eitaa logo
شهید گمنام
3.5هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ وقت دغدغه دکتر برای نمازِ اول وقت یادم نمی رود. بچه های دیگر شاید فقط نماز خواندن دکتر را در دانشکده دیده باشند، ولی من در کوهستان هم دیده ام که تا وقت اذان می شد، سریع قبله را پیدا می کرد و به نماز می ایستاد. از دیدن نماز خواندن ایشان بعضی موقع ها خجالت می کشیدم. هنوز نمازش را شروع نکرده بود که ما هشت رکعتمان را خوانده بودیم! @shahid_gomnam15
+میگفت.. ای‌خواهران!جهادِ شما‌حجاب‌شماست.. واثری‌که‌حجاب‌شما‌میتواند‌بررویِ‌ مردم‌بگذارد، خونِ‌مانمیتواند‌بگذارد!' شهید‌محمدرضاشیخی @shahid_gomnam15
میگفت: شیعه مرتضی علی(؏) باید با رفتارش عشقش را ثابت کند، کسی که توی هیئت فقط سینه میزند خیلی کار بزرگی نمی کند. باید رفتار و کردارمان در زندگی و برخورد با دیگران ثابت کند که یک شیعه واقعی هستیم. @shahid_gomnam15
در فرازۍ از وصیت‌نامھ شھید لبنانـے ِ مدافع حرم ، مھدی‌رعد آمده است: وصیت من بھ دخترانـے ڪھ عڪس هایشان را در شبکھ‌ هایِ اجتماعـے میگذارند این است کھ این کار شما باعث میشود امام‌زمان خون گریھ کند . . !💔 @shahid_gomnam15
🔴 دست به دست کنید بزنید تو صورت افرادی که میگن مردم بخاطر فشار اقتصادی انقلاب و رهبری رو نمی خوان 🔹 خونه اش رو زلزله خراب کرده، البته قبل زلزله هم خونه ی آنچنانی نداشته .... الان آواره ست و معلوم نیست امکانات امدادی هم به حد کافی بهش رسیده یا نه .... این هم که خونه اش کی قراره ساخته بشه معلوم نیست... 🔹 اما هنوز داره از قاب عکس لبخند رهبرش مراقبت میکنه... @shahid_gomnam15
در تصویر بالا اندکی تامل کنید 🌷 @shahid_gomnam15
🌷 کتاب(کتاب مخفی) 🌷 افراز سری تکان می دهد و می گوید: _ آری ! یادم هست که در غدیر کتابی در دستانت بود و می نوشتی ! ماهان ادامه می دهد: _ این ها مردان جنگی هستند افراز . ما را حریفند ! افراز سری تکان می دهد و می گوید: _ بیا از حجره بریم بیرون . نترس ! تعداد ما کم نیست . خواجه الماس از دوستداران علی و محمد است ! ما تو را تنها نمی گذاریم ! هر دو به آرامی میان مهاجمان بلند می شوند و می ایستاند . ماهان به دشواری بر پاهایش ایستاده . آرام و آهسته از کنار سلیمان که در درگاه حجره خوابیده می گذرند و وارد حیاط می شوند . آسمان پر از ستاره است . در وسط حیاط هنوز آتش کوچکی روشن است . چند نفری دور آتش خوابیده اند . افراز می گوید: _ من کسی را می شناسم که عازم شرق است . ماهان با تعجب می پرسد: _ کیست ؟! _ یک نصرانی ! ماهان با تعجب نگاهش می کند . _ کتاب را بسپارم به یک نصرانی ؟! افراز سری تکان می دهد. _ آری . او را خوب می شناسم . نانش حلال و گفتارش صادق و کردارش درست است ! وقتی از رسول خدا می گفتیم ، اشک از چشمانش سرازیر شد و گفت :( این مرد که شما می گویید مسیح تازه است ! ) ماهان نمی داند ۰ه بگوید . تاب ایستادن ندارد . میان حیاط می نشیند . _ کتاب را بدهیم به یک نصرانی ؟! افراز کنارش زانو می زند . _ او به شرق می رود . از کجا معلوم ، شاید تا فارس برود ! _ اگر نرفت چه ؟! _ کاری می کنیم برود ادامه دارد... @shahid_gomnam15
🌷 کتاب(کتاب مخفی) 🌷 ماهان با تعجب نگاهش می کند. _ آخر چگونه ؟! افراز به کیسه زیر جامه اش اشاره می کند. _ با این پول . هفتاد سکه به او می دهیم و از او می خواهیم این امانت را به صاحبش برساند . دستش را دراز می کند طرف ماهان. _ کتاب را بده ! ماهان می گوید: _ کتاب با من نیست . آن را درون تنور خانه ای پنهان کرده ام ! افراز مبهوت می پرسد : _ کدام تنور ؟! کدام خانه ؟! به یکباره خالد شمشیر به دست برابر حجره ظاهر می شود. _ آهای ! با اسیر ما چه می کنی؟! افراز و ماهان ترسیده از جای بلند می شوند . ماهان تاب ایستادن ندارد . خالد با شمشیر پیش می آید . _ تو همان خادم دیشب نیستی؟! با این صدا ، ابو حامد و سلیمان از خواب بیدار شده و در پی شمشیر خود می گردند . حالا سه مهاجم با سه شمشیر برابرشان ایستاده اند .ماهان زیر لب می گوید: _ مرگ خود را پیش انداختیم ! افراز ماهان را پشت سر خود پنهان می کند و می گوید: _ نزاع که شروع شد ، به آن حجره کوچک آخر منزل گاه برو . آن جا یک نصرانی خوابیده است . بیدارش کن و درباره تنور و کتاب و شرق با او حرف بزن و این کیسه پر از سکه را به او بده ! ادامه دارد... @shahid_gomnam15
‏⭕️ اینم اون بهمنی که قرار بود جمهوری اسلامی نباشه @shahid_gomnam15
شهید امنیت احمد حبیبی فرد @shahid_gomnam15
356.6K
صوت مادر بزرگوار شهید احمد حبیبی فرد... @shahid_gomnam15