🍃بسم رب الشهدا✨ والصدیقین 🍃
کافهنشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده!
ماجرای کتاب زندگینامه آقامحمدرضا از کجا آغاز شد؟🤔📚
مادر شهید: گفتگوهایی با ما و همرزمان محمدرضا در انتشارات روایت فتح انجام شد و قرار بود که کتاب📚، به اولین سالگرد شهادت برسد اما به سرانجام نرسید.
حدود سه سال گذشت تا این که بخشی از گفتگوها به صورت مکتوب به ما داده شد و بعدا برای کتاب 📚شهید، استفاده شد.
زیر قبه امام حسین علیه السلام در کربلا خواستم که کتاب محمدرضا زودتر نهایی بشود.
در مدت کوتاهی یکی از دوستان از شیراز تماس📞 گرفت و پیشنهاد داد با انتشارات نیستان و آقای شجاعی که فعال هستند، تماس بگیرم.
به دلم افتاد که این کار خیلی خوب و زود انجام می شود.
اصلا هیچ شناختی از پسرِ آقا سیدمهدی شجاعی نداشتم.
وقتی با آقای سیدعلی شجاعی تماس گرفتم، خانم مقصودی پاسخ من را دادند و قرار شد از طرف آقای شجاعی با من تماس☎️ بگیرند.
من یک ربع حرف زدم و ایشان به دقت، حرفهای من را گوش دادند.🍃
#ادامه_دارد 📚
#نقل_از_مادر_شهید
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابــووصــال ✨
#قسمت_۱
🍃بسم رب الشهدا✨ والصدیقین 🍃
کافهنشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده!
ماجرای کتاب زندگینامه آقامحمدرضا از کجا آغاز شد؟🤔📚
مادر شهید: گفتگوهایی با ما و همرزمان محمدرضا در انتشارات روایت فتح انجام شد و قرار بود که کتاب📚، به اولین سالگرد شهادت برسد اما به سرانجام نرسید.
حدود سه سال گذشت تا این که بخشی از گفتگوها به صورت مکتوب به ما داده شد و بعدا برای کتاب 📚شهید، استفاده شد.
زیر قبه امام حسین علیه السلام در کربلا خواستم که کتاب محمدرضا زودتر نهایی بشود.
در مدت کوتاهی یکی از دوستان از شیراز تماس📞 گرفت و پیشنهاد داد با انتشارات نیستان و آقای شجاعی که فعال هستند، تماس بگیرم.
به دلم افتاد که این کار خیلی خوب و زود انجام می شود.
اصلا هیچ شناختی از پسرِ آقا سیدمهدی شجاعی نداشتم.
وقتی با آقای سیدعلی شجاعی تماس گرفتم، خانم مقصودی پاسخ من را دادند و قرار شد از طرف آقای شجاعی با من تماس☎️ بگیرند.
من یک ربع حرف زدم و ایشان به دقت، حرفهای من را گوش دادند.🍃
#ادامه_دارد 📚
#نقل_از_مادر_شهید
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابــووصــال ✨
#قسمت_۱
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🍃بسم رب الشهدا✨ والصدیقین 🍃 کافهنشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! ماجرای کتاب زندگینامه آ
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃
ایشان از همکاران بسیار گرانقدر انتشارات نیستان هستند که کتابی 📚هم از خاطراتشان در پیادهروی اربعین نوشته و منتشر کردهاند که بسیار خواندنی است.☺️
مادر شهید: اتفاقا خیلی دوست دارم ایشان را ببینم.
چون انرژی مثبتی از پشت تلفن📞 به من دادند.
گفتند که من خودم با آقای سیدعلی شجاعی صحبت می کنم و نتیجه را تا یکی دو روز آینده به شما می دهم.
سر موعد هم تماس☎️ گرفتند و گفتند:آقای شجاعی گفتهاند خانم فاطمه سلیمانی ازندریانی برای این کار خوب هستند. اگر هم می خواهید، چند کتاب📚 از ایشان را برایتان بفرستیم تا بخوانید و تصمیم بگیرید.
شماره تماسشان را هم دادند.
در یک هفتهای که بخواهم بررسی کنم و تماس بگیرم، به میدان انقلاب رفتم و همه کتاب هایشان را خریدم و خواندم.📚
#ادامه_دارد 📚
#نقل_از_مادر_شهید
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابــووصــال ✨
#قسمت_۲
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃
قلم خوبی دارند...☺️
مادر شهید: بله؛ اما متوجه شدم ایشان تا به حال درباره شهید کتابی📚 ننوشته اند. هیچکدام از چهار پنج کتابی که از ایشان داشتم درباره شهدا نبود.
: به نظرم بهترین کتابشان «طلوع روز چهارم» است...😄
مادر شهید: بله، کتاب زیبایی است که از زبان چهار بانوی بزرگ هستی نوشتهاند.
: بعد از آن هم کتاب «یک روز بعد از حیرانی» که برای شهید دهقان امیری نوشتهاند، جزو کارهای ویژه ایشان است.😍😊
مادر شهید: یک روز صبح🌤 زود با خانم سلیمانی تماس📞 گرفتم و گفتند من در پارک ملت مشغول پیادهروی هستم.
اسم کتاب یعنی «یک روز بعد از حیرانی» هم برای همین بود که آن روز حیران شده بودند که این کار را قبول کنند یا نه!
جالب بود که به من گفتند یک دوست دیگری هم همراهم است و ایشان هم نویسنده هستند و خیلی دوست دارد راجع به شهید شما بنویسند.😊
#ادامه_دارد 📚
#نقل_از_مادر_شهید
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابــووصــال ✨
#قسمت ۳
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃 قلم خوبی دارند...☺️ مادر شهید: بله؛ اما متوجه شدم ایشان تا به حال دربار
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃
کافهنشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده!
گفتم: من به دلم افتاده که شما می نویسید...☺️
گفتند: اتفاقاتی باید بیفتد تا نویسنده📝 بتواند سراغ سوژهاش برود.
من هم گفتم الان این اتفاق افتاده و من با شما تماس ☎️گرفتهام.
ایشان هم گفتند: من فکرم را می کنم و جوابش را می دهم...
خانم سلیمانی بعدا گفت: از زمانی که شما تماس گرفتید، من در حیرانی بودم و به همین خاطر این اسم را برای کتاب انتخاب کردم.📚
**: بارها خانم سلیمانی ماجرای آن روز را در مراسم های مختلف گفته اند که در شرایط خاصی بودند. انگار برای نوشتن این کتاب📖 انتخاب شده بودند. شما دوباره همه خاطراتتان را از نو برای ایشان تعریف کردید؟🤔
مادر شهید: نه، مبنای اصلی، همان گفتگوهایی بود که قبلا گرفته شده بود.
ایشان فقط دو سه بار به خانه ما آمدند و جزوه روایت فتح را به ایشان دادم و گفتم که بروید بخوانید و هر جایی که مشکل و ابهامی بود، با هم رفع می کنیم. 😊
وقتی به منزل 🏡ما می آمدند هم گفتگوهایی درباره جزئیات اتفاقات انجام میدادیم.
همان اول هم به من گفتند که طرحی برای نوشتن کتاب📚 دارم و برایم تعریف کرد که من می پسندم یا نه.🌿
#ادامه_دارد 📝
#نقل_از_مادر_شهید
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابــووصــال ✨
#قسمت۴
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃 کافهنشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! گفتم: من به دلم افتاده که ش
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃
کافهنشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده!
گفتم: من دلم می خواهد همه چیز دست خودتان باشد و اختیاردار باشید، چرا که به نظر من محمدرضا خودش شما را انتخاب کرده و هر طوری که تصمیم بگیرید، راضی هستم.☺️
خیلیها با این سبک نوشتن ایشان که اول با شهادت شروع بشود و کم کم به دل خاطرات برود، مخالفت و انتقاد کردند ولی به نظر من، خیلی قشنگ توانستند کار را بنویسند و از آب دربیاورند.📚😊
**: ایشان خطر بزرگی کردند که زاویه دید کتاب📚 را دوم شخص قرار دادند چون نوشتنش سخت است اما شکر خدا از آب در آمده.🌱
مادر شهید: خیلیها که کتاب📖 را خوانده اند به من می گویند که این سبک را در کتاب هیچ شهیدی ندیدهاند.
بیشتر کتاب شهدا به صورت خاطرات کوتاه کوتاه نوشته می شود.📝
#ادامه_دارد 📖
#نقل_از_مادر_شهید
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابــووصــال ✨
#قسمت۵
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃
مدافع حرمی با موهای اتوکشیده و خامهای!
چرا آقا محمدرضا بین شهدای مدافع حرم گُل کرد. هر شهیدی خصوصیتی دارد که باعث برجستهتر شدنش در جامعه و بین شهدا مدافع حرم می شود و نسل امروز او را بیشتر می پسندند تا خودشان را شبیهشان کنند...🤔🌿
مادر شهید: من فکر می کنم چیزی که محمدرضا را بین دوستانش و یا بین شهدای مدافع حرم، شاخص کرد، اخلاصش بود.✨
محمدرضا خیلی خالصانه کار میکرد. واقعا اگر می خواست از کسی دستگیری کند یا کسی را کمک کند، چه در دوستان و چه خانواده و فامیل، آنقدر بیریا و خالصانه این کار را نجام می داد
که حد نداشت. 🙃
خیلیها متوجه نمیشدند که اصلا این کمکی که انجام شد و مشکلی که حل شد و این کارشان که راه افتاد، به دست محمدرضا بوده.
ما خودمان بعد از شهادتش خیلی کارها و کمکهایش را فهمیدیم🌿
#ادامه_دارد
#نقل_از_مادر_شهید
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
#ابـــووصــال
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃
مدافع حرمی با موهای اتوکشیده خامهای!
به قول دوستانش در مدرسه عالی شهید مطهری؛ می گفتند: محمدرضا حلقه وصلی بود بین تمام دوستانش. 🍃
به خاطر اخلاق خوبی که داشت و مهربانیاش، با هر طیف جامعه تفاهم داشت.☺️
اینگونه نبود که قیافه بگیرد و فقط دنبال بچهحزباللهیها باشد یا فقط جذب بچههایی باشد که خیلی پایبند نیستند. با هر تیپ و ظاهری، تعامل می کرد.
وقتی می خواست به مسجد برود، بهترین لباسهایش را می پوشید.👕
اگر در آن لحظات، کسی محمدرضا را می دید که داشت به موهایش اتو میکشید و لباس نو و تمیز می پوشید یا کفشش👟 را واکس می زد، فکر می کرد محمدرضا به مراسم عروسی می رود یا جایی دعوت است که باید به آنجا برود در حالی که می خواست به مسجد برود، نماز بخواند و برگردد.☺️
#ادامه_دارد 📚
#نقل_از_مادر_شهید
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابـــووصــال ✨
#قسمت۱۱📚
#شهدا_را_یادکنید_باذکر_صلوات
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃
مدافع حرمی با موهای اتوکشیده خامهای!
اولین بار است که چنین ویژگی را درباره یک جوان می شنوم...🙂👇🏻
مادر شهید: حرفش هم این بود که حزب اللهی باید شیک و مجلسی باشد. ☺️
با دو کلمه شیک و مجلسی، همه آن فعالیتهایی که می کرد را به طرف مقابلش نشان می داد.
همیشه می گفتم تو می خواهی بروی نماز بخوانی و بیایی؛ اتوکشیدن مویت برای چیست؟
برای چی لباست👕 را عوض می کنی؟
آخر کفشت نیاز به واکس ندارد؛ اصلا با دمپایی برو... 🍃
می گفت من دلم می خواهد وقتی به عنوان یک بسیجی وارد مسجد می شوم و وقتی از در مسجد بیرون می آیم،
اگر کسی من را دید، نگوید که حزباللهیها را نگاه کن؛ همه شلختهاند!
ببین همهشان پیراهن این مدلی دارند و کفششان لخلخ میکند. اعتقادش این بود.🍃
#ادامه_دارد 📚
#نقل_از_مادر_شهید
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابــووصــال ✨
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃
مدافع حرمی با موهای اتوکشیده خامهای!
خود نمازگزاران هم لذت می برند وقتی می بینند بغلدستیشان یک آدم شیک و مرتب و معطر است.☺️
مادر شهید: روی این مسئله خیلی حساس بود.
آدمی که این مدلی بود گاهی اوقات بعد از نماز صبح⛅️ و صبحانه با عرقگیر و زیرشلواری سوار موتور می شد و می رفت.
این دو با هم تناقض داشت و ضد هم بود.
: با این وضعیت کجا می رفت؟🤔
مادر شهید: مثلا می رفت بهشت زهرا یا مقبره الشهدای شهرک شهید محلاتی یا سری به کهف الشهدا میزد.✨
وقی می خواست از در خانه🏡 بیرون برود، من دعوایش می کردم که تو تا نانوایی هم اینطوری نمی روی، الان کجا میخواهی بروی؟ 🤔
می گفت: من می روم و زود برمی گردم.
ساعت⏰ ۷ صبح می رفت و تا ساعت ۱۰ می آمد.
وقتی می آمد ازش می پرسیدم چطوری با این وضع در جامعه حاضر شدی؟
می گفت: مادر! بعضی وقت ها لازم است آدم پا روی نفسش بگذارد و نفسش را بُکُشد.✨
این نکته برای من خیلی جالب بود.
پیش خودم این حرف را حلاجی می کردم که چرا محمدرضا این حرف را می زند.🌱
احساس می کنم محمدرضا آن لحظاتی که با آن تیپ و ظاهر به مسجد یا دانشگاه می رفت، شاید ذره ای یا درصدی غرور می گرفتش و میخواست
نفس خودش را تأدیب کند و بشکند،.
به خودش می گفت من همانیام که با عرقگیر بیرون می روم!🍃
#ادامه_دارد 📚
#نقل_از_مادر_شهید
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابـــووصــال ✨
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃
مدافع حرمی با موهای اتوکشیده خامهای!
واقعا با عرقگیر می رفت؟!🤔
مادر شهید: بله؛ چون سوار موتور🏍 بود و جایی پیاده نمی شد.
اما همین قدر که احساس می کرد در جامعه به نحوی وارد می شود که نَفسش شکسته می شود و خودش را تادیب می کند، کافی بود. 🌱
این یکی از تضادهای وجود محمدرضا بود که در این تضاد، خودش را میساخت.
عین همین حالت ها را در دانشگاه داشت.🌿
دوستانش می گفتند که ما تازه بعد از شهادت محمدرضا فهمیدیم حلقه وصل این طیف از دانشگاه با آن طیف از دانشگاه، محمدرضا بوده.
مثلا این دسته از دانشجویان با این اعتقادات خاص و ان دسته ار دانشجوها با اعتقادات خاص دیگر بودند که فقط محمدرضا حلقه وصل بین آن ها بود و این خیلی عجیب و غریب بود.🍃
#ادامه_دارد
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابـــووصــال ✨
#نقل_از_مادر_شهید
#شهدا_را_یادکنید_باذکر_صلوات 💌
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃
مدافع حرمی با موهای اتوکشیده خامهای!
مثلا بچههای دانشگاه شهید مطهری پاتوقی داشتند در سرچشمه و کافه کتابی 📚بود به نام کافه قرار.🍃
یکسری از بچههای سرچشمه هم به آن پاتوق می آمدند.
افرادی بودند که برای شهدا کار می کردند و زحمت می کشیدند.😊
محمدرضا درآن پاتوق همه بچه ها را با هم جمع می کرد و با همدیگر جلسات بصیرتی و شناسایی شهدا می گذاشتند.
خیلی از دوستانش می گفتند وقتی محمدرضا راجع به شهیدی حرف می زد، آنقدر اطلاعات زیادی داشت که ما همیشه دهانمان باز می ماند😳 که تو این همه اطلاعات را از کجا داری؟🤔
یکی از دوستانش (آقای محمدی) همیشه به من می گفت: من همیشه به محمدرضا میگفتم که این همه برای شهید کار کردی و طعنه شنیدی (بالاخره در جمعهای دانشگاه ها جوهای خاصی وجود دارد؛ البته دانشگاه شهید مطهری جو خوبی دارد اما محمدرضا با برخی دوستانش در دانشگاههای دیگر هم رفت و آمد داشت و طعنههایی می شنید که چرا برای شهدا کار میکنی؟)🤔
آقای محمدی می گفت: به محمدرضا می گفتم بس است دیگر اینقدر برای شهدا کار کردی.
همیشه محمدرضا می گفت شهدا از جان خودشان مایه گذاشتند و حالا من از آبروی خودم مایه نگذارم؟ من که کاری برای شهدا نکرده ام تا حالا؟🍃
#شهدا_را_یادکنید_باذکر_صلوات 💌
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابـــووصــال ✨
#نقل_از_مادر_شهید 🍃
#ادامه_دارد 📚
#قسمت۱۶
🍃 بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃
مدافع حرمی با موهای اتوکشیده خامهای!
: کسانی که شهید شدند را اگر بررسی کنیم، در زمان زندگیشان هم به خوبی می شود فهمید که دارند در مسیر شهدا قدم برمی دارند و کسی که زندگی شهدایی نداشته باشد، لایق شهادت هم نمی شود.💔
نکته مهم این است که آقامحمدرضا نقطه تلاقی دو خاندان است؛ خاندان دهقان امیری و طوسی. این تلاقی موجب تولد شخصیتی دوستداشتنی می شود که وقتی عکسش 📷را ما نگاه می کنیم، لذت می بریم.☺️ نورانیت چهره محمدرضا چیزی فراتر از تیپ و ظاهر است...🍃
مادر شهید: بله؛ محمدرضا عکس هایی دارد با تیشرت سبز رنگ سه دکمه...✨
: بله، عکسش در کتابشان📚 هم هست... فکر می کنم در این تیشرت خیلی راحت بوده اند و زیاد آن را می پوشیده اند.😊
مادر شهید: وقتی محمدرضا شهید شده بود، جزو معدود شهدایی بود که در سه نقطه تهران تشییع شد.
اول؛ از همین منزل که ۵ صبح⛅️، جمعیت موج می زد.
جمعیت زیادی آمدند و تشییع به سمت خیابان آزادی تا سر خیابان استاد معین ادامه داشت.
پیکر را آوردند و به دست مردم دادند. حدود ساعت ⏰۸ صبح رسید به مسجد صادقیه در خیابان خوش.
در خیابان خوش، آیت الله امامی کاشانی بر پیکرشان نماز خواندن.
خیلی برایم عجیب بود که تمام خیابان خوش و آذربایجان و خیابانهای اطراف، عکس سبز محمدرضا بود و بنرهای بزرگی زده بودند و در و دیوار پر شده بود.🍃
#شهدا_را_یادکنید_باذکر_صلوات 💌
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری 🌷
#ابـــووصــال ✨
#نقل_از_مادر_شهید
#ادامه_دارد 📚
#قسمت۱۷