eitaa logo
به یاد شهید دهقان
414 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
154 فایل
+إمروز فضاے مجازے میتواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•] ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا ڪپے با ذڪر صلواٺ✔
مشاهده در ایتا
دانلود
‌﴾﷽﴿ •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌اول! 🌼🍃` هنرِشھادت‌ندارم!..🦋🌸⇩ [ اوایل‌آشنایۍمن‌ومحمدرضا، وقتۍدم‌بہ‌‌دم‌ همدیگردادیم‌یادم‌مۍآیدڪہ‌بہ‌دلیل‌تسلط‌من‌بر حرفہ‌عڪاسۍزیاددراین‌موردصحبت‌مۍڪردیم.. محمدبہ‌این‌رشتہ‌علاقہ‌داشت‌ومێ‌گفت: بہ‌عڪاسێ علاقہ‌مندم‌‌ودرمقابل‌توهیچ‌هنرۍندارم..! وقتۍمۍدیدم‌اینطورۍمؤدبانہ‌حرف‌مۍزندو افتاده‌‌حال‌است‌بہ‌شوخۍمۍگفتم: چقدرمؤدب هستۍآقاجون‌،شھیدبازۍدرنیار.. اوجواب‌مۍداد: ماهنرشھادت‌نداریم.. هرباراین‌جملہ‌‌راازاومۍشنیدم‌ودردلم‌نھیبۍ مۍزدم‌ونگاهۍبہ‌چھره‌محمدمۍڪردم‌ودردلم مۍگفتم: احساس‌مۍڪنم‌توهنرش‌رادارۍ.. بہ‌خودش‌هم‌چندبارگفتم.. جوابش‌این‌بود:" من آرزوۍشھادت‌دارم‌اماخداوند‌صلاح‌مارابھتر مۍداند.. " ] :)🌱 ‌• . 💜🌻 السلام‌علیڪ‌یااباصالح‌المهدی🍃✨ @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
🌵☁️` ••• 🎈
‌﴾﷽﴿ •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌دوم! 🌼🍃` خودم‌گلولہ‌بارانش‌ڪردم..!🦋🌸⇩ [ یڪۍازرفقاوهم‌دانشگاهۍهایش‌تعریف‌مۍڪرد ڪہ‌بامحمدپینت‌بال‌مۍرفتیم.. وبہ‌شوخۍبہ‌شھید دهقان‌گفتم: آقاهمہ‌تیرهاعین‌این‌بازۍهاۍ ڪامپیوترۍبہ‌سروڪلہ‌‌من‌خورد.. اوگفت: اشڪال‌نداره‌داداش! چہ‌چیزۍبھتراز اینڪہ‌بۍسرشھیدشوۍ.. خودم‌گلولہ‌بارانش‌ڪرده‌بودم، بہ‌شوخۍگفتم: چیزۍنصیبِ‌تونمۍشودمحمد! همہ‌تیرهایۍ‌ڪہ نثارت‌ڪردم‌بہ‌سینہ‌وپھلویت‌خورد.. وقتۍڪہ‌پیڪرش‌راآوردندونحوه‌شھادتش‌را فھمیدم‌، نابودشدم.. باخودم‌فڪرڪردم‌اشتباه‌از من‌بودڪہ‌گمان‌‌مۍڪردم‌چیزۍبہ‌تونمۍرسد..! ] :)🌱 ‌• . 💜🌻 السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏🍃✨ 🌱 @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
‌﴾﷽﴿ •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌دوم! 🌼🍃` خودم‌گلولہ‌بارانش‌ڪردم..!🦋🌸⇩ [ یڪۍازر
﴾﷽﴿ •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌سوم! 🌼🍃` رفیق‌شھید!..🦋🌸⇩ [ یڪ‌دوست‌دیگرۍهم‌داشت‌ڪہ‌بہ‌واسطہ‌شھید خلیلۍبااوآشناشده‌بود.. همین‌بنده‌خدا‌تعریف‌مۍڪرد: باشھیددهقان‌امیرۍ درگلزارشھداۍبھشت‌زهراﷺقرارداشتیم‌وقتۍ رسید،حدوددوساعت‌سرمزارروسول‌حرف‌زدیم.. بعدسرخاڪ‌بقیہ‌شھدارفتیم‌وهرشھیدۍراڪہ مۍشناخت‌سرخاڪش‌مۍایستادوحدودیڪ‌ربع راجع‌بہ‌شھیدصحبت‌مۍڪرد، جورۍحرف‌مۍزد وخاطره‌تعریف‌مۍڪردڪہ‌انگارسال‌هاباآن‌شھید رفیق‌بوده‌است!.. ] :)🌱 ‌• . 💜🌻 السلام‌علیڪ‌یافاطمہ‌الزهرا ۜ🍃✨ @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
﴾﷽﴿ •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌سوم! 🌼🍃` رفیق‌شھید!..🦋🌸⇩ [ یڪ‌دوست‌دیگرۍهم‌داش
﴾﷽﴿ ••• •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌چھارم! 🌼🍃 [ شب‌قبل‌ازشھادت‌محمدرضااحساس‌ڪردم‌مھر محمدرضاازدلم‌جداشده‌است‌آن‌موقع‌نیمہ‌شب‌از خواب‌بیدارشدم..🌌 حالت‌غریبۍداشتم، آ‌ن‌شب‌برادرشھیدم‌درخواب بہ‌من‌گفت‌خواهرنگران‌نباش‌محمدرضاپیش‌من‌است..😌✋🏻 صبح‌ڪہ‌ازخواب‌بیدارشدم‌حالم‌منقلب‌بود..🌿 بہ‌بچہ‌هاوهمسرم‌، مھدیہ‌دخترم‌ومحسن‌پسرڪوچڪم‌ازبھشت‌زهرا‌‌‌ﷺ آمدند..🌸 صداۍزنگ‌دربلندشد..🔗 بہ‌همسرم‌گفتم‌حاجۍقوۍباش‌خبرشھادت‌محمدرضارا آورده‌اند.. 😇 وقتۍحاجۍبہ‌اتاق‌بازگشت‌بہ‌من‌گفت‌‌فاطمہ‌محمدرضا زخمۍشده‌است..😔 من‌مۍدانستم‌محمدرضابہ‌آرزویش‌رسیده!..🙃 ] 🌿 ‌• . 📻🌵 ✨🌱•• @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
﴾﷽﴿ ••• •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌چھارم! 🌼🍃 [ شب‌قبل‌ازشھادت‌محمدرضااحساس‌ڪرد
. ﴾﷽﴿ ••• •.🌿 •• ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌پنجم! 🌼🍃 [ محمدرضاخیلۍباانرژۍوشوخ‌طبع‌بود..🤗 دردورانِ‌خادمۍباتمامِ‌خستگۍهاۍناشۍازڪار، شیطنت‌هایش‌بہ‌جابودوهرشب‌باخادم‌هاجشن‌پتوو... اجرامۍڪرد..!😅 مسؤولمان‌دائمابہ‌من‌ومحمدرضاتذڪرمۍداد‌ڪہ ڪمترشیطنت‌ڪنیم‌..😄 یادم‌هست‌ڪہ‌یڪبارآن‌برادرِمسؤول‌‌عصبانۍشدو سرمان‌دا‌دزد..😀🗣 من‌ازاین‌رفتارخیلۍناراحت‌شدم‌وحتۍتصمیم‌گرفتم ڪہ‌برگردم‌وادامہ‌ندهم..🍂 امامحمدرضاآرام‌وساڪت‌بودوچیزۍنگفت‌وباهمان اخلاص‌همیشگۍبہ‌خادمۍاش‌ادامہ‌داد..✌️🏻😌 وسرانجام‌عاقبتِ‌این‌خادمۍباشھادت‌گره‌خورد ] ! . . 🌿😇 ‌• . ✨🌱•• السلام‌علیڪ‌یافاطمہ‌الزهراس🌵☁️•• .@shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
[🌼 •🌱]∞ 
﴾﷽﴿ • .☔️🌻∞ ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " 📘🍃 • ( وقتۍدیگرنیستۍبراۍچہ‌بہ‌عڪست‌نگاه ڪنم!؟.. )💔🌼 • . [ آن روز جمعه بود و صبح زود همه را بیدار کردم و گفتم بلند شوید از خانه بروید بیرون و این برای خانواده خیلی عجیب بود..🙃 همه گفتن این موقع صبح کجا برویم؟😳 دخترم همان لحظه گفت برای شهید عبدالله باقری در بهشت زهرا مراسمی گرفتند برویم آنجا..😊 برای شوهرم خیلی عجیب بود گفت شما هم بیا..😌 من گفتم نمۍآیم شما خودتان بروید، می‌خواهم خانه را مرتب کنم و احساس می‌کردم ما در خانه میهمان خواهیم داشت..🙂 خانواده حدود ساعت ۹ صبح به بهشت‌زهراﷺ رفتند و من شروع به مرتب کردن خانه کردم..🦋 اتاق محمدرضا همان مدلی که قبل از رفتنش چیده بود همان‌گونه بود..😇 من احساس می‌کردم که باید خانه را خلوت کنیم..✨ حتی یادم هست که کیف پولش که کنار اتاق اتاق بود را برداشتم و دیدم کارت ملی محمدرضا داخل کیفش هست،📝 با دیدن‌ کارت‌ملی‌اش به محمدرضا گفتم تو دیگر نیستی برای چه به عکست نگاه کنم!؟..😔 ] 🌿' ‌• . 🌸🌱 السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏ ☁️○° @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
[🌼 •🌱]∞ 
﴾﷽﴿ • .☔️🌻∞ ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " 📘🍃 • ( هرروزصبح‌پیراهنش‌رابومۍڪردم! )💔🌼 • . [ برای اینکه بهتر بتوانم دوری‌اش را تحمل کنم یکی از پیراهن‌هایش را روی چوب‌لباسی اتاق آویزان کرده بودم👕 و هر روز صبح پیراهنش را بو می‌کردم و گریه می‌کردم😭 که شوهرم و دخترم می‌گفتند:"مامان چقدر سوسول شدی که پیراهن محمدرضا را بو می‌کنی! 😅" ولی من با این چیزها ۴۵ روز را طاقت آوردم اما آن روز همه‌ی این‌ها را جمع کرده بودم..🙃 اتفاقا در آن روز تلفن خانه نیز خیلی زنگ می‌زد می‌خواستم آن خبری را که می‌دانستم به آن‌ها بگویم اما می‌گفتم این خبر موثق‌ نیست!🙂 و اگر بگویم ممکن است نگران شوند.. 🍂 برگشت خانواده خیلی طول کشید حدود ساعت ۲ بعد از ظهر برگشتند!..⏰ سریع سفره‌ی ناهار را پهن کردم و سریع آن را جمع کردم چون به خودم می‌گفتم که هیچ‌چیز نباید نامرتب باشد و هر لحظه ممکن است ما میهمان داشته باشیم!..😇 ] 🌿' ‌• . 🌸🌱 السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏ ☁️○° @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
[ •🌱]∞ 
﴾﷽﴿ • .☔️∞ ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌نوزدهم 📘🍃 • ( برای‌چه‌گریه‌می‌کنیداینکه‌ازدامادی‌خیلی‌بهتراست! )💔✋🏻 • . [ همه‌ی دوستان و همسایگان در کوچه منتظر بودند که از خانه‌ی ما صدای جیغ و فریاد بیاید که یکی از دوستان گفته بود مادر محمدرضا حتما غش کرده..🙂 ایشان وقتی وارد خانه شد و دید ما آماده هستیم، ‌شروع به شیون و گریه‌وزاری کرد..🍁 من گفتم برای چه گریه میکنی محمدرضا را می‌خو‌استیم داماد کنیم، اینکه از دامادی خیلی بهتر است.. محمدرضا به آرزویش رسید.. 🙃 اما همسایه به ما می‌گفت:" شما کوهی.. گریه کن، داد بزن، شما چرا مثل کوه می‌مانی؟!.. 😔 و من اصلا گریه نمی‌کردم.. 🤗 قبل از ورود آقایان به منزل وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم و عبارت" إِنّاٰللّٰه‌وَإِنّاٰإِلَیهِ‌‌راجِعوݩ " را خواندم و در آن لحظه تمام آرامشم به تمام کردن نماز بود..📿 وقتی که و از اتاق بیرون آمدم دیدم که خانه جای سوزن انداختن نیست و کوچه و خانه پر از جمعیت شده بود..😭 آقایی از سپاه قدس آمده بود و خبر شهادت محمدرضا تأیید کرد و پاکتی از جیبش درآورد و گفت" این وصیت‌نامه‌ی شهید است و می‌خواهیم خوانده شود!.. 📝🌿` ] ☂∞ ‌• . 🌸🌱 السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏ ☁️✋🏼 🆔 @Agamahmoodreza
به یاد شهید دهقان
❤🌱
﴾﷽﴿ • .☔️∞ ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌بیستم📘🍃 • ( خواندنِ‌وصیت‌نامہ )📑⛈ • . [ من‌ گفتم اجازه دهید وصیت‌نامه‌اش را اول ما بخوانیم و همراه خانواده به داخل اتاق رفتیم و وصیت‌نامه‌اش را خواندیم..📝 وصیت‌نامه حاوی ۵_۶ صفحه بود که ۳ صفحه‌اش عمومی بود و بقیه‌اش به صورت خصوصی است که مثلا گفت نماز و روزه‌هایم را این شکلی بخوانید و مراسم‌هایم را اینطوری برگزار کنید.. 🤗 وقتی ما ۳ صفحه اصلی وصیت‌نامه را خواندیم محمدرضا با حالتی آن را نوشته بود که از نوشته‌های محمدرضا خنده‌مان گرفت..😅 آن‌قدر آرامش در وجود ما بود که من رو کردم به آن آقا و گفتم خبر شهادت را شما نیاوردید، خبر شهادت را برادرم به من داد..🙂🌿 ] ☂∞ ‌• . 🌸🌱 السلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌الحسین؏ ☁️✋🏼 @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
[ •🌱]∞ 
﴾﷽﴿ • .☔️∞ ‌‌خاطرات‌شھید" محمدرضادهقان‌امیرۍ " قسمت‌بیست‌ویکم📘🍃 • ( چراباسرآمدی!؟.. )😭⛈ • . [ آن روز که این خبر را به ما دادند، گذر ساعت را اصلا احساس نکردم و به معراج شهدا رفتیم..🌹 آن لحظه دوست داشتم دوستانِ محمدرضا را ببینم برای اینکه یک عشق و علاقه خاصی بین محمدرضا و دوستانش بود و برای من خیلی جذاب بود🤗و در این جمعیت دنبال دوستان محمدرضا و همش دوست داشتم آن‌ها را ببینم و آماده‌شان کنم و بیشتر از اینکه بخواهم محمدرضا را ببینم، دوست داشتم عکس‌العمل دوستانش را ببینم..🙃 ما با محمدرضا خیلی کوچه معراج می‌رفتیم و هر شهیدی را که می‌آوردند می‌رفتیم و می‌دیدیم!.. 🙂 آن روز جای خالی محمدرضا مشخص بود.. 😔 وقتی وارد شدیم دیدیم دوستان محمدرضا ایستاده‌اند حالت‌های خیلی ناراحتیدارند که من احساس می‌کردم که همه‌ی آن‌ها از درون درحال منفجر شدن هستند و یک حالت عجیب و غریبی دارند!..🌵🥀 ] ☂∞ ‌• . 🌸🌱 السلام‌علیڪ‌یااباصالح‌المهدی؏ ☁️✋🏼 @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
🖐🏼 #به‌وقت‌تو..
‍ 🌱🖐🏼💛 « به نقل دوست شهید » تازه یه تصادف سخت کرده بود و شده بود سوژه اون روزها؛ پشت کمرش کشیده شده بود روی آسفالت خیابان و از اصطکاک کمرش سوخته بود. نمیتوانست کمرش رو خم کنه برا همین اگر هوس آب میکرد باید یکی اینطوری آبش میداد که هم آبش میدادیم و هم حسابی سر به سرش میذاشتیم😁 تو همون ایام بود که بهش گفتم واقعا ایندفعه داشتی میمردیا... دست کرد تو جیبش و کیف پولش رو در آورد یه کاغذ درآورد گفت این وصیت نامه امه هر وقت بگن بیا برو، آمادم!!! 😓 فرق ما ک شهدا اینه که ما اهالی حرفیم و آنها از اهالی عمل... کسی است که به مقام رسیده است یعنی از یک جایی به بعد ما هنوز داریم میگوییم و میشنویم ولی او میبیند.. از شنیدن تا دیدن فقط یک قدم فاصله است که آن یک قدم عمل است.. به کرات در جلسات محرم گفته ام که اگر فقط یک محرم، محرم شویم و بفهمیم که چه شده است یقین بدانید که به محرم سال آینده نمیرسیم.. و من یقین دارم در شام فهمید که با رفتن محرم رفت... قال الصادق علیه السلام: "لو قتل الارض به الحسین ماکان سرفا " اگر همه اهل زمین برای حسین علیه السلام کشته شوند اسراف نیست... 🌷کافی ج 8 ص 255 خیلی این عکسشو میخواست که بفرستم واسش ولی نمیدونم چی شد که نتونستم که امروز پیداش کردم خلاصه محمد جان ببخشید که دیر شد.. 🌹🍃| @shahid_dehghanamiri
به یاد شهید دهقان
•♥️🌙• . ‌「من‌شنیدم‌سرِعشاق‌بھ‌زانوۍشماست وازآن‌روزسرم‌میلِ‌بریدن‌دارد!」✋🏼🌱`
• . ♥️✌️🏼 • ‌「بھ‌قولِ‌آقامحمدرضا ⇩ سربازِآقابایدسالم‌باشہ‌وبدنۍقوۍداشتہ‌باشہ :) ڪہ‌وقتۍآقا﴿؏﴾ ظھورڪنہ، بھترین‌هاروبراۍ سپاهش‌‌انتخاب‌ڪنہ!..」✋🏼🌱` • ☔️  ° @shahid_dehghanamiri