✍بهکوچکترینچیزهاییکهماتوجهنداشتیم دقتمیکرد.اسرافدرزندگیشراهنداشت. تامیتوانستدرهر شرایطیبهمخلوقات خدا کمک می کرد.
*__یادم است پشت باشگاه صدری دور هم نشسته بودیم.کنار ابراهیم یک تکه نانخشکشده افتاده بود. نان را برداشت و گفت:ببین نعمت خدا را چطور بی احترامی کردند.
*__نانخیلیسفتبود.بعدیڪتکهسنگ
برداش و همینطور که دور هم روی سکو نشسته بودیمشروعبهخُردکردننان نمود. حسابی که ریز شد در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد!
*__چند دقیقه بعد کبوترها آنجا جمعشدند.
پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود.
📚 برگرفته از کتاب #سلام_بر_ابراهیم_2
#بـرادرشـــهـــیـدم
#شهید_ابراهیم_هادی...🌷🕊
💚 کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124