هدایت شده از شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🌹☘🌹☘🌹☘🌹
#ارسالی
سلام خسته نباشیدمیخواستم بگم که من آرامش زندگی ام رومدیون شهیدابراهیم هادی هستم چراکه من هم گناه کاربودم نمازقضاوحجاب نه خیلی کامل و...ولی لطف خداوندبودکه من با داداش ابراهیم آشناشدم کلامسیرزندگیم عوض شدمن کلاوقت هایی که ناراحتم یایه لحظه دچاروسوسه شیطان میشم به چهره ایشان که نگاه میکنم باورکنیدکه آروم میشم وبه سمت گناه نمیرم وتاالان هرجابه کمکشون نیازداشتم حضورشون روحس کردم اتفاقاهرموقع هم که گره ای درزندگیم باشه درموردهمون مشکل مطلب توی همین کانال میادوداداش ابراهیم باعث میشه که من بهترین راه روانتخاب کنم مثلاکنارگذاشتن چت بانامحرم که کلاداشت زندگیم رونابودمیکرد وخواندن زیارت عاشوراوغیبت نکردن خداروهزارمرتبه شکرکه داداش ابراهیم رودارم ان شاءالله که خواهرخوبی واسه ایشون باشم 🙏🙏🙏
#ارسالی_اعضای_محترم_کانال ☝️☝️
🌹☘🌹☘🌹☘🌹
هدایت شده از شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#ارسالی_اعضای_کانال👇👇👇
من تابستان پیش با داداش ابراهیم آشنا شدم از اونجا شد که شیفته اش شدم هار جایی که می رفتم فقط می گفتم شهید ابراهیم هادی بعد هم که رفتم مدرسه به بچه ها می گفتم که کتابشو بخونن اما چون ما وارد دبیرستان شدیم جو نمی گذاشت و بچه ها منو مسخره می کردن ولی من نا امید نه شدم چون کارم برای خدا بود رفتم براشون کتاباشو خریدم دادم بهشون تا بخونن خیلی خوب اما تا این اتفاق بیافتد عید شده بود عید ۹۷ بعد هم مدرسه تمام شد اونا داشتن هنوز کتاب سلام بر ابراهیم می خوندن ومن ۹ تا کتاب از گروه شهید ابراهیم هادی رو خوانده بودم ، تا یک شب خواب داداش ابراهیم رو دیدیم، تو خواب دیدم که وارد اتاقی شدم که بیشتر شهدا آنجا خواب بودن شهید ابراهیم هم بود به شهید سلام کردم و داداش هم لبخند زیبایی به من کردند و سلام کردند ، الان من دارم کار فرهنگی تو مدرسه شروع می کنم انشاالله خود داداش تو این کار کمکم کند
یا علی
#ارسالی☝️☝️
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
💠 باز هم نجاتم دادی...💠
❤️ #دلنوشته ❤️
سلام...
اسفند ۹۶ به لطف خدا،و مادرم حضرت زهرا چادری شدم
دو سال عاشقانه چادر سر کردم..
آبان ۹۷ بود که با شهید هادیِ نازنین آشنا شدم و شده بود همدم غم و شادی و خوب و بَدَم..
کمکم میکرد،و دیگه همه تو گلزار شهدا و توی جمع دوستان(خواهر ابراهیم هادی) صدام میکردن
چند روز پیش،یهو دلم هوای اون زمانو کرد که چادری نبودم
شیطان طوری نفوذ کرده بود تو جونم که اصلا یادم نمیومد چرا چادری شدم
فقط میخواستم زودتر بذارمش کنار
چند روزی با خودم کلنجار رفتم...
تا اینکه حدودا سه شب پیش،تصمیمم قطعی شد
و با خودم گفتم:
چادر بی چادر!!!!
و من این مسئله رو به هیچکس نگفتم،جز خودم و خدا و بعضی اوقات هم به عکس آقا ابراهیم که تو اتاقمه
همون شب،مادر بزرگم که حتی اسم ابراهیم رو نمیدونست و فقط به وسیله ی عکسی که توی اتاق منه،شناخت داشت
اومد خونهی ما و بی مقدمه گفت،این شهیدی که دوسش داری اسمش چیه!؟
گفتم ابراهیم هادی...
گفت ازت ناراحته....
گفتم چطور؟!
گفت:
دم صبح خواب دیدم تو یه جایی مثل مسجد،این شهیدی که دوسش داری ،ابراهیم
نشسته و کلی دخترچادری و پسر مومن دورشو گرفتن و با ذوق اینکه بالاخره دیدنش،نگاهش میکنن
اما تو که از در اومدی،چادر سرت نبود!!!
این شهید تا تورو دید لبخندش جمع شد و سرشو برگردوند...
اصلا نگاهت نمیکرد
و من فقط تونستم اشک بریزم..
فقط تونستم به عکسش بگم:
عزیزِ ما!خیلی مردی که حتی تو اوج بیخیالی و بی معرفتیم
بازهم نجاتم دادی..
بازهم...❤️
#ارسالی
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
💠از وقتی با ابراهیم آشنا شدم زندگیم زیر و رو شده!💠
❤️ #دلنوشته ❤️
سلام
من یک دانش آموز کلاس هشتم هستم در خانواده ای معتقد و مذهبی به دنیا آمدم و از این بابت واقعا خدا رو شکر می کنم . به چادرم که برام یه لباس مقدسه افتخار می کنم و به هیچ وجه ترکش نمی کنم . با وجود همه این ها منم سستی هایی داشته و دارم . دو سال پیش یک روز خالم که به راهپیمایی ۲۲ بهمن رفته بود یک کتاب خرید به اسم «سلام بر ابراهیم💚» زندگی نامه شهدای زیادی رو خوانده بودم و تحت تأثیر هم قرار می گرفتم اما تحول خاصی در رفتارم شکل نمی گرفت ؛ چون خصوصیات اون ها رو خیلی دست نیافتنی می دونستم . 😔 نگاهم که به جلد کتاب افتاد عکسش بدجور جذبم کرد . 💙 یه نور خاصی تو صورتش بود که تا به حال توی صورت هیچ آدم زنده ای ندیده بودم😍 تصمیم گرفتم کتاب رو بخونم پس از خالم امانتش گرفتم . گاهی بی اراده لبخند روی صورتم می نشست ارادت شهید رو که به حضرت زهرا (س) می دیدم ناخودآگاه بغض می کردم ...
انقدر به کتاب علاقمند شدم که به سرعت تمومش کردم اما تصمیم گرفتم یه بار دیگه بخونمش.. این بار با دقت و جزئی تر! شروع کردم کتاب رو دو سه دور زدم اما هربار خاطرات شهید اونقدر برام تازگی داشت که انگار نه انگار چندین بار خوندمش💓
اولین بار سر جلسه امتحان به یه سوال بر خوردم که چند بار خونده بودمش ولی اون موقع یادم نمیومد🤔و اتفاقا ۲\۵ نمره هم داشت!
بی اختیار اسم شهید توی ذهنم پژواک می شد پس زمزمه کردم : ابراهیم جان کمکم کن! شاید باورتون نشه اما جواب به سرعت به ذهنم اومد❗️
بعد ها هر وقت حالم بد بود با عکس ابراهیم حرف می زدم ؛ با هر جمله ای که می گفتم حسابی گریه می کردم و حس می کردم ابراهیم بهم لبخند می زنه🙂❤️
نشد چیزی ازش بخوام و قسمتم نکنه!
از اون روز به بعد من دیگه تک فرزند نبودم! من برادر خوبی به اسم #ابراهیم نصیبم شده بود! توی مدرسه دست دوستام رو می گرفتم و می بردم نماز جماعت💖🌈
توی مراسم فرهنگی از حرف های شهید استفاده می کردم.. انقدر به ابراهیم علاقه پیدا کردم که دوستام پرسیدند :«این ابراهیمی که تو هر وقت مشکل داری بهش سلام می دی کیه؟!» و من ابراهیم رو بهشون معرفی کردم..
یه سری از عادت های بدم مثل این که گاهی #غیبت می کردم یا #تهمت می زدم رو ترک کردم حالا دیگه آدم ها رو قضاوت نمی کنم💫☺️
با دوستام و اطرافیانم بهتر رفتار می کنم و خیلی مراقبم #حق_الناس به گردنم نیوفته😊
سعی می کنم توی علاقه مند کردن دوستام به مراسم مذهبی ؛ هیئت ؛ نماز و روزه و حتی حجاب از روش های ابراهیم استفاده کنم😌
و بهتر هم نتیجه می گیرم!😃💚
از وقتی با ابراهیم آشنا شدم تنهام نمی زاره و خیلی کمکم می کنه!
هر روز با عکسش حرف می زنم❤️
از موفقیت هام و اشتباهاتم براش می گم و ازش می خوام همچنان کمکم کنه☺️💞
هیچ وقت نگاهش رو ازم دریق نمی کنه💚
از وقتی با ابراهیم آشنا شدم زندگیم زیر و رو شده!
اگه هنوزم #شهید_ابراهیم_هادی رو نمی شناسین سریع تر سراغ این کتاب ارزشمند برید❣
و مطمئن باشید که :
این آشنایی زندگیتون رو عوض خواهد کرد🌷🌼🌈
☀️سلام_بر_ابراهیم☀️
#ارسالی
🆔 @Ebrahimhadi
••••••••••••••••••••••••
هدایت شده از رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#ارسالی از خانم مریم حشمتی🌱
سلام،اومدم تا براتون از داداشم بگم،برادری که همیشه همراهم بوده،من از طریق کتاب(سلام بر ابراهیم)با ایشون آشنا شدم،یکدفعه که مادرم از خونه یکی از آشنایان میومد این کتاب رو به من داد و گفت که همون آشنامون این کتاب رو به همه میده تا بخونن و همینطور ادامه پیدا کنه و همه بخوننش منم شروع کردم کتاب رو خوندم ☺️ و از همون اول برام داداش شهید شدن.این از آشنایی
حالا چیزی که برام از داداش یک ارمغان خیلی خوبی بوده اینکه همیشه وقتی میرم بیرون و احساس خطر میکنم با ایشون حرف میزنم و بهشون میگم داداش مواظبم باش و واقعا از خطرات حفظ میشم و یک داستانی خوندم اون داستانی که خوندم راجب اینکه دوستان داداش بهشون گفته بودن همه به تو نگاه میکنن خوشتیپی و اینا و ایشون از اون به بعد با لباس های ساده رفت و آمد میکردن خیلی برام آموزنده بود و فهمیدم باید بیشتر حواسم باشه و از جلب توجه جلوی نامحرم خودداری کنم و اینکه از اون به بعد نامحرم خیلی برام خط قرمز شد.ممنونم که خوندید یاعلی و لطفا اگه میشه بگیم ابراهیم بهتره (ابراهیم هادی).
هدایت شده از رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#ارسالی از دهقان🌱
اوایل سال ۹۹ بود و همه جاتعطیل.حوصله م خیلی تو خونه سر میرفت.اون موقع با خانواده و دایی ها شب ها به پارک نزدیک خانه به پیاده روی میرفتیم . داشتم میگفتم که حوصله مون خونه سر میره که زنداییم گفت میخوایی کتاب بخونی؟
اره
پس انشاالله دفعه دیگه کتاب حیفا رو برات میارم .
کار خدا هر دفعه یادشون میرفت تا اینکه یکبار قرار گذاشتیم فرداش بریم گردش.برای ما مشکلی پیش اومد و نرفتیم . روز بعدش زنداییم گفت:من کتاب هارو برده بودم همرام تا بدم بهت شما که نیومدین دختر خاله ات گفت به منم بدین بخونمشون دیگه ایشون کتاب ها روبرد شون،انشاالله دفعه دیگه سلام بر ابراهیم رو برات میارم.
وقتی کتاب رو اورد چنان جذب کتاب شدم که توی چهار روز خوندمش .
شاید اون موقع از نرفتنمون به گردش ناراحت شده باشم اما حالا خداروشکر میکنم.
خداروهزار مرتبه شکر که برادر هایی مثل داش ابرام و حضرت برادر(شهید مدافع حرم محمد رضا دهقان امیری)دارم.💖
امیدوارم رو سفیدتون کنم.
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده💛❤
الهم ارزقنا شهادته فی سبیل الله 🤲
هدایت شده از رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#ارسالی از خانم رقیه فکری🌱
ابراهیم هنوز هم نفس میکشد در حس نیاز ما به هدایتش ،ابراهیم هنوز هم لبخند میزند در لحظه های تپیدن قلبی برای رهبرش
ابراهیم هنوز هم قربانی میکند اسماعیلش را در لحظه های تسلیم یک رهرو در برابر امر پروردگارش
من حضور او را احساس میکنم بعد از گذر زمانها انگار قاصدکی آشنا پیش چشمان همه به پرواز در می آید ،آری من او را میشناسم او پروانه رها شده از پیله نفس خویش است ،او زمزمه اذانی ایست که همیشه در لحظات ملکوتی به گوش می رسد ،او زیباترین تفسیر عشق و یک زیبایی مطلق از بندگی ایست .
هادی سرزمین رویاها تو انگار فرشته بوده ای ،زیستن تو مثل رویایی بود که در سطر کتاب ها به چشم میخورد وبا جان دل احساس میشود ،خوش بحال ما که از آثار وجود تو بهره میبریم
و ای لبخند شیرین روزگار همیشه بمان در خاطرم که توصیف عارفانی چون شما زندگی را لذت بخش می کند ،دلم را میکشاند وبه تسخیر میکشد آه شهادت چه واژه ی عجیبی است ،راستی ابراهیم گواهی وجود عشق آسمانی هستی ،
مابرای رسیدن به خدا به وجود تو نیازداریم
(بهونه)
هدایت شده از رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#ارسالی از خانم زهرا مومنی 🌱
شرکت کننده:شماره️6⃣
🖤بسم رب الشهدا🖤
دلنوشته درمورد شهید والا مقام ابراهیم هادی
فاطمه زهرا مومنی
°•}سلام{•°
📜آمده ام چند خطی از جان و دل با تو سخن بگویم📜
حال می خواهند دیگران باور کنند یا نه
من ، تو را از عمق جان باور دارم!
دوباره در ابتدای راه
نگاهم را به مرام و معرفتت دوخته ام!
تویی که از بهشت خدا
هوای زمین را داری
ابراهیم باتوام
صدایم را داری؟
دوباره آمده ام تا مثل همیشه چون کوه پشت سرم باشی.
مانند برادر نداشته ام هوایم را داشته باشی.
ابراهیم جان!
پیش خدا بگو این بنده ات گر چه گناهکار است ولی او را برای دوستی با من بپذیر
دوست خوبم شرمنده ام
شرمنده ام از وقت هایی که نا امیدت کردم😪
ولی تو باز هم برایم دعا کن🤲🏻
تقلایم این است که روزی برسد
روزی که تو دعای شهادت کرده باشی و من بعد از آن گناهی نکنم😔
ابراهیم من
سلام ما را به مادرمان زهرا(س) و سرباز مخلصشان حاج قاسم برسان
دلم خوش است به دعا هایت
ای کاش روزی برسد که من نیز به تو ملحق شوم💔
التماس دعای شهادت✋🏻💔
یاعلی💚
هدایت شده از رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#ارسالی از آقای محمد معراج🌱
شرکت کننده:شماره5⃣
به نام خدا
محمد معراج صداقتی هستم ۱۴ ساله از تهران
نحوه دوستی و حاجت گرفن من از شهید هادی (همون داش ابرام )
یک روز داخل محل یک مسجد درحال ساخت بود و برای افتتاح ،یدونه مراسم گرفتن .
من و رفیقام هرچی می گفتن انجام میدادیم باند بیارید ، صندلی بچینید و ...
بعد از مراسم یکی از بزرگ های محل که املاکی داشت؛ گفت: کارتون تموم شد یه سر بیایید املاکی من !؟
وقتی کارمون تو مسجد تموم شد رفتیم ببینیم چه کار داره ؟
وقتی رسیدیم گفت براتون یه هدیه دارم .
بهترین هدیه .!🤩
همه خوش حال شدیم . رفت در گاوصندوق مغازه رو باز کرد و چند تا پاکت در آورد و بهمون داد .
کتاب بود .قیافه همه 😐اینجوری بود .
اخه کتاب داخل گاو صندوق؟
رفتیم خونه کتاب رو برداشتم نوشته بود (سلام بر ابراهیم ۱) من هم کتاب های شهدایی رو دوست داشتم برای همین گفتم که می خونمش.
شب که خواستم بخوابم نزدیک۳۰ صفحه خونده بودم .غرق شخصیت این شهید شده بودم . اصلا مگه میشه کسی با اذان گفتن دشمنو تسلیم کنه!
خلاصه دوست و رفیق شدیم آخر کتاب وقتی فهمیدم یک شهید گمنام رو به اسم ایشون تو بهشت زهرا نام گذاری کردن خیلی خوش حال شدم . کتاب ۲ هم گرفتم و خوندم به به
من یه مشکلی داشتم برای ثبت نام در یه مدرسه نمونه دولتی به بن بست خورده بودم .از شهید درخواست کمک کردم و نزر کردم .
حاجت بر آورده شد . رفتم بهشت زهرا رفیق چقدر مزارت شلوغه مثل اینکه خیلی دوستا مثل من داری .
تا حالا چند بار سر مزار ایشون رفتم
حتی وقتی کتاب رو به خالم معرفی کردم اون هم غرق شخصیت شد .
انشالله هرکسی که دفیق داش ابرام ما هست و راهش دوره قسمت بشه بیاد بهشت زهرا با شهید خلوت کنه ❤
ببخشید سرتون رو درد آوردم .
هدایت شده از رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#ارسالی از خانم درج🌱
شرکت کننده:شماره4⃣
🌸🌿✨🌸🌿✨🌸🌿✨🌸🌿✨
سلام علیکم
من داداش شهیدم ابراهیم هادی عزیزهست از تابستون داداشم شده ازهمون روز که کتابشون 📚با معجزه بدستم رسید
تاامروز زندگیمو دگرگون کرده وهمش ازشون عنایت ویژه دیدم😍
تولدم با امام رضاعلیه السلام تویه روز بود 🕌هدیه تولدم توحرم امام رضاعلیه السلام بودم.اونجا برات کربلاو اربعین و ازامام خوبیها گرفتم رفتم کربلا
اما جدیدآ باز بهم عنایت داشتن داداش گلم
راهیان نور ثبت نام کردم با بسیج دانشجویی بیام اما من چندسالی هست فارغ التحصیل شدم گفتن نمیشه تازه شنیده بودم بعد 5سال قراره کانال کمیل هم ببرن
بیشتر دلم هوایی شده بود
من متوسل شدم به دادشم گفتم اگه ازطرف شمادعوت شدم خودت برام
ردیفش کن الحمدالله داداشم باز
ناامیدم نکرد.
فدااات بشم الهی داداش مهربونم😍
هدایت شده از رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#ارسالی از خانم رهبر🌱
شرکت کننده:شماره 2️⃣
گفتم از برادرم آقا ابراهیم بنویسم راستش پای نوشتن که به میان آمد دیدم نه ! کار خیلی سخت است ...! ترسم از این است که درک اندک من وقصور واژه ها دست به دست هم بدهند وچنان که در خور بزرگی روح شهید ابراهیم هادی است اورا وصف نکند !! اصلا از چه باید گفت ؟! ازکدامین صفت نیکویش ؟ از کدامین رشادت گاهی به فکر فرو می روم باورش برایم سخت است ! به راستی این سیرت زیبا واین مرام ومعرفت بی حد این رشد وبزرگی وبسیاری از ویژگی های ناب دیگر در جوانی بیست وپنج ساله ؟! آقا ابراهیم، یا به قول معروف داداش ابرام ! شما همه ی حساب و کتاب های عددی ذهن را بهم ریختی !! مثلا بزرگی وزیبایی روح ارتباطی با بزرگی سن ندارد! خیلی مردی داداش ابرام خیلی مرد ... می بینی حکمت خدارا ... چقدر درگمنامی گره باز کردی حالا ببین ! بیا ببین که پرور دگارت چگونه تورا به همگان شناخته ! بیاببین چگونه عزیز دل ها شده ای ! بیا ببین چگونه هادی دل ها شده ای! بیا برادر ! بیا دل های مارا هم به راه ورسم خودت گره بزن گره ناگسسته.
ماجرای آشنایی باشهیدهادی
داخل مدرسه مسابقه کتاب خوانی گذاشته بودند اسم کتابش سلام بر ابراهیم بود من فکر کردم کتاب درباره زندگیه نامه حضرت ابراهیمه وقتی کتاب را دست یکی از بچه های مدرسه مان دیدم رفتم ثبت نام کردم واز شهید گمنام ابراهیم هادی خواستم که برنده نشم وهمین اتفاق هم افتاد .