#چقدر_سخت_است !
ـــــ ــ
از صبح ، ساعت به ساعت ، داغ هایے که
کربلا به خود دیدھ بود را مرور کردیم ..
تلخ بود ، قلبمان تیر مےکشید !💔
اما در روضههایمان ،
ارباب وداع مےکردند ..
ارباب روضه مےخواندند ..
ارباب گریه مےکردند ..
تلخ بود اما حداقل دلمان خوش بود
آقایمان هستند هنوز !❤️(:
از ساعت ِ سه ..
خیلے سخت شد !
قلبے که تیر مےکشید ، از دلهرھ میدان
رفتن ِ ارباب ، خود را به در و دیوار ِ
سینه مےکوبید !💔
تاریخ گفته بود قرار است چه
شود ولے ..
انگار که آنجاییم و ارباب ، اولین بار است
که در تاریخ ، قصد میدان کردھ اند ؛
لحظه به لحظه ترسیدیم !
- یعنے چه مےشود ؟
- ای وای ارباب تنهان !
- خدایا رحم کن ؛ آقامونو دورھ کردن !😭💔
روضهها جان گرفته بودند انگار ..
پیش چشممان بر سر و سینه ميزدند
از داغ ِ او که روایتش مےکردند !💔
عصر که رسید ..
کلمه عاجز شد ! چه بگوید از وصف حال ِ
آن ثانیهها ؟
سخت بود ؛ طاقتفرسا شد !
خبر دادند اربابتان را کشتند !😭💔
و ..
قلبے که صبح تیر کشید ..
بعد ِ ظهر بےامان تپید ..
ناگهان ایستاد !
و بعد از آن ، خود را روی زمین ِ زندگے ،
به سختے مےکشاند تا بزند !
گویے تمام دردها را از بعد ِ آن خبر به
دوشش انداختند و گفتند : بکش !💔
حالا اگر روضه بخوانند ..
اگر سینه زنے کنند ..
این دل ، آرام و به زور مےتپد !
اگر اشک بریزد ، اگر بسوزد ، اگر ..
هر لحظه آرام مےپرسد :
اربابم کو ..؟
من میان ِ بند بند ِ روضه او را مےدیدم !
اربابم چه شد ..؟💔
دیگر میان ِ روضه نمےبینمشان !
جایشان خالیست ..
من همانجاها ضربانم را گم مےکنم !
من مےترسم .. بگو اربابم بیاید ! (:
و من ..
نمےدانم چطور بگویمش :
گوش کن !
ارباب دیگر میان ِ روضه نیست !
با اربابت کاری کردند که خود روضه مفصلے
شدند !💔
چگونه بگویم :
دیگر میان ِ روضه دنبال مرهم نگرد ..
مرهمت را زخم زدھ اند !💔
چطور ..؟
چطور بگویمش ؛ اربابت را کشتند ؟😭💔
و ای وای از امشب ِ احوال ِ خیمه ها ..
و جان ِ جهان فدای ِ او که نشانش مےدهند
آنچه ما مےشنویم !😭💔
• امان از دل ِ زینب (س) !💔
ـــــ ــ
#عرض_ادب_قلم✨
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
#چقدر_سخت_است !
ـــــ ــ
از صبح ، ساعت به ساعت ، داغ هایے که
کربلا به خود دیدھ بود را مرور کردیم ..
تلخ بود ، قلبمان تیر مےکشید !💔
اما در روضههایمان ،
ارباب وداع مےکردند ..
ارباب روضه مےخواندند ..
ارباب گریه مےکردند ..
تلخ بود اما حداقل دلمان خوش بود
آقایمان هستند هنوز !❤️(:
از ساعت ِ سه ..
خیلے سخت شد !
قلبے که تیر مےکشید ، از دلهرھ میدان
رفتن ِ ارباب ، خود را به در و دیوار ِ
سینه مےکوبید !💔
تاریخ گفته بود قرار است چه
شود ولے ..
انگار که آنجاییم و ارباب ، اولین بار است
که در تاریخ ، قصد میدان کردھ اند ؛
لحظه به لحظه ترسیدیم !
- یعنے چه مےشود ؟
- ای وای ارباب تنهان !
- خدایا رحم کن ؛ آقامونو دورھ کردن !😭💔
روضهها جان گرفته بودند انگار ..
پیش چشممان بر سر و سینه ميزدند
از داغ ِ او که روایتش مےکردند !💔
عصر که رسید ..
کلمه عاجز شد ! چه بگوید از وصف حال ِ
آن ثانیهها ؟
سخت بود ؛ طاقتفرسا شد !
خبر دادند اربابتان را کشتند !😭💔
و ..
قلبے که صبح تیر کشید ..
بعد ِ ظهر بےامان تپید ..
ناگهان ایستاد !
و بعد از آن ، خود را روی زمین ِ زندگے ،
به سختے مےکشاند تا بزند !
گویے تمام دردها را از بعد ِ آن خبر به
دوشش انداختند و گفتند : بکش !💔
حالا اگر روضه بخوانند ..
اگر سینه زنے کنند ..
این دل ، آرام و به زور مےتپد !
اگر اشک بریزد ، اگر بسوزد ، اگر ..
هر لحظه آرام مےپرسد :
اربابم کو ..؟
من میان ِ بند بند ِ روضه او را مےدیدم !
اربابم چه شد ..؟💔
دیگر میان ِ روضه نمےبینمشان !
جایشان خالیست ..
من همانجاها ضربانم را گم مےکنم !
من مےترسم .. بگو اربابم بیاید ! (:
و من ..
نمےدانم چطور بگویمش :
گوش کن !
ارباب دیگر میان ِ روضه نیست !
با اربابت کاری کردند که خود روضه مفصلے
شدند !💔
چگونه بگویم :
دیگر میان ِ روضه دنبال مرهم نگرد ..
مرهمت را زخم زدھ اند !💔
چطور ..؟
چطور بگویمش ؛ اربابت را کشتند ؟😭💔
و ای وای از امشب ِ احوال ِ خیمه ها ..
و جان ِ جهان فدای ِ او که نشانش مےدهند
آنچه ما مےشنویم !😭💔
• امان از دل ِ زینب (س) !💔
ـــــ ــ
#عرض_ادب_قلم✨