eitaa logo
به یاد شهید دهقان
431 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
154 فایل
+إمروز فضاے مجازے میتواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•] ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا ڪپے با ذڪر صلواٺ✔
مشاهده در ایتا
دانلود
" بسم رب الشهدا " 📖 برشی از کتاب "یک روز بعد از حیرانی " ✏️نویسنده : فاطمه سلیمانی ازندریانی 🌹 به گمانم بیشترین جسارتت را از همین ورزش گرفتی. نه اینکه پیش از آن ترسو بوده باشی.حتما آن قدر جسور بودی که فقط با این ورزش راضی می شدی. اما هرپه بیش تر پیش می رفتی جسارتت هم بیشتر شد. آن قدر که گویا دیگر چیزی به اسم ترس در وجودت نبود. وگرنه چرا بین این همه آدم توی صف نانوایی فقط تو باید به داد نانوا برسی و مقابل اراذل بایستی؟ آن هم در چهارده سالگی. دخل را خالی کرده بودند و حتی بزرگ ترها همه با دیدن قمه و چاقو ترسیده بودند و قدمی برنداشته بودند. شاید خیلی ها فرار هم کرده بودند. اما اول تو و بعد دوستت، سهیل، به کمک نانوا می روید. فقط توی فیلم ها دیده بودم که یک نفر شیشه نوشابه را می شکند و از آن به جای سلاح استفاده میکند. این سر و گردن یک بار هم آنجا مورد حمله قرار گرفتند. آن قدر زخم عمیق بوده که پرسنل بیمارستان لولاگر دیپورتت کرده بودند و ارجاعت داده بودند به بیمارستان سینا. سیزده تا بخیه هم اضافه شد به آن چهل تا بخيه ی قبل. آنجا هم دست از شیطنت برنمیداشتی و اجازه نمی دادی گردنت را بخیه بزنند. پرستار انگشتش را توی گردنت فروکرده بود و عمق زخم را نشانت داده بود. یاد چهره گریان مهدیه که می افتم دلم میلرزد. وقتی که در غیاب پدر و مامان فاطمه از زخمی شدن تو باخبر می شود و بعد از برگشتنشان با چشم پر از اشک خبر زخمی شدنت را می دهد. نمی دانم چرا مهدیه گریان جلوی چشمم دختربچه شش هفت ساله است. همان مهدیه ای که با پدرت تماس گرفته و گفته بود: «محمدرضا مرد!» زمان این دیگر برای خودش خانمی شده بوده. یک خواهر بزرگ تر توی هفده هجده سالگی که دستش به هیچ کجا بند نبوده. داشتن خواهر بزرگ تر نعمت بزرگی ست. من که محروم بودم از این نعمت. اصلا خودم نعمت بودم. تو قدر این نعمت را می دانستی؟ حتما می دانستی که این همه با مهدیه رفیق بودی. مهدیه ای که هیچ وقت از دست شلوغ بازی های تو آسایش نداشت. دبیرستانی هم که شدی آرام و قرار نداشتی. مثلا هم دبیرستانی که انتخاب کرده بودی دبیرستان آبرومندی بود هم رشته ای که انتخاب کرده بوده ظاهری آرام طلب می کرد. اما نه معلم هایت از دست شیطنت های تو در امان بودند و نه هم شاگردی هایت. آن قدر شیطنت کرده بودی که به حرف نمی شد بیان کرد، باید با چشم می دید. تنها تمهید مشاور مدرسه تماس با مامان فاطمه بود و نشان دادن آتش سوزاندن هایت. مادری را تصور کن که از ساعت هشت صبح توی دفتر مدرسه نشسته و زنگ تفریح یکی یکی بچه ها را می بیند که از تو شکایت می کنند که «محمدرضا رو ببینید.»، «محمدرضا فلان کار رو کرد.»، «آقا، محمدرضا...» بدون اینکه بدانند آن خانمی که ساکت نشسته مادر توست. فقط بچه ها نبودند که از تو شکایت داشتند. معلم ها هم عاصی بودند. زنگ تفریح دوم نوبت دبیر زبان بود. با حالت درماندگی همان طور که گچ روی لباسش را می تکاند سر تکان داده و گفته بود: «آقا خودت بیا ببین . من خسته شدم. دیوونه شدم.» به گمانم بدش نمی آمده از دست تو سرش را به دیوار بکوبد. مشاور هم نامردی نکرده بود و برای اینکه مامان فاطمه مطمئن شود که از تو حرف می زنند چشم و ابرو خم کرده و پرسیده بوده: «کدوم شاگردت اذیتت میکنه؟» قیافه دبیر زبان دیدنی بوده وقتی با تعجب به مشاور نگاه کرده گفته:« و محمدرضا دیگه. مگه نمی دونید؟» بی خبر بوده از نقشه مشاور مدرسه.و گویا آزار و اذیت تو آن قدر بدیهی بوده که تجاهل مشاور، معلم زبان را متعجب کند. سومین ساعت نوبت روبه روشدن توبا مادر بود، بلکه سرزنش های مادر کارساز باش.وارد دفتر شدی اما به مادر نگاه نکردی.حجب و حیا داشتی و به صورت زن نامحرم نگاه نمی کی.خبر نداشتی زنی که تو دفتر نشسته از هر محرمی محرم تر است. می شد اما به مادر نگاه نکردی. با همان قدی همیشگی ات دست روی میز مشاور گذاشتی و گفتی: «بله، بفرمایید؟» مشاور حتما زیر چشمی مادر را نگاه کرده و بعد از تو پرسيده: «چقدر آتیش سوزوندی ؟» - هیچ چی - بچه ها رو چرا اذیت کردی؟ - من کاری نکردم! - چطور کاری نکردی؟ کلاس زبان رو ریختی به هم. آقای فلانی اومده شکایت کرده. بعد از جایش بلند شده و گفته: «بیا این طرف. بیا می خوام یه چیزی نشونت بدم.» و تو همچنان سر به زیر بودی، حتی وقتی مقابل مامان فاطمه استادی . رنگ از رویت پرید وقتی صدایش را شنیدی: «چرا سرت پایینه؟ میخوای بگی من خجالتیم؟ از تو بعیده. سرت رو بلند کن.» ابرو های درهم صورت گرفته ات را تصور میکنم وقتی با دلخوری گفتی: «تو اینجا چه کار میکنی؟» حتی جای شاخ های روی سرت را می بینم وقتی که شنیدی: «من از هشت صبح اینجام.» .... @shahid_dehghanamiri
😍😍 🌹🌹🌹 چالش در پیش داریم با جایزه ی توپ😍 با ما همراه باشید😍 ❤️ @shahid_dehghanamiri
🍃آیت الله بهجت ره: ‌دائم سوره قل هو الله احد را بخوانید؛ و ثوابش را هدیه کنید به امام زمان عج... این کار عمرِ شما را با برکت میکند؛ و "مورد توجه خاص حضـرت" قرار می گیرید... @shahid_dehghanamiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍أللّٰهُمَّ اجْعَلْ صَباحَنا صَباحَ الأبرار صبحِ امروزمان را میهمان رزقِ نیکان باشیم، با جرعه‌ای از خلوص و یکرنگی... @shahid_dehghanamiri
🌸 به دخترم دروغ نگویید! نگویید من به سفر رفته ام نگویید از سفر باز خواهم گشت به دخترم واقعیت را بگویید، بگویید بخاطر آزادی تو هزاران خمپاره دشمن سینۀ پدرت را نشانه رفته اند.... "شهید محمد شیخ شعاعی" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_dehghanamiri
✨بسم رب الشهدا و الصدیقین✨ همسنگران گرامی سلام با توجه به شرایط کنونی ، مراسم سالگرد تولد شهید محمدرضا دهقان برگزار . به همین دلیل طبق مشورت انجام شده با خانواده محترم شهید تصمیم بر آن شد که را به صورت مجازی تقدیم شما بزرگواران کنیم. شما عزیزان میتوانید از بین اعداد ۱ تا ۱۴ یک عدد را انتخاب کرده و به آی دی های مربوطه ارسال نمایید تا رزق معنوی خود را دریافت کنید. آی دی جهت ارسال درپیام رسان تلگرام: 🆔 @M_N_Admin آی دی جهت ارسال در پیام رسان ایتا: 🆔 @Mahroog آی‌دی‌جهت‌ارسال‌درپیام رسان سروش: 🆔 @khadem_53 •┈┈••✾•🎊•✾••┈┈• @shahid_dehghan •┈┈••✾•🎊•✾••┈┈•
گاهی تحمل ، خودش نوعی است. يكی از اولياء خدا كه بسيار مرد بزرگي بود و گفته اند امام زمان (علیه السلام) در تشييع جنازه ی او حاضر بودند ، همسر بسيار بداخلاقی داشت كه سی و پنج سال او را شكنجه ميداد ولی او تحمل ميكرد ! بله ،تحمل كنيد ، اصلا خيلی از اينها با تحمل و گذشت حل ميشود . گاهی هم اگر تحمل شود ، مثل نماز شب برای انسان سلوك الی الله است.. " استاد فاطمی نیا @shahid_dehghanamiri
قضاوت ممنوع!.mp3
2.34M
🎵قضاوت ممنوع! 🔻آدم‌ها باهم متفاوتند! @shahid_dehghanamiri
1_29935542.MP3
2.21M
🎙بشنوید صحبت های شهید مهدی زین الدین🌷 برای کسانی که عاشق جهاد و شهادت هستند. @shahid_dehghanamiri
13.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای یار سفر کرده اگرچه ز تو دوریم حس میکنم انگار که نزدیک ظهوریم ♦️کلیپ استوری خواهر شهید @shahid_dehghanamiri
🍃🌹بسم رب‌الشهدا و الصدیقین🌹🍃 روزی که به دنیا آمدی هرگز‌نمیدانستی زمانی می رسد که آرامبخش روح و روان ما می شوی با سلام خدمت شما همسنگران وهمراهان گرامی در کانال شهید دهقان امیری دوستان باهمراهی صمیمی وگرم شما بزرگواران ان شاءالله قصد داریم به مناسبت فرارسیدن برگزارکنیم به نیت سلامتی و تعجیل فرج امام زمان عج و طول عمر با عزت وبرکت رهبرعزیز از شما عزیزان خواهشمندیم از " تاریخ ۹۹/۱/۲۱ الی ۹۹/۱/۲۶" در صورت تمایل تعداد قرائت دعاهای نادعلی و دعای هفتم صحیفه سجادیه " و تعداد صلوات های خود را به آیدی های زیر ارسال کنید👇 🌸آیدی در پیام رسان سروش برای اعلام ختم صلوات و ختم دعاهای نادعلی و دعای هفتم صحیفه سجادیه و گرفتن جز قرآن : 🆔 @H_vesali313 🌸آیدی در پیام رسان ایتا برای اعلام ختم صلوات و ختم دعاهای نادعلی و دعای هفتم صحیفه سجادیه و گرفتن جز قرآن : 🆔 @Vesali_22 🌸آیدی در پیام رسان تلگرام برای اعلام ختم صلوات و ختم دعاهای نادعلی و دعای هفتم صحیفه سجادیه و گرفتن جز قرآن : 🆔 @Chador_313 👈مهلت اتمام قرائت ختم ها تا پایان روز ۲۶ فروردین می باشد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ همه دراین ختم ولو تعداداندک صلوات شرکت کنید و حتما سهیم بشید.....این فرصتی که شهدا به مادادند تا شاید دستگیر ماشوند..... 🌷التماس دعافرج🌷 💚 @shahid_dehghan💚