#روایت_عشق^'💜'^
بچہ محل بودیم .
حالا هم توی #خیبر شده بودیم همرزم.
صبح عملیات دیدمش؛
شده بود غرق خون،
دوتا دستاش قطع شده بود...
همہ بدنش پر بود از تیر و ترکش.
وصیت نامہ اش توی جیبش بود.
همون اول وصیت نامہ
نوشتہ بود؛
"خدایا دوست دارم همون طور کہ اسمم رو گذاشتند ابوالفضل،
مثل حضرت ابوالفضل 'ع' شهید شم"
دوتا دستاش قطع شده بود...
#شهید_ابوالفضل_شفیعی♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
با ابوالفضل شفیعی دوست و هم محله ای بودم.
صبح عملیات خیبر پیکر غرق خونش رو دیدم.
با بچه ها دورش حلقه زدیم.
دو دستش قطع شده و تمام بدنش پر از تیر و ترکش بود...
وصیت نامه اش هم توش جیبش قرار داشت؛ باز کردیم و دیدیم نوشته:
خدایا دوست دارم همانطور که اسمم رو ابوالفضل گذاشتن مانند حضرت ابالفضل شهید بشم... 💐
منبع: نشریه معبر راوی 💚
#شهید_ابوالفضل_شفیعی🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b