eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
7.2هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
- نوش‌جانــش‌بشود‌هرڪه‌حرم‌رفت‌حسین‌ خودمانیم‌،ولی‌گاه‌حســادت‌ڪردم .‌ .!💔 ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ
- - نه‌اینڪه‌‌حرفی‌نباشدهست زیادهم‌هست... امـاعاشـق‌ها‌میدانند دلتنگی‌‌به‌‌استخوانڪه‌برسـد میشودسڪوت(:💔!" ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜 رمان اورا 💜 قسمت شصت و سوم دیگه ساعت داشت میرفت سمت 10 شب خوابم میومد الانا بود که خمیازه های پی در پی من شروع بشه 🥱 انگاری مادرش حرفم رو خونده بود که علامت بلند شن👋🏻 با ذوق وصف ناشدنی بلند شدیم و بدرقه اشون کردیم 🤝 وقتی همه رفتن زهرا و زینب و مامان تازه شروع کردن از مردا فقط بابا بود آخه زهرا و زینب میخواستن به همسراشون بگن بیان بابا گفت نمیخواد بیان جو زنونه است بیشتر🤚🏻 بابا تا مهمونا رفتن و مارو دید بخندی زد پیشونیم رو بوسید و بهم تبریک گفت نگاهی به ما کرد و رفتش بیرون تا بقیه راحت باشن اصلا این رفتارا از بابای من بعید بود ولی وقتی همه مون عوض شدیم بابا هم عوض شد🙂 خیلی تغییر کرده بود حیدری شده بود💪🏻 بلخره وقتی اسم حیدر میاد مگه میشه آدم تغییر نکنه 👋🏻 مامان کل می‌کشید 👩🏻 زهرا گریه میکرد😭 زینبم دست میزد👏🏻 +ممنونم ازتون🙏🏻 محکم بغلشون کردم که مامان مدام گریه می‌کردو نمیتونستم آرومش کنم +مااااامااااان به خدا فقط نشون بود همین حالا کو تا عقد و عروسی و اینا _باشه تو چه میفهمی هر وقت مادر شدی میفهمی🤱🏻 +بله درسته حالا میشه گریه نکنی😐 _خیلی خب زنگ بزن بابات بیاد نصف شبه نگا کردم به ساعتم ساعت10:50بود چجوری 50دقیقه گذشت😳 زنگ زدم به بابا و گفتن بیادش خونه مامان که وضعیت زهرا و زینب و دید گفت نمیخواد برین خونه🏢 به منم چشم و ابرو اومد دیگه نزاشتم زهرا و زینب برن خونه اشون و امشب رو خونه ما سپری کنن🌻 قبل از خواب آنقدر حرف زدیم و گفتیم و خندیدیم که ساعت از دستمون در رفته بود ساعت 00:00بود💜 که خوابیدیم شب وقتی همه خوابیدن آروم رفتم سمت کمدم چند وقت پیش یه جعبه تقریبا بزرگ خریده بودم🧱 گفتم از همین نشون تا عروسی هرچی بهم دادن البته کوچیک میزارمش این تو برای یادگاری🔮 حلقه رو هم گذاشتم اون موقعی که خاله هاش و عمه هاش اومدن برا دست و روبوسی مامانش حلقه رو با اجازه کرد تو دست من 💍 پاور چین پور چین نشستم روی لبه تاقچه که دم پنجره بود و درشو خیلی آروم باز کردم🌃 پرده رو کنار زدمو با تمام جونم باد پاییزی رو حس کردم فقط دوماهه دیگه تولدم بود و من چقدر خوشحال بودم که امسال خدا یه نفر رو کادو جلو جلو بهم داده📦 هندسفری روم رو برداشتمو گذاشتم توی گوشم سخنراني گوش کرده بودم این چند وقت دلم مداحی میخواست یه چیزی دلم رو زیر و رو کنه یه چیزی آروم بشم رفتم تو اینترنت چرخیدم نمیخواستم اصلا برم تو سایته ولی دستم خورد☝️🏻 گفتم بزار برم ببینم چی داره که دقیقا همون چیزی که میخواستم رو داشت گذاشتم و گوشش دادم با دلی شکسته نه از گناه اون که صد در صد هست ولی دل شکسته از اینکه تاحالا کربلا رو ندیدم😭 +(آقا جان درسته ما بد کاریم😭 درسته آنقدر گناه کردیم که از چشمتون افتادیم🥺 ولی آقا جان فقط یه بار بطل مارو🥺 به رقیه ات قسم....!) مداحی روگذاشتم ولی نمیخواستم گریه کنم دلم صاف بود با آقا و خدا... : روی گوشیم پیامک اومد اودم بخونمش که عکس مداحیه خورد مداحی نبود آخه 🤷🏻‍♀ حسین مال برنامه با حسین حرف بزن بود پیامک رو باز کردم دیدم زهرا نوشته: عاشقی کردی خیلی تاییر گذار بود بیا پایین(منظورش از عاشقی آقا حسین بود فکر بود. من تو فکر اونم) رو کردم بهشون +نچ نچ نچ واقعا که یعنی چی بگیرین بخوابین زشته من باید تنها باشه _ها تنها باشی بعد جنازه ات رو جمع کنیمم +زهراااااا +مگه بد میگم بیا بخواب بهش فکر نکن گوشی رو برگردوندم سمتش با موزیکی که دید باهم یهو افتادن تو جا🛌 خوشم میاد میفهمیدن رفتم دوباره سر جام یاد حرف مامانش افتادم میگفت سه روز دیگه بله برون منه🎉 باورم نمیشه دستی دستی دارم ازدواج میکنم👰🏻‍♀ بیت دقیقه رو اون بالا بودم دیگه خسته شدم ولی قبلش فیلم امشب رو نگا کردم سر هردومون باهم پایین بود و چقدر حیا و عفت قشنگه☺️ چه معنی میده حتی همون مذهبی‌اش که تا به یه پسر بله میدن دل و قلوه میگیرن فیلم رو که دیدم کلی ذوق کردم و با سوال ذهنم رو پر کردم تا خوابم برد! ::(من دوستش دارم؟) ::🤷🏻‍♀
💜 رمان اورا 💜 قسمت شصت و چهارم _(مامان) ترنممممممممم _(زهرا) زشته به خدا ما اومدیم خوابیدی _(زینب) ترنم با توییییییم مثل جن زده ها از جام پریدم هنوز ویندوزم بالا نیومده بود دیدم یه چی داره میخوره با پام نگا کردم دیدم جارو برقیه😐 مامان با قیافه جدی داشت پام. رو علنن له می‌کرد زهرا سریع دستم رو گرفت و بلندم کرد نشوندم رو تخت هنوز به رو نیومده بودم دیدم بازی که زنگ داره گذاشتم وسط یچی زهرا میگه🗣 یچی زینب و یه زنگ. میزنن منم هر زنگی که میزنن یه متر میپرم بالا یهو دیدم سه تاش از خنده جررر خوردن 🤣 تازه دوزاریم افتاد که +بی ادب های سو استفاده گر واقعا که _خخخخخخ..... خوبه خوبه پاشو عروس خانم پاشو که کلی کار داریم امروز روز بله برونم بود این سه روز هم مثل برق و باد گذشت و من. نفهمیدم رفت سمت سرویس و کار های مورد نظر رو انجام دادم👀 نگا کردم به خودم تو اینه واقعا یکی منو با این قیافه گرفته از حرف خودم خنده ام رگفته بود🤣 آخه زیر چشمام پف کرده بود. چشمام از شدت اینکه زیاد خوابیده بودم قرمز بود دیشب میخواستم سریال ببینم که از بس زهرا و زینب زنگ زدن که برو بخواب نخوابی وسط نامزدی نتونستم رو حرفشون حرف بیارم و بی چون و چرا رفتم که بای بای (البته جدا از این نبود که خودمم خوابم میومد) ما خیلی با شخصیت بودیم صبحمون رو با پیتزای دیشب شروع کردیم 🍕 یه جوری با ولع میخوردم که همه از غذا خودرو منصرف شدن. همان طور که دهانم پر از پیتزا و دورش پر از سس بود نگا به دیگران خورد در لحظه ای از ثانیه مردیم از خنده نامردا منو میخندوندن جوری که از همه جام سس میبارید _مامان جان...... خب آروم تره چته؟ +از شما دیگه بعیده شما نزاشتن من دیشب بخورم شمامم رو _واقعا که ترو میخوام شوهر بدم؟ 😒 +ماماننننن. مگه من چمه زهرا و زینب که سرشون پایین بود و معلوم بود کردن از خنده بابا هم که سر کار بود مامانم که مرخصی رد کرده بگو نیشخندی زد و ادامه غذا شو خورد🍕 _پاشو ترنم بسه... بسه ببین من یه سری خرید کردم خوبه؟ +اهوم..... اومدم دیروز باهم رفته بودیم خرید یا خانواده حسین آقا و ما 5نفر😎 از آقایون فقط بابا و داداش آرمان اومده بود آقا مهدی ام سر کار بود همه چیز ها رو خریده بودیم چیز زیادی هم نبود چنت لباس و.... خرید هاشو که نگا کردم دیدم همش لباس بچه گونه است +ای خدا خاله قربونش بره _خدانکه +ميگما زهرا این لباسرو بده که باهاش فیلم بگیرم که بزن به دنیا اومد بزارم روش اوکی؟ _اهوم بزار برم بیارم گوشیمو +نه دیوونه با این قیافه بزار شب ....... زینگگگگگگ زینگگگگگگگگگگ _ترنم مامان درو باز کن +چشمممم😚 درو زدم و دم در وایساده ام اول حسین آقا اومد و دسته گل رو بهم داد یا نگاه کوچیک بهش کردم که لبخند ریزی زد و رفت بعدشم مامانش اومد _سلام عروس گلممم عزیزم چقدر خوشگل شدی💕 سلام و علیک رو انجام دادیم که زهرا بهم گفت بیا تا ازت عکس بگیرم رفیم تو آشپز خونه و کلی ژست گرفتم📷 دسته گلم با لباس لیمویی که پوشیده بودم ست بود و آین خیلی حس خوبی بهم میداد
دیگــر این نوکـر تو گـریـه کن سـابقـ نیـستـ رفـتم ازدسـتـ...! نگـاهـے به دلـ ماهـم کن :) ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
... بِسْمِ‌اَللّٰهِ‌اَلْرَحْمٰنّ‌اَلْرَحِیِمْ ...
انچھ‌ام‌ـروز‌گـ‌ذشت🖐🏾 .•شبتونـ فاطمے .• عشقتـونـ حیـــ♥️ــدرے °•مهرتونـ عباسے🌱•° 'آرزوتونـ همـ حرمـ اربابـ ان شاءالله🕌' یازینبـ مدد...✋🏻 •• نماز شبـ و وضو یادتونـ نرهـ📿•• التماس دعاے فرج ....♡
در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند. سنگ قبر ساده او، حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار میکند. 📜بخشی از : ✔️شما چهل روز دائم الوضو باشید. خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. ✔️نمازهای خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید درهای به روی شما باز میشود. ✔️سوره را هر شب یک مرتبه بخوانید. خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم. بعد از نمازهای یومیه فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید. زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. ✔️اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم. به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شود. خداوند سریع الاجابه است پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است. 🌷شهید مدافع حرم ‎‎‌‌‎‎‌‌‎─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─