قَلبـمڪہهیـچتمـٰآم
سِلـولهـٰآیِتنمتورـٰامیخوـٰآهندبیـآ💔؛
#منتظࢪانہ
@shahid_gomnam15
ازدواج ما درست سال ۱۳۵۷ در ایام انقلاب بود. آن ایام وضعیت پادگان ها به هم ریخته بود. اکبر صبح میرفت و یکی دو ساعت بعد برمیگشت. وقتی از محل کار برمیگشتم بوی غذا تمام خانه را پر میکرد! خیلی با من همراهی میکرد. گاهی پیش میآمد برای انجام کاری بلند میشدم، سریع میگفت کجا؟ مثلا میگفتم میخواهم ظرف ها را بشورم. میگفت بنشین با هم میرویم. اکبر میگفت دلیلی ندارد که مرد کار نکند.
#علی_اکبر_شیرودی
@shahid_gomnam15
سیمخاردارِنفسمیدونی
یعنیچی؟
یعنی:
واردِهرکانالینشی!!📱
واردِهرگپینشی!!
واردِهرپیوینشی!!
واردِهربحثینشی!! ☝️🏻
اصلاهرفضایی
کهازخدادورتکنه💔
آرهتویفضایمجازی
هممیتونی
جلوینفست رو بگیری
سلامتی وفرج اقاامام زمان صلوات
#تلنگر
@shahid_gomnam15
mr-sali ke raftam jonoob.MP3
11.83M
یاد شلمچه میکنم
باز میگم شهدا دلم تنگه💔🥀
.
#پریشانحال
بسیار دلنشین
@shahid_gomnam15
زیر چشمی میپاییدمش. زود کنار میکشید. زیاد که اصرار میکردم چند قاشق بیشتر بخورد، میگفت: آدم باید بتونه نفسش رو نگه داره !
#محسن_حججی
@shahid_gomnam15
#تلنگرانہ⇜{‼️}
⸾🌻🌿⸾_
------------♡♡------------
⚘براے اینڪه در زمان
غیبت امام زمان(عج)
یڪ سرے شبهات در شما اثر نڪند،
دستور اینست هرروز بگویید:
❣"یااللهُ یارحمٰنُ یارحیمُ یامُقَلِّبَ القلوبِ ثَبِّت قَلبے عَلے دینِڪ"❣
⚘دو سه ثانیه هم بیشتر طول نمےڪشد،
لذا این را هرروز بخوانید تا
دلتان به امام زمان(عج) قرص شود.
♦️مرحوم آقا مجتبے تهرانے
#امام_زمان
@shahid_gomnam15
شهید آوینی درباره حاج حسین گفته بود: آن آستین خالی که با باد این سو و آن سو میشود، نشان مردانگیست. گاهی باد باید فقط به افتخار حسین خرازی بوزد تا نامردهای روزگار رسوا شوند.
🗓 ۸ اسفند، سالروز شهادت شهید حسین خرازی
@shahid_gomnam15
شهید گمنام
ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشــه؟ پســرک قبول کرد. وقتي جل
نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره!
براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟
گفت: در مراســم پارسال جاســوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد.
من هم گرفتم و به ســوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت
برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم.
وقتي خواســتيم سوار شويم باتعجب ديدم كه ســوئيچ را داخل ماشين جا
گذاشــتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم:كليد يدكي رو داري؟ او هم گفت:
نه،كيفم داخل ماشينه!
خيلي ناراحت شــدم. هر كاري كردم در باز نشــد. هوا خيلي ســرد بود. با
خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولانی.
يكدفعه چشــمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من
نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده
بودي مشــكل مردم رو حل ميكردي. شــهيد هم كه هميشه زنده است. بعد
گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن.
ُ تــو همين حال يكدفعه دســتم داخل جيب كتم رفت. دســته كليد منزل را
َ برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل در ماشين كردم. با يك تكان،
قفل باز شد.
با خوشــحالي وارد ماشين شديم و از خدا تشــكر كردم. بعد به عكس آقا
ابراهيم خيره شــدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده
بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟
با تعجب گفتم: راســت ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي
كليدهــا را امتحان كردم. چند بار هم امتحــان كردم، اما هيچكدام از كليدها
اصلا وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم:
آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشکلات مردمي
#رفیق_شهیدم 🥀
ادامه دارد
@shahid_gomnam15