eitaa logo
به یاد شهید دهقان
435 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
154 فایل
+إمروز فضاے مجازے میتواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•] ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا ڪپے با ذڪر صلواٺ✔
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|🌿🌹 #مدافع_حرم #شهید_مصطفى_صدرزاده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #دستنوشته 🔴 شهید صدرزاده در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مى‌نويسد: ◽️چه مى‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ... ◽️فکرش را بکن! راه مى‌روى و راوی مى‌گويد: اینجا قتلگاه شهید_رسول_خليلى است، ◽️یا اینجا را که مى‌بينى همان جایی است که، مهدی_عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد. ◽️یا مثلاً اینجا همان جایی است که، شهید حيدرى نماز جماعت مى‌خواند. ◽️شهید بيضائى بالای همین صخره نیروها را رصد مى‌كرد و کمین خورد. ◽️شهید شهریاری را که مى‌شناسيد؟ همین جا با لهجه آذری برای بچه‌ها مداحی مى‌كرد. ◽️یا شهید مرادى؛ آخرین لحظات زندگى‌اش را اینجا در خون خودش غلتیده بود. ◽️یا شهید حامد جوانى؛ اینجا عباس‌وار پر کشید. ◽️خدا بیامرزد شهيد اسكندرى را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت. ◽️شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید ... 🔺عجب حال و هوایی مى‌شود کاروان مدافعین_حرم ... عجب حال و هوایی ... ❁═══┅┄ @harfeedel ❁═══┅┄
پرواز پرستویی دیگر ...🕊 پاسدار 🌹 شهیداسماعیل غلامی ‌یاراحمدی اعزامی از‌ خرم آباد در سوریه به درجه رفیع نائل آمد🕊 ◾️ مراسم وداع با پیکر شهید 🗓 امشب؛ ساعت ۱۹ 🕌 حسینیه گلزار شهدای خرم آباد 🌷 مراسم تشییع و تدفین پیکر پاک شهید فردا (شنبه، ۲ آذر) ساعت ۹:۳۰ صبح از پادگان امام حسین علیه السلام به طرف گلزار شهدای شهر خرم آباد برگزار میگردد. 🌹 شهید غلامی 29 آبان ماه امسال در به شهادت رسیده و متاهل و دارای دو فرزند است. 💚✍| @shahid_dehghanamiri
🇮🇷 🇮🇷 ◽️خدايا! دلم تنگ است هم جاهلم هم غافل نہ در جبهۂ سخت مے‌جنگم نہ در جبهۂ نرم ◽️كربلاے حسين(ع) تماشاچے نمیخواهد يا حقے يا باطل راستے من کجا هستم؟ ما شهادت دادیم که شهادت زیباست... 💚✍| @shahid_dehghanamiri
°•|🌿🌹 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 شهید صدرزاده در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مى‌نويسد: ◽️چه مى‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ... ◽️فکرش را بکن! راه مى‌روى و راوی مى‌گويد: اینجا قتلگاه شهید_رسول_خليلى است، ◽️یا اینجا را که مى‌بينى همان جایی است که، مهدی_عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد. ◽️یا مثلاً اینجا همان جایی است که، شهید حيدرى نماز جماعت مى‌خواند. ◽️شهید بيضائى بالای همین صخره نیروها را رصد مى‌كرد و کمین خورد. ◽️شهید شهریاری را که مى‌شناسيد؟ همین جا با لهجه آذری برای بچه‌ها مداحی مى‌كرد. ◽️یا شهید مرادى؛ آخرین لحظات زندگى‌اش را اینجا در خون خودش غلتیده بود. ◽️یا شهید حامد جوانى؛ اینجا عباس‌وار پر کشید. ◽️خدا بیامرزد شهيد اسكندرى را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت. ◽️شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید ... 🔺عجب حال و هوایی مى‌شود کاروان مدافعین_حرم ... عجب حال و هوایی ... ❁═══┅┄ @harfeedel ❁═══┅┄
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》 📚 💔 روزهایی که برای تهیه مایحتاج به شهر حلب می رفتید مدام سرت را پایین می انداختی. نمیخواستی چشمت به دختر های بی حجاب سوری بیفتد.‌آنها هم که اکثرا بی حجاب بودند. هر چقدر هم آقا تقی شوخی کرده و گفته بود:((بابا کله رو بیار بالا.‌اینا همشون این جوری ان.)) تو باز هم‌سرت را بالا نمی گرفتی . یک بار هم داخل یک مغازه رفتی برای خرید وسایل نظامی‌ اما به چشم بر هم زدنی برگشته و گفته بودی:(( اینجا چیزی که به درد ما بخوره نداره‌.)) اما حرفت باور کردنی نبود. مگر می شد هیچ وسیله به درد بخوری نداشته باشد.‌ تو به خاطر دختری که داخل مغازه بود برگشته بودی. حتما باز هم نمیخواستی چشمت آلوده شود! دلیلش را قبلا به مادر گفته بودی . تهران، حلب یا دمشق برایت فرقی نداشت، چشمانت نذر کس دیگری بود. ما گاهی به عجّل فرجهم های صلوات هایمان بی باوریم! نمیخواهی تعریف کنی ؟ بالاخره با آن چشمان با حیا چه کسی را دیدی؟ شاید چون در غربت و دور از مادر زمین خوردی ، مادر سادات سرت را بر زانو گرفت. سری که نداشتی....😭😭😭 🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼 خرید اینترنتی Manvaketab.ir 📞مرکز پخش 02537840844 📲پیامکی 3000141441 🏭مراجعه به کتابفروشی‌های سراسر کشور 🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 🌸با لینک فوروارد شود...🌸 📚|• @shahid_dehghan
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》 📚 💔 جانت را هم به همان راحتی بخشیدی که اموالت را می بخشیدی. کافی بود کسی از لباس یا کفشت تعریف کند. کسی که ازکفش یا لباست تعریف کرده بود به چشم برهم زدنی صاحب آن لباس یا کفش می‌شد. داشته های خودت کم بودند و به داشته های خانواده هم رحم نمی‌کردی. به یادگاری های پدرت از زمان جنگ . مخفیانه و دور از چشمش آن‌ها را بر‌می‌داشتی و گاهی می‌بخشیدی شان. مامان فاطمه تذکر می‌داد که این ها همه یادگاری های زمان جنگ هستند و پدرت آن‌ها‌را دوست دارد، اما تو گوشت بدهکار نبود تا اینکه یک روز همه را وسط گذاشته و گفته بودی:((اینا خوشگلن. من می ‌خوامشون.)) پدر همه را به تو بخشیده بود. اما از میان همه آن‌ها یک انگشتر را نشانت داده و گفته بود:((این یه دونه مال دوست شهیدم، جواد جمشیدیه. استفاده کن اما تو رو خدا این رو به کسی نده.)) 🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼 خرید اینترنتی Manvaketab.ir 📞مرکز پخش 02537840844 📲پیامکی 3000141441 🏭مراجعه به کتابفروشی‌های سراسر کشور 🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 @shahid_dehghanamiri
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》 📚 💔 مهدیه می‌گفت در برابر اشتباه، بی تفاوت نبودی. ما خیلی وقت ها به خاطر چندتا باور اشتباه،سرمان را زیر برف می‌کنیم، مثلا می گوییم:((هرکی رو تو‌ گور خودش می خوابونن، یا موسی به دین خود،عیسی به دین خود.)) مهدیه هنوز هم موقع تعریف کردنش به وجد می آید. همان موقع که به آب و آتش می‌زدی تا جواب همان‌خطیب‌مشهور درباره‌ی حضرت آقا را بدهی . یادت هست چقدر با پسرش بحث کردی؟ حتی دوره ولایت فقیه را گذرانده بودی و تعدادی هم کتاب خواندی تا هرجا نیاز بود، با تسلط صحبت کنی. 🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼 خرید اینترنتی Manvaketab.ir 📞مرکز پخش 02537840844 📲پیامکی 3000141441 🏭مراجعه به کتابفروشی‌های سراسر کشور 🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 @shahid_dehghanamiri
🌱 راوی:همرزم شهید در سوریه 🌷اخلاص در انجام مسئولیت🌷 اولین روز آشناییمان در یک مدرسه در استراحت کردیم و قرار شد به گروه های چند نفره تقسیم شویم و هرکس در هر گروهی که با اعضای آن صمیمی تر هست، قرار بگیرد. و ما در یک گروه قرار گرفتیم، همچنین قرار شد که هر فرد در گروه مشخص شود. همه ما به پیشنهاد کردیم که منشی و هماهنگ کننده گروه شود، یعنی در واقع تمام گروه رو هماهنگ و آمار دستورات را منتقل کند. اما آقا جواد قبول نکردن و گفتن چون ممکن است که از بچه ها کسی شود و نتوانم حق را به خوبی رعایت کنم، بنابراین حاضر نیستم دِین هیچ کس علی الخصوص شهید به گردنم بیاید و با تمام اصرار و تقاضایی که ما کردیم ایشون قبول نکردن و گفتن ترجیح میدهم یک تیرانداز بدون مسئولیت باشم که بتوانم در همین مسئولیت وظیفه ام را به خوبی انجام دهم. پ.ن: در میان دلاوران https://www.instagram.com/p/CHBOr0eB-52/?igshid=1l3ikw4j422fc
🍃بسم رب شهدا والصدیقین 🍃 🌷 در تمام زندگی بیست ساله اش، یک بار برات کربلا را گرفت. هر چند پایان عمر این دنیایی اش،🌍 مصادف شد با سر گذاشتن بر دامن مادر سادات (س) و شب زیارتی حضرت سیدالشهداء (ع) ومهمانی ارباب در کربلا.🕊 ماه مبارک رمضان 🌙 سال نود بود که بین الحرمینی شد برایمان... حرکت ساعت نُه صبح بود. ما احتمال می دادیم که به تعویق افتد، لذا سحری خوردیم... از همان ابتدای سفر در اتوبوس🚌،با اینکه هم سفرها را نمی شناخت،ملحق شد به جوانهای ته اتوبوس. دیگر اول اتوبوس پیدایش نشد. حدود ساعت ⏰یازده صبح بود که از حد ترخص گذشتیم.همان موقع بود که از ته اتوبوس آمد کنار مادر و گفت: «خب دیگه! وقت افطاره!» - محمد! ما سحری خوردیم! لااقل بذار وقت ناهار بشه!❗️ _ «نه دیگه! حد ترخص گذشت. خدا اجازه داده بسه دیگه! شما طولانیش نکن!» 😄و شروع کرد به افطاری خوردن! یکی از ویژگی های بارزش همین بود؛فقط از یک نفر خجالت می کشید، از یک نفر به طور کامل اطاعت می کرد، محدودیت های یک نفر را بی چون و چرا می پذیرفت و واقعا به آن پایبند بود. وقتی در کاری جواز از پروردگارش داشت، محدودیت های سخت گیرانه‌ی سایرین را قبولنمی کرد. وقتی شرع به او اجازه ی کار درستی را می داد،برای عرف و نگاه مردم،خواست بقیه ارزش قائل نبود. _ «از خدا جلو نزنید!!!» 🍃 🌷 🇮🇷 @shahid_dehghanamiri