eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.8هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
11.5هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🖌 ❣یکی از کارهایی که خیلی دوست داشتم پشت سر آقا مهدی بود، ما حتی نماز صبح را هم می خواندیم، اگر یک روز بدون من نماز می خواند میشدم و گله میکردم. ❣وقتی مهدی را نمیدیدم میشدم، قلبم درد می گرفت، سردرد می گرفتم، ولی وقتی میدیدمش خوب میشدم، این جور موقع ها می گفت: "فکر کنم مریضی هایت هست" ❣زمانی که محمد هادی فرزندم بدنیا آمد، مهدی انجام داد، می گفت دوست دارم بچه ام را با غسل شهادت بگیرم. ❣لحظه ای که صدای محمد هادی را موقع بدنیا آمدنش شنیدم تنها دعایی که بعد از امام عصر (عج) کردم، دعا برای آقا مهدی بود، نمی دانم چرا آن دعا را کردم، مهدی خیلی در کارهای مربوط به محمدهادی کمکم می کرد، مثل دورم می چرخید. 🌷 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ http://eitaa.com/joinchat/4043243523C8ee14b51dd
🔰 شهید علیرضا خاکپور از سرداران شهید «لشکر پنج نصر خراسان» از خطه گلستان، روستای پیرواش، متولد سال ۱۳۴۵، از خانواده ای روستائی و کشاورز، متاهل، وقتی «سمانه» تنها دخترش، «هشت ماهه» بود، در ششم اسفند سال «۱۳۶۵»در عملیات «کربلای پنج» مظلومانه شهید شد. 🔰 ؛ در دفترچه خاطراتش آورده است:👇👇👇 🔰منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد. 🔰نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست. برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است. بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش، ریختم و برگشتم. نخورد. 🔰یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که، گنجشکک من، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست. یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پرید و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست. 🔰پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم…. بعثی‌های ملعون، شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن کرده بودند.😢😢😢 ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🖤امروز داغ #زینب مثل روز اول رفتنش هنوز داغ داغ است؛ داغی که هیچ وقت سرد
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 (مهری کمایی): 🌸من و (مهری کمایی) و خواهرم مینا کمایی از اول جنگ در منطقه جنگی آبادان حضور فعال داشتیم و در بیمارستان امام‌خمینی(شرکت نفت) از طرف بسیج خواهران فعال بوده و به مجروحین خدمت‌رسانی می‌کردیم. این فعالیت و خدمت‌رسانی تا سال 65-64 ادامه داشت. خانواده‌ام یک سال بعد از جنگ💣 از آبادان به اصفهان نقل‌مکان کردند. به علت مشکلات عدیده و خواهرم () برای زمان کوتاهی به نزد خانواده برگشتیم. باز هم برای عملیات دیگر تا سال 68 به طور غیرمستمر در جبهه حضور داشتیم. 🌹کل خاطرات در کتاب📚 دختران او پی دی انتشارات سوره مهر ذکر شده است. اصالتاً آبادانی هستیم. با شروع جنگ تمام اعضای خانواده در آبادان ماندیم. ولی بعد از مدتی مادر و خواهرم () با یک برادر کوچکتر به اصفهان رفتند. 🦋پدرم به دلیل تعصب ایرانی، اسم تک‌تک بچه‌های خانواده ما ایرانی بود. (مهران، مهرداد، مهری، مینا، شهلا، میترا، شهرام) همه بچه‌ها به فاصله دو سال از دیگری اختلاف سن دارند. پدرم کارگری ساده بود. و به مسائل مذهبی و نماز و روزه ما کاری نداشت، ولی به درس و تحصیل خیلی اهمیت می‌داد. ❣ مادر برخلاف پدر بود. بسیار مذهبی بود. ماه محرم ما را به روضه می‌برد. عصر روز تاسوعا، مراسم حلیم‌پزان داشتیم. عصر عاشورا هم شربت زعفران درست می‌کردیم و به مسجد🕌 قدس می‌بردیم که نزدیک خانه ما در ایستگاه شش (در آبادان) بود. ... 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🔰راز شهید محمد مهدی مالامیری، بعد از سه سال از زبان پدر 🔆گفت میخواهم یاد بگیرم، کسی نمی دانست چرا جز خودش و خدا. پیشنهاد به یکی از آشنایان عراقی را داده بود. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند. 🔰 محمد مهدی با یک تیر ☄دو نشان زده بود: "سلام بر ابراهیم". 🔸️آنچنان بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود، که گویی برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد. 🔆در اتاق کارش بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه کرده بود. می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست. 🔹️به همه گفته بود باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تا مردم به زحمت تشییع نیفتند. درست مثل هادی که آرزوی گمنامی داشت. انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است. 🔰حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا مهدی در آن محاصره ، کنار بچه های مجروح ماند و برنگشت. مثل ابراهیم، او هم نبود و اگر برمی گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که زنده اند، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید 🔑سعادت است. 🔆شاید خودش را برده بود به 📅 ۶۱، والفجر مقدماتی و محاصره در کربلای کانال کمیل. با خودش گفت مگر عاشق💞 ابراهیم نبودی ⁉️مگر نمی خواستی مثل او باشی؟ امروز همان روزی است که منتظرش بودی، بسم الله، ابراهیم ماند کنار بچه های کمیل تو هم کنار بچه های فاطمیون بمان. او ماند و معبری زد از الحریر به کانال کمیل. ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
🔷 ذکر قیمتی ▫️گزیده‌ای از اطرافیان آیت‌الله بهجت (ره) 📝 به ایشان(آیت‌الله بهجت) گفتم : آقا می‌شود یک ذکری به ما بدید که دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد. فرمودند : «در قبال این ذکری که من دارم به شما می‌دهم اگر تمام گنج‌های عالم را جمع کنید بیاورید، بروید داخل کوه‌ها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید با این ذکری که به شما می‌دهم برابری نمی‌کند». گفتم: آقا بفرمایید چه ذکری هست که این‌قدر با همه جواهرات دنیا برابری نمی‌کند؟ ایشان فرمودند: «، ، ؛ اگر بدانید چه هست این استغفار! چه گنج‌هایی در این ذکر استغفار نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست». ... 📖 بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
base.apk
24.52M
🎁 هدیه کانال به شما همراهان همیشگی اپلیکیشن و ...🌷🕊 و 📲📱 هدیه معنوی شهید هم فراموش نشود 📿 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
base.apk
5.72M
🎁 هدیه دیگری از کانال به شما همراهان شهدایی و ...🌷🕊 و 📲📱 هدیه معنوی شهید هم فراموش نشود 📿 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124