eitaa logo
به یاد شهید دهقان
414 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
154 فایل
+إمروز فضاے مجازے میتواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•] ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا ڪپے با ذڪر صلواٺ✔
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃بسم رب شهدا🍃 🕊 گفتن خاطره بگیم گفتیم چشم همه تعجب کرده بودن😳 که ممد با این همه شیطنتو شر بودن و کارای خاص خودش که خواص میدونن چیه چی شد که شهید شد میگفتن ما که ندیدیم تغییر کنه چی شد یهو پرواز کرد؟🕊 یادمه دهه اول محرم که با هم بودیم یه شب ما با رفقامون مهمون اونا شدیم و عزاداری میکردیم وسط شور بودیم هرکی تو حال خودش بود دیدم یه سایه ی آشنا پیشم وایساده تو حال خودشه داره مستی میکنه یکم دقت کردم دیدم ممد رضاس ته دلم لرزید گفتم عجب حالی داره دلم لرزید گفتم نکنه شهید بشه؟؟💔 به خودم گفتم نه بابا این هیچیش نمیشه تا همین فکرا بودم ته دلم گفتم خدا رحم کنه میترسم شهید بشه با این حالش چنان زجه میزد گریه میکرد که مو به تنم راست شد بعد عزاداری تو سرو کله هم زدیم چایی خوردیم و برگشتم ولی تو فکر بودم یادمه بهم میگفت شهید بشی بنر بزنم برات تو دانشگاه بشم رفیق شهید الان میگم کجایی داداش که جامون عوض شده خوش به حال تو و بد به حال من 🌹 ❤️ 🌸 ✨ 🍃🌷 @shahid_dehghanamiri
🍃بسمـ رب الشهدا والصدیقین🍃 ❣✌️🏻 صفحه8⃣6⃣ عشق‌عکس در طول دوره خادمی عکس های مختلفی از خودش انداخت، عاشق عکس انداختن از خودش به آن پیراهن خاکی و بی سیم بود‌، سر عکس انداختن خیلی حساسیت نشان می‌داد تا آنچه را که با باب دلش بود بشود، می خواست که حتما عکس هایش خوب و زیبا باشد📸💌 نقل از :(دوست شهید) @shahid_dehghanamiri
🍃بسم رب الشهدا 🍃 آقامحمد اینجا نشسته بود،من اونجا پایین پای آقا رسول نشسته بودم . دیدم به نشانه ی احترام انگار یهو ایستاد گفتم : چه خبره ؟🤔 گفت : بابای آقا رسول اومدن❗️  شروع کرد با آقای خلیلی صحبت کردن  اصرار به آقای خلیلی که  ،تا اینجا اومدی ،دم غروب🌄،ماه مبارکه ،کنارآقا رسولم هست دعا کن من شهید شم ✨ پدر شهید خلیلی مصرانه میگفت: ان شاء الله عاقبتت بخیر شی🙂 محمد می گفت : نه اینا چیزا به دردم نمیخوره ،این دعا ها به دردم نمیخوره 😔 ‌شما دعا کن من شهید شم  آنقدر  کرد که ایشون گفت : ان شاء الله ،ان شاء الله عاقبتت  🌷 آنقدر اون روز ذوق کرده بود  می گفت : روزی این ماهمو گرفتم پدر شهید خلیلی برام دعا کرد شهید شم ☺️ هر چی هم گرفت از این  گرفت آدم مصری بود  🌸 🍃💌 @shahid_dehghanamiri
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین🍃 نحوه شهادت ها را بدان تاکید داشت که حتماً نحوه شهادت شهدای مدافع حرم را بدانم. نحوه شهادت بیشترشان را می‌دانست، اطلاعات بسیار خوبی داشت و شهدا را کامل می شناخت.🌹🕊 نقل از :(دوست شهیدبزرگوار) @shahid_dehghanamiri
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃 ❣✌️🏻 [یا خیر المریدین] . چند وقت پیش تعدادی عکس جدید از برادرم به دستم رسید... بین عکس ها می چرخیدم و مست از تماشای او بودم که این عکس توجهم را جلب کرد. جای زخم روی صورتش... یادم آمد سوال همیشگی ام را از محمد. همیشه محرم ها از او می پرسیدم چرا صورتت زخمی و کبود است؟ و جواب همیشگی او: خورده به جایی! اطمینان دارم این عکس کمی بعد از محرم گرفته شده. هرسال از شب هفتم محرم به بعد صورتش یا کبود بود یا زخمی. با خودم می گفتم نکند محمد در مراسماتی شرکت می کند که در آنها از سر افراط خودزنی می کنند!؟؟؟ یک سال از سر کنجکاوی، برادر کوچکترم را همراه خودم و محمد راهی چیذر کردم. ماموریت داشت ببیند محمد در هیات چگونه است؟ به اول روضه که رسیده بود، محمدرضا برادرش را رها کرده بود! آخر سر هم آقا محسن اورا گوشه هیات پشت یک پرچم پیدا کرده بود. می گفت چنان در حال خودش بود و جوری گریه می کرد که آدم دلش می لرزید! بعد از آن شب، زخم های محمد برایم زیبا شده بود... این روزها که یاد این خاطرات می کنم، آنان که لباس نبی خدا را دزدیده اند و عمامه شان مدل جدید کروات های انگلیسی است، امثال محمدرضا را به باد توهین گرفته اند به خاطر دفاع از ناموس خدا.... همانها که قمه زنی را در هیات خود افتخار می دانند. در منطق مدعیان دروغین، باید برای غم عقیله بنی هاشم، در امنیت کامل قمه زد اما وقتی پای هزینه دادن برای حضرت عقیله رسید، زبان باز می شود به تهمت و توهین، زیرا دفاع به مذاق اربابان انگلیسی شان خوش نمی آید!!!! بانوی صبر، قمه زن بی بصیرت نیاز ندارد، او فدایی عاقل می خواهد؛ کمی به انتخاب های بانو دقت کنیم. .......... آقامحمدرضا! مدتی ست فکر می کنم هیات رفتن هایم مشکل دارد... وسط روضه، حرف از سر که می رسد، ذهنم سمت توست. حرف به سینه که می رسد، حواسم پیش توست. روضه ها که خواهر و برادری می شود، چهره تو جانم را به آتش می کشد... تو شدی روضه ی مجسّم من! گاهی مضطر که می شوم، می گویم: محمد! از جلوی چشمم بروکنار! بگذار صحنه را از دید حضرت زینب ببینم! ___________ او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان/ دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود ...... ... ✨ 🍃🌸 @shahid_dehghanamiri
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃 ❣✌️🏻 شیفته شهید رسول خلیلی بود همه جوره دنبال شناخت اش بود... حتی عکسها📷 و مطالبی📄 از شهید رسول خلیلی داشت که کمتر جایی دیده میشد... میگفت رسول رو چندباری در دیده... عکسشو میذاشت کنار عکس رسول و میگفت میبینی بهم شباهت داریم؟ ☺️ عید 94 راهی مشهد شد و از اینکه تحویل سال در کنار رسول نبود حسرت میخورد. اما عاشق امام رضا علیه السلام بود و به قول خودش زندگیشو سپرده بود دست آقا...📿 پیجی برای شهید خلیلی ساخته بود و دلتنگی هاش رو داخلش مینوشت..بعد از مدتی پسووردش رو گم کرد و حسرت میخورد!❌ کسی نمیدونست روزی میرسه که برای خودش پیج شهادت بسازن😭 مزار رسول که میرفت به دوستاش میگفت روضه خانوم زینب س بذارید، میگفت رو سنگ مزار نوشته: ای که بر تربت من میگذری روضه بخوان🍃 شبیه او زیست شبیه او نفس کشید شبیه او در سوریه پرپر شد و شش روز قبل از دومین سالگرد شهادت در 20سالگی به دوست شهیدش پیوست...❤️ 🕊 محمدرضا را بی رسول نمی توان شناخت..✋️ و این سلسله عشق ادامه دارد هنوز... 🌠 ✨ 🍃🇮🇷 @shahid_dehghanamiri
🍃بسـم رب الشهدا✨و الصدیقین 🍃 💌🇮🇷 قسمت4⃣ بیشتر محمدرضا در ساختار اعتقادی و یا شکل گیری افکارتان نقش داشت یا شما بر او تأثیر می‌گذاشتید؟ از آنجا که اختلاف سنی من و محدرضا زیاد نبود در دوران کودکی هم بازی، در دوران نوجوانی هم راز و در دوران جوانی کوتاهش همراه یکدیگر بودیم.☺️ شاید بتوان گفت از نظر اخلاقی بسیار از برادرم درس گرفتم و از نظر اعتقادی بیشتر او از من مشورت می‌گرفت. همه چیز کاملاً دو طرفه بود. به طوری که در بسیاری از تصمیمات و انتخاب‌ها، اطرافیان مردد می‌مانند که این تصمیم از طرف کدام یک از ماست🤔. به همین دلیل اگر اشتباهی از هر کدام از ما سر می‌زد هر دو تنبیه می‌شدیم😅 و اگر کار درستی انجام می‌دادیم باز هر دو تشویق می‌شدیم.👏🏻 بدون اطلاع و مشورت با هم کاری انجام نمی‌دادیم و همه می‌دانستند که ما از کارها و تصمیمات هم با خبریم . به قول همسرم کودتاچی‌های بزرگی بودیم.😄😄 ... 🎈 🌷 ✨ 🍃 @shahid_dehghanamiri
🍃بسمـ رب الشهدا والصدیقین🍃 ❣✌️🏻 صفحه7⃣7⃣ حسین وصالی به شهدا خیلی علاقه داشت از دوران دبیرستان این علاقه مندی شدیدتر شده بود . شهید اصغر وصالی فرمانده شهر پاوه، مورد توجه خاص او بود. برای همین هم اسم مستعار خودش را در سوریه حسین وصالی انتخاب کرد حتی این اسم روی اصلحه اش حک کرده بود و از دوران آموزشی در ایران تا عملیات هایش در سوریه تفنگش با این اسم مشخص بود.💌✨ نقل از :(مادر شهید) ✨ 📚 @shahid_dehghanamiri
وقتی فهمیدی مادرم مریضه چه قدر ناراحت بودی یادش بخیر خیلی هوامو داشتی الانم هوامو داشته باش و برام دعا کن 🌷 ✨ 🇮🇷🍃 @shahid_dehghanamiri
🍃بسم رب شهدا والصدیقین 🍃 محمدرضا وقتی که عازم سوریه بود مهم ترین نگرانی اش این بود که مثل هر سال دهه محرم اینجا نیست و نمی تواند به هیات برود . در تماس هایی☎️ که با ما و خانواده داشت هم همیشه این ناراحتی را بیان میکرد. یکی از شب های محرم 🏴به هیات میثاق باشهدا رفتیم. استاد پناهیان آن شب از اخلاص میگفت و چند خاطره از شهدای مدافع حرم . بعد از اتمام هیات ، محمدرضا تماس گرفت و به او گفتم امشب خیلی بیادت بودیم. 😊 انگار که رزق او بود که به او صحبتهای آقای پناهیان را منتقل کنم. به او گفتم: "محمدرضا، اگر میخواهی شهید بشی، باید خالص بشی" آخرین تماسش با خانواده دوشنبه هجدهم آبان🗓 بود . آن شب به مادرش سپرد که دعا کن شهید شوم و مادر هم به او گفته بود برای شهید شدن باید داشته باشی . محمد رضا در جواب به مادرش گفته بود: "این دفعه واقعا دلم رو خالص کردم و هیچ دلبستگی به هیچ چیزی ندارم ... الان دیگه سبکبار سبکبارم"🕊 تخففوا تلحقوا... سبکبار شوید، تا برسید... شرط شهادت، خلاصه شده در همین جمله امیرالمومنین علی علیه السلام، سبکبار شدن، خالص شدن، و شهدا این را خوب فهمیدند و عمل کردند. ماکجاییم؟ از خودمون پرسیدیم؟ 🌷 ✨ 🌹🍃 @shahid_dehghanamiri
🍃 بسم رب شهدا والصدیقین 🍃 محمدرضا خیلی هیئتی بود و حضورش در مراسم ها و مجالس اهل بیت علیهم السلام ترک نمی شد. همین هم باعث شده بود تا زمینه های اعتقادی و معنوی اش عمیق تر و شوق شهادت در او ریشه دار شود. مدرسه که بود اغلب شبها در هیئت دانش آموزیشان می ماند و به کارهای اجرایی علاقه مند بود. شب های محرم در یک شب، به چند هیئت و مسجد می رفت و استفاده می کرد. گاهی هم برای آخرین مجلسی که قصد رفتن داشت، می گشت تا جایی پیدا کند که شام می دهند!! با اینکه می توانست به خانه رود ولی روی این قضیه اصرار داشت؛ می گفت: "غذای یه چیز دیگه ست" 🔺به روایت تعدادی از بستگان شهید بزرگوار ✨ 🍃🌺 @shahid_dehghanamiri
🍃بسم رب شهدا🍃 🕊 گفتن خاطره بگیم گفتیم چشم همه تعجب کرده بودن😳 که ممد با این همه شیطنتو شر بودن و کارای خاص خودش که خواص میدونن چیه چی شد که شهید شد میگفتن ما که ندیدیم تغییر کنه چی شد یهو پرواز کرد؟🕊 یادمه دهه اول محرم که با هم بودیم یه شب ما با رفقامون مهمون اونا شدیم و عزاداری میکردیم وسط شور بودیم هرکی تو حال خودش بود دیدم یه سایه ی آشنا پیشم وایساده تو حال خودشه داره مستی میکنه یکم دقت کردم دیدم ممد رضاس ته دلم لرزید گفتم عجب حالی داره دلم لرزید گفتم نکنه شهید بشه؟؟💔 به خودم گفتم نه بابا این هیچیش نمیشه تا همین فکرا بودم ته دلم گفتم خدا رحم کنه میترسم شهید بشه با این حالش چنان زجه میزد گریه میکرد که مو به تنم راست شد بعد عزاداری تو سرو کله هم زدیم چایی خوردیم و برگشتم ولی تو فکر بودم یادمه بهم میگفت شهید بشی بنر بزنم برات تو دانشگاه بشم رفیق شهید الان میگم کجایی داداش که جامون عوض شده خوش به حال تو و بد به حال من 🌹 ❤️ 🌸 ✨ 🍃🌷 @shahid_dehghanamiri