#خاطره_شهید
میگفت:قبلازشوخی
نیتِتقرب کنوتودلتبگو:
دلیہمؤمنُشادمیکنم،قربةالی الله
اینشوخیاتممیشه عبادت..
#شهید_حسین_معزغلامی
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خاطره_شهید
درلحظهی شهادت لبخندزیبایی
بر لبانش بود بعدها پیغامداد وگفت:
این بالاترین افتخار بود ڪہ من در
آغوش امام زمان (عج) جان دادم♥🕊
#شهیدتورجیزاده
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خاطره_شهید
امام جماعت واحد تعاون بود.می گفتند حاج آقا آقاخانی. روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب. توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم. «هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد». از سر بریده شده اش صدا بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله»
#شهیدمحسنآقاخانی
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خاطره_شهید
دو روز قبل از اعزام به سوریه گفت:
خواب دیدم بدنم با #خمپاره قطعه قطعه شده
وبه آسمان پرواز کردم🕊
و از آن بالا پیکرم را می بینم و می خندم
#شهیدسیدجواداسدی
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خاطره_شهید
مرخصیداشتمقرارشدباحاجحسینبریماصفهان
حاجیگفت:بیابااتوبوسبریـمبهشگفتم:حاجی!
هواخیلیگرمهحاجیگفت:گرمه؟!!!!پسبسیجیهاتویگرماچیکارمیکنن؟
باهمـوناتـوبوسمیـریمتاکمیحـالمونجابیـاد..!
#شھیدحسینخرازی
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خاطره_شهید
خوابشرادیدم ازشپرسیدم
راستہڪہمیگنموقعشهادت،
امامحسین میاد
کنارشهید؟
شهید :
وقتی تیرخوردم…
قبلازاینکہروی زمینبيافتم
امامحسین﴿؏﴾منوگرفت...
#شهید_محمد_تقی_ارغوانی
راوی:همسرشهید
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خاطره_شهید
بابک همیشه درحال درس خوندن
و عاشق مطالعه و یاد گیری مطالب تازه بود.
بابک زیر آتش ضدهوایی دشمن درس میخوند.
#شهید_بابک_نوری
به روایت:همرزم شهید
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خاطره_شهید
در آخرین روزهای زندگی مان
صادق اصرار بر گرفتن عکس تکی داشت، ولی من اجازه نمیدادم. چون این بار خودش هم گفت می خواهم از شهادت بگیرم و من تحمل شنیدن این حرفها را از زبان او نداشتم برای همین کلی شوخی کردم که نگذارم یک عکس بگیرد اما صادق زرنگ تر از این حرفا بود و عکس گرفت و گفت دیدی توانستم😁
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
به روایت ههمسرشهید
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خاطره_شهید
ده، یازده سالش بود. یک شب دست و پای من و پدرش را بوسید. شب خواب دید لباس خادمی حضرت زهرا سلام الله علیها را بهش داده اند. از آن روز به بعد، ده برابر احترام من و پدرش را داشت. می گفت: به من لباس خادمی بی بی را داده اند. می خوام تا همیشه نگهش دارم.
#شهیدمحسن_حججی
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خاطره_شهید
یـہ سـربـند
دادھ بـود بہم گـفٺ:
شـهید ڪـہ شـدمـ ببندیـدش بـہ سـینـہ امـ
تعجـب
برانگیـز بود حـرفـش
جـنازھ اش ڪـہ اومـد سـر نـداشتــ
سـر بـنـد رو
بـسـتیمـ بـہ سـینـه اش
روے ســربنـد نـوشـتــہ بـود:
#انازائࢪالحسیݩ♥️
#شہیدمحسنحججی
ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ
♥️【@Shahid_dehghann】♥️
#خاطره_شهید
#طنز
یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت:
"من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه😁
مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله😅
این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد...
منم برم قم!"
سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!😆"
بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به شهادت کردند... 🕊
بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) "
بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره مشهد!"
دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش!
برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟😂 بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه🖐🏻
تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!😁"
من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!😃"
غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!😅"
همه خندیدند و سفره را جمع کردیم ...
#شهید_مصطفے_صدرزاده 🌷
راوی #شهید_مرتضی_عطایی 🌷
#راهیان_نور
#زیارت_با_معرفت
#لبیک_یا_خامنه_ای
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛
.
یکیازهمرزمانحاجقاسممیگفت :
گفـتم :
حاجیدستتونروبندازیددورگردن
منباهمعکسبگیریم..
حاجیگفت :
مندستموبندازمدورگردنتخطریهها
گفتم : چراحاجی؟!
حاجیگفت :
آخهمندستمودورگردنهرکیانداختم
شهیدشد،جزخودم..!💔🕊
[حــاجقاســم].
#خاطره_شهید