~🕊
#روایت_عشق💜
انقدر به حضرت عباس(ع) علاقه داشت که روز تاسوعا ۹۴ به شهادت رسید و دستانش قطع...
وصیت کرده بود انگشترش را به پسرش بدهند، اما نه انگشتی ماند و نه انگشتری...
#شهید_سیدمحمدحسین_میردوستی♥️
┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
صدای خوبی داشت، در سوریه برای رزمندگان مداحی میکرد و از کودکی هم روضههای منزل خودمان را میخواند، پسرم حرفش این بود که در کنار روضه و گریه باید به فرمایشات ائمه عمل کرد و سوگواری به تنهایی ارزشی نخواهد داشت.
مانند دیگر مادران دوست داشتم او را در لباس دامادی ببینم اما انگار او برای این دنیا خلق نشده بود و رفت تا آسمانی شود و به آنجایی که جایگاه واقعی اوست برسد.
#شهید_سیدابراهیم_عالمی♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
یه روز جمعه بود با هم قم رفتیم ، برگشت بهم گفت:
" آدم باید زرنگ باشه، ما از تهران اومدیم زیارت حضرت معصومه(س)؛ باید در عوضش از بی بی معصومه یه هدیه بخواییم و اونا هم میدن"
بهش گفتم هدیه ای که میخوای چیه
برگشت گفت: "شـ⚘ـهادت..."
#شهید_عباس_دانشگر♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#روایت_عشق^'💜'^
⚘عباسآقا،خادمِمسجدِامامرضاعلیھالسلام
تعریفمیکرد؛
یہروزنشستہبودمتوحیاطِمسجد.
مھدیآمدکنارمنشست.چشمشاُفتادبہعکسِشھدا
کہبالایِدیوارِمسجدنصبشدهبود.
روبہمنکردوباحَسرتگفت:
یعنیمیشھیہروزهمعکسِمنوبزنندآنبالـاپیشِشھدا؟
گفتم: "آنهابراۍزمانخودشانبودند.
توبایدبریزمانِخودتروپیداکنی..!"
⚘حالاعباسآقاداشتدنبالِعکسمھدی
میگشتتابزندآنبالاپیششھدا..
#شهید_مهدی_عزیزی♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊
#روایت_عشق^'💜'
هَمیشه تو خونه صِدام میزد:
"همسرِ شهید نوروزے ...
هَمسرِ شهید جان..."🍃
.
وقتے زُل میزد بهم
میگفتم باز چیشُده ؟!
میگفت: سِنت ڪوچیڪتر از اونیہ
ڪہ بِهت بگن همسرِ شهید...
هَنوز بچہ اے آخہ! 🙁
عَوضش میشے ڪوچیڪتَرین همسرِ شهید💌
.
.
#شهـیدمهدےنوروزے'🌸'
┄┅─✵🕊✵─┅┄
💚🌱
#روایت_عشق^'💜'^
سه روز مانده بود به شهادت حضرت زهرا(س). بعد از نماز صبح زیارت حضرت زهرا(س) را خواند. متعجبانه پرسیدم: مگر امروز روز شهادت است؟
گفت: نزدیک است..
وقتی رفت ترکش به سرش خورد و بردندش بیمارستان. وقتی #شهید شد شب شهادت حضرت زهرا (س) بود. این جا بود که سرّ زیارت پیش از موعدش روشن شد.
✍🏻به روایت همسر
#شهید_عبدالله_میثمی♥️🕊
📚کتاب خط عاشقی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
رفته بود قبرستان بقیع. از حضرت زهرا(س) خواسته بود که وقتی شهید شد، مزارش مثل حضرتش بی نشان باشد.
دو سال بعد وقتی در عملیات والفجر هشت شهید شد. پیکرش در منطقه ماند. شهید خرازی فرستاد دنبالش. منطقه را آب گرفته بود. هر چه گشتند خبری نشد، باورش نشد. خودش هم آمد باز خبری نشد که نشد.
🌿همان قبرستان بقیع حاجتش بر آورده شده بود.
#شهید_علی_قوچانی♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊
#روایت_عشق💕
اهلِ قهر و دعوا نبودیم
یعنے از اول قرار گذاشت.
در جلسه ے خواستگارے
به من گفت توے زندگیمون چیزے
به اسم قهر نداریم
نهایتا نیم ساعت و تمام
وقتے قهر مےکردم مے افتاد به لودگے
و مسخره بازےخیلے وقت ها کارے مےکرد
نتونم جلوے خنده ام را بگیرم😐🍃
مےگفت آشتے، آشتے و
سر قضیه را به هم مےآورد.
میرفت جلوے ساعت مےنشست
دستش را مےگذاشت زیر چانه🥺
و میگفت: وقت گرفتم،
از همین الان شروع شد!
باید تا نیم ساعت آشتے میکردم.😅
مےگفت ' قول دادے باید پاشم وایستے!
.
#شهید_محمد_حسین_محمدخانی❤️🕊
#روایت_همسر_شهید🌸
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
#روایت_عشق^'💜'^
🌿اذن شهادت از حضرت زهرا(س)
🍁شهید برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه آمد، شب همه خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای شهید میآید، در خواب با کسی صحبت میکرد و میگفت #یازهرا(س)..
🍁چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمیشدند.. در حال و هوای خودشان بودند. وقتی توانستم بیدارشان کنم، ناراحت شد، به سمت اتاق دیگری رفت، من نیز پشت سرش، رفتم؛ دیدم گوشهای نشست، اسم #حضرت_فاطمه(س) را صدا میزد و از شدت گریه شانههایش میلرزد؛ آرامتر که شد، به من گفت: چرا بیدارم کردی، داشتم اذن شهادتم را از بی بی فاطمه(س) میگرفتم..
✍🏻به روایت همسر
#شهید_عبدالحسین_برونسی♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
#روایت_عشق^'💜'^
بچہ محل بودیم .
حالا هم توی #خیبر شده بودیم همرزم.
صبح عملیات دیدمش؛
شده بود غرق خون،
دوتا دستاش قطع شده بود...
همہ بدنش پر بود از تیر و ترکش.
وصیت نامہ اش توی جیبش بود.
همون اول وصیت نامہ
نوشتہ بود؛
"خدایا دوست دارم همون طور کہ اسمم رو گذاشتند ابوالفضل،
مثل حضرت ابوالفضل 'ع' شهید شم"
دوتا دستاش قطع شده بود...
#شهید_ابوالفضل_شفیعی♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
دوست داشت سوریه برود
ولی پدرش اجازه نداد
همه کارهایش را کرده بود
و عجیب دوست داشت برود که نشد..
و قسمتش این بود در تهران به شهادت برسد..
✍🏻به روایت مادر
#شهید_محمدمهدیرضوان♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
#روایت_عشق^'💜'^
پاتوق همیشگی اش گلستان شهدا بود. زندگینامه ی شهدا را میدانست و گاهی بین حرفهایش مثال میزد و همیشه سعی میکرد به وصیت شهدا عمل کند. صدق و راستی جز خصایلی از ابولفضل بود که هرگز حتی سر مصلحتهای ساختگی، ترک نمیشد!
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
#روایت_عشق^'💜'^
اربعین زنگ زد و گفت:
﴿حاج سعید دعا کن شهید نشم!﴾
ازهمان جلسهی اول فهمیده بودم ڪه منطق حمید سربازی ڪردن برای امام زمان(؏ج) است و دوست دارد تا جایی ڪه میتواند و از دستش برمیآید برای امامش ڪار انجام دهد و نمیخواهد با زودرفتن همهچیز را تمام ڪند.
اما به شوخی گفتم:
«همه میخوان شهید بشن، تو نمیخوای؟»
گفت: «اینجا خیلی کار میشه انجام داد.
دعا کن شهید نشم!»🌱
#شهید_حمیدرضا_اسداللهی❤️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
#روایت_عشق'^💜^'
…سہ ماه پیکر مطہرش روی زمینی از جنسِ نمڪ، ڪه معروف به ڪارخانه نمڪ بود ماند
و تنش ڪبود شدهبود💔…
…وقتی دفترچهای ڪه همیشه همراهش بود را پیداڪردند🍃…
…معلوم شد با دستخط خودش روی اولین صفحه نوشته بود:
"خُدایـــــا
دوست دارم آنقدر بدنم روی زمین بماند
تا مرا پاڪ گردانی"🙃
#شهید_علی_خوش_لهجه
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
#روایت_عشق^'💜'^
⚘خیره شده بود به آسمان،
حسابی رفته بود توی لاک خودش،
بهش گفتم: چی شده محمد؟
انگار بغض کرده باشه، گفت:
بالاخره نفهمیدم " اربا اربا " یعنی چه؟
میگن آدم مثل گوشت کوبیده میشه!
یا باید بعد از عملیات کربلای۵ برم کتاب بخونم
یا همینجا توی خط بهش برسم...
⚘توی بهشت زهرا که میخواستند دفنش کنند،
دیدم جواب سوال رو گرفته،
با گلوله توپی که خورده بود توی سنگرش....💔
#شهید_سیدمحمد_شکری♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
🌿پیشبینی شهادت فرمانده برونسی..
⚘در #عملیات_بدر واقعاً فرماندهان شجاع، شریف و با تجربه ای را سپاه از دست داد، مخصوصاً #شهید_برونسی که واقعاً نیروی با تجربه و ورزیده ای بود و از اخلاص و ایمان قوی برخوردار بودند، قبل از شروع عملیات بود که ما شنیده بودیم که برونسی گفته بود:
✨" اگر من از این عملیات زنده برگردم به مسلمانی خودم شک میکنم."✨
⚘اما ایشان در این عملیات #شهید شد و با شهادتش نشان داد که نه تنها مسلمان، بلکه مؤمن واقعی بود که مورد پذیرش حق قرار گرفت.
#شهید_عبدالحسین_برونسی♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
#روایت_عشق^'💜'^
میگفت:
عڪس شهدا را زده بود بہ سقف اتاقش ..
تا هر زمان از خواب چشم باز میکند
اولین چیزی که میبیند
عڪس شہدا باشد
💫روزت را بہ نام شہدا زیبا کن..
✍🏻به روایت همسر
#شهید_نوید_صفری♥️🕊
.
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
🌿ࢪاھ ڪࢪبݪا ڪھ باز شـد بࢪمیگࢪدم!
⚘مادرش تعریف میکرد: چهار ساله بود...
مریضی سختی گرفت... پزشکان جوابش کردند...
گفتند: این بچه زنده نمیماند!
پدرش او را نذر آقا اباالفضــل(ع) کرد.
به نیت آقا به فقرا غذا میداد.
تا اینکه به طرز معجزهآسایی این فرزند شفا یافت!
⚘هرچه بزرگتر میشد ارادت قلبی این پسر به قمࢪبنےهاشــم بیشتر میشد...
تاریخ تولد شناسنامه را تغییر داد و به جبهه رفت! در جبهه آنقدر شجاعت از خود نشان داد که مسئول دسته گروهان اباالفضــل(ع) از لشگر امام حســین(ع) شد...
خوشحال بود که به عاشقان اربابش خدمت میکند...
⚘علیرضا کریمی شانزده سال بیشتر نداشت.
آخرین باری که به جبهه میرفت گفت: راه #کربلا که باز شد برمیگردم!
شانزده سال بعد پیکرش بازگشت. همان روزی که اولین کاروان بهطور رسمی به سوی کربلا میرفت!!!
⚘آمده بود به خواب مسئول تفحص، گفته بود: زمانش رسیده که من برگردم!!!
محل حضور پیکرش را گفته بود!! عجیب بود...
📚کتاب دست ساختههای فاطمه
#شهید_علیرضا_کریمی♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
#روایت_عشق^'💜'^
راوی میگفت:
شهـدای هویزه
عجیب بہ شهدای ڪربلا شبیه اند
فرماندهشان #حسین_علم_الهدی بود
در میدان نبرد تنها ماندند
پیڪرشان در زیر تانڪ ها
محل شهادتشان حرم شان شد.
#شهداےهویزه♥️🕊
#یادشهداباصلوات
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
#روایت_عشق^'💜'^
ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﻔﺖ:
ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮه ﺍﺳﻤﺶ ﺭو بذﺍﺭید ﻣﺤﺪﺛﻪ
ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﯽﺍﺵ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺩیگه ﺑﺮﻧﻤﯽﮔﺮﺩﻡ ﻗﻨﺪﺍﻗﻪ ﻣﺤﺪﺛﻪ ﺭو
توی ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩﺍﻡ ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ
ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻫﺮﮔﺰ همدیگه ﺭو
ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﯾﺪ...
ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺭﻭﯼ
ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻭ دختر و پدر همدیگه رو ندیدن..🥀
#شهید_حبیبالله_افتخاریان♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
#روایت_عشق^'💜'^
ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﻔﺖ:
ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮه ﺍﺳﻤﺶ ﺭو بذﺍﺭید ﻣﺤﺪﺛﻪ
ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﯽﺍﺵ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺩیگه ﺑﺮﻧﻤﯽﮔﺮﺩﻡ ﻗﻨﺪﺍﻗﻪ ﻣﺤﺪﺛﻪ ﺭو
توی ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩﺍﻡ ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ
ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻫﺮﮔﺰ همدیگه ﺭو
ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﯾﺪ...
ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺭﻭﯼ
ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻭ دختر و پدر همدیگه رو ندیدن..🥀
#شهید_حبیبالله_افتخاریان♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
🌿بوی عطر جنازه...!
⚘از بچههای عملیات کربلای ۵ بود. تنش پر بود از تیر و ترکش، ولی بعثیها نبردنش بهداری. همان شب از دنیا رفت. زدیم به در و نگهبان عراقی را صدا کردیم. گفتند: چهار نفر برش دارند و ببرند بیرون. وقتی جنازهاش را آوردیم توی راهرو، یکدفعه بوی عطر همه جا را پرکرد. همه تعجب کردیم، حتی عراقیها.
⚘....بو کردند. جلو آمدند. جنازه بود، جنازه بوی عطر میداد. عصبانی شدند. با کابل افتادند به جان ما، که چرا به جسد او عطر زدهایم. خودشان هم میدانستند که حتی نمیتوانیم، یک سوزن با خودمان بیاوریم توی سلول. حرصشان گرفته بود، ولی بوی عطر قطع نمیشد....
📚 کتاب "آسمان مال آنهاست" نوشته مهدی قزلی
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
۵۰۰ تانک دشمن برابر لشکر ۲۵ کربلا آرایش گرفته بود.
#حاجحسینبصیرگفت:
بهنام پنج تن آلعبا،۵ نفر بروند و آنها را منهدم کنند.
به جاے ۵ نفر،بیش از ۱۵نفر بلند شدند🌱
#شهید_حاج_حسین_بصیر❤️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
پرسیدم:چندبارمجروحشدے ؟
باتبسمگفت:۱۱بار !
واگرخدابخوادبہنیت۱۲امام
درمرتبہدوازدهمشهیدمیشم
رضاهمانطورڪہوعدهدادهبود،
مدتےبعدتوےشرهانے
باترڪشخمپارهشهیدشد . . .
#شهید_رضا_شاهچراغی♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام فرمانده ۲🙂
سرودی با ۱۰ هزار دهههشتادی😍💪🏻
...
من سربازتم
یه نگام بکن از اون نگایی که به حاج قاسم کردی🥺
#کلیپ
#سلام_فرمانده
#روایت_عشق
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b