِلشکَستہبِہآقـٰاامـٰامحُسیـن؛
انقَـدربَدشُدیـمکِہ؛✨
آقاامـٰامرضاهَمرامـوننِمیدهシ💔؟!'
وَمـَنایندَردراکجـٰابِبرم؟🖐🏻
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
«😍🤍🌱»
ࢪوزٺمبـآࢪڪݐدࢪمھربآݩمون
الھۍسایہاٺمستدام😍♥️
#عاشق_رھبر
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
ࢪوزݐدرࢪوبھهمہےݐدرانشمآعزیزاݩتبریڪ
میگوییم ..☺️♥️
وهمچنینࢪوزمردڕوبھهمہےمـرداݩ
ڪانالشھیدتبࢪیڪمیگوییم😁
حضرتآقاتوۍخونہیڪۍاز
شھدابودنڪہیڪۍمیگہ:
"هدفهمۂبچہهاشھادتاست!"
حضرتآقاهمفرمود:
هدفتانشھادتنباشد؛هدفتان
انجامتڪالیففورۍوفوتۍباشد…
گاهۍاوقاتهستڪہاینجورتڪلیفۍ
منجربہشھادتمیشود؛گاهۍهم
بہشھادتمنتھۍنمیشود… : )
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
این جـهان را بےبهاری تا بہ ڪے
شیـعیـان را بیـقرارے تا بہ ڪے
ڪے میایـے با ڪدامیـن قافـلہ
مهدیا چشم انتـظارے تا بہ ڪے
#مهدوی
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
≼🖐🏾🌱🚶🏾♂≽
ٺـۆےایـݩدنیـآڪسۍࢪحـمنمیڪنہ ؛
ازڪسێانتـظاررحمڪردنبھتـورو
نداشتـہباش
مـردمازنزدیڪودوربـہتواسیبمیزنـن
اوڹوقٺناࢪاحٺنشـۅ !؛
بلڪہخـوشحاݪباݜڪہخودشونڕونشوݩ
دادنڪہچھادمهایۍهستن🖐🏾"
اینمـردمعلڪیخودشونرو
شیعھ؎اقاامیرالمومنینمیدونن
اماهیچڪدومازاخلاقشوݩشبیھاخلاق
اقاامیࢪالمومنیننیست ..
بھاینھااعتمادنڪن !!
⦅... شایدیڪنصیحت ...⦆
#نوشته_خودمون
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
#باشهدا
شهید #ابراهیم_هادی
ابراهیم میگفت:
بهتره که شبها زود بخوابیم تا نماز صبح رو اول وقت و سرحال بخونیم. کسی که نماز ظهر و مغرب رو اول وقت بخونه هنر نکرده چون بیدار بوده، آدم باید نماز صبح هم اول وقت بخونه.
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
🍃الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
وَعَجِّل فَرَجَهُم
#شهیدابراهیم_هادی
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
دلم براۍ دنیایۍ ڪِ حاج قاسم تو اون نفس میڪشید، تنگ شده...
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
شایدشهادتآرزوۍهمہباشد
امایقییناًجزمخلصین
کسۍبداننخواهدرسید..(:
-حاجمهدۍباکرۍ📿
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
#part_32
مامان صدام کرد رفتم بالا مامان داشت لباس رو می دوخت
من:جان
مامان:یه چیزی بخور بعد بخواب فردا کلی کار هست زود شامت بخور بخواب
من:چشم
رفتم پایین ۴۰ دقیقه ای طول برد تا غذا حاظر شه
یکمش رو خوردم بقیش رو برای مامان کنار گذاشتم
رفتم بالا افتادم روی تخت به۳ نشده خوابم برد
.
.
با صدا زدندهای مامان بیدارشدم
رفتم دست و صورتم رو شستم اومدم پایین یک نیروی خوشمزه درس کردم
ماامان لباس رو دوختی؟
مامان:اره
من:خسته نباشی
مامان:سلامت باشی
بعداز خوردن صبحانه رفتم که اماده شم دقیقا همونطور که خواسته بودم شده بود
پوشیدمش
خیلی خوشگل شدم روسری سفیدم رو بستم و چادر سیاهم رو زدم
چادر رنگی مو هم بردم
⭕️کپی رمان فقط باذکر نام نویسنده در غیر این صورت حرام⭕️
نویسنده:نرگس جمالپور
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛