سَلـٰامبَـرابراهـیم❀.•
#یڪ_ورق_زندگے.• براے خداحافظے بر میگردمـ↻•° #پارتسےوهشتم شهید بلباسے هم در جوابش گفت: _شما مےخوا
#یڪ_ورق_زندگے.•
براے خداحافظے بر میگردمـ↻•°
#پارتسےونهم
مهربان نگاهم ڪرد و گفت:
_مگر بار اولم است ڪه جبهه مےروم؟ برایتان سخت است.بچهها خسته مےشوند. لازم نیست شما بیایید.
قبول نڪردم.من همیشه توۍ اعزام رزمندهها شرڪت مےڪردم. این ڪار را یڪ وظیفه مےدانستم. از من اصرار بود و از نورعلے انڪار.. بالاخره راضے شدم و گفتم:
_باشد...نمےآیم.
فردا صبح با من،مریم و محدثه خداحافظے ڪرد. به محض اینڪه از در خارج شد ،دلم گرفت. طاقت نداشتم توۍ خانه بمانم. بچهها را آماده ڪردم و چادر سر ڪردم.محدثه را بغل ڪردم و دست مریم را گرفتم و رفتم.
همه جا شلوغ و پر جمعیت بود. بچهها را دنبال خود مےڪشیدم و دنبالش مےگشتم،اما پیدایش نمےڪردم..نگران بودم و چشمهام به دنبال او دودو مےزد. ناگهان صدایے از پشت سرم گفت:
_سڪینه!مریم!...
رو برگرداندم.نورعلے بود. از اتوبوس پیاده شد و جلو آمد. محدثه و مریم را بوسید. گفت:
_چرا آمدۍ؟گفتم نیایید.بچهها ڪوچڪاند. هم آنها خسته مےشوند و هم تو.
_دلم طاقت نیاورد.ڪجا بودۍ؟خیلے دنبال گشتم.
_توۍ اتوبوس بودم.من متوجه نشدم. آقاۍ صالحے شما را دید. وقتے گفت من باور نڪردم.
آقاۍ صالحے بعدها به آرزوۍ دیرینهاش رسید و #شهید شد(:
نورعلے محدثه را بغل ڪرد و من هم دست مریم را گرفتم و باهم به طرف میدان طالقانے قائمشهر به راه افتادیم. آن موقع از میدان امام تا میدان طالقانے مسیر اعزام بود.
نورعلے گفت:
_اگر راه رفتن برایتان سخت است سوار ماشین بشویم.
_نه پیاده راحت تریم.
از قدم زدن ڪنارش لذت مےبردم.در همین لحظه یڪے از دوستان نورعلے صدایش زد.دوربین عڪاسے توۍ دستانش بود.از نورعلے خواست تا عڪس یادگارۍ بگیرد.
نورعلے محدثه را به صورتاش چسباند و دیافراگم دوربین باز و بسته شد.
مےگویند یڪ عڪس، مےتواند یڪ لحظه را آنقدر ڪش بدهد ڪه بتواند یڪ قرآن را فتح ڪرد.
الان ڪه این صفحه را مےنویسم این عڪس روبهرویم است. هر وقت این عڪس را مےبینم آن لحظات برایم تداعے مےشود.
بعد از بدرقهۍ نورعلے و سایر رزمندگان ، به سید ابوصالح رفتیم و تا قبل مرخصے نورعلے(یعنے۴۵روز)در خانهۍ پدرشوهرم ماندیم.
-----------------------------
آنوقتها توۍ ڪمتر خانهاۍ تلفن پیدا مےشد. مثل الان نبود ڪه انواع و اقسام تلفنهاۍ ثابت و سیار باشد.نورعلے هروقت دلش براۍ ما تنگ مےشد و مےخواست صدایمان را بشنود به ماسگاه راهآهن زنگ مےزد. برادرشوهرم توۍ آن پاسگاه ڪار مےڪرد. از او مےخواست تا به من خبر بدهد. من هم دست بچها را مےگرفتم و همراه برادرشوهرم به ایستگاه راهآهن مےرفتم. منتظر مےشدم تا نورعلے براۍ بار دوم تماس بگیرد
ادامھدارد...
📚بر اساس خاطراتے از سڪینھ عبدۍ همسر سردار شھید نورعلے یونسے
|° کپی به شرط دعای خیر
↝•°@shahid_hadi99
🔰 سخننگاشت | تحوّلخواهی یعنی همیشه دنبال قدمی بالاتر باشیم
🔻رهبر انقلاب: تحوّلخواهی لزوماً به معنای اعتراض نیست بلکه به معنای این است: گرایش مستمر به بهتر شدن. یعنی اکتفا نکردن به داشتههای موجود. در موارد زیادی تحوّل به معنای این است که ما آنچه را داریم، به داشتههایمان اکتفا نمیکنیم، یک قدمی بالاتر، یک مرحلهای جلوتر را دنبال میکنیم. ۹۹/۳/۱۴
❤️💛❤️ @shahid_hadi99
سَلـٰامبَـرابراهـیم❀.•
اگر روزے ماه تورا به اسم ڪوچڪ صدا ڪرد وحشت نڪن من هر شب درباره تو با او حرف میزنم😌💛
#عاشقانه_مذهبے
#پروف_طورے
↳@shahid_hadi99
خاطرهاۍ از شھید #عباسدانشگر ♥️.•
اسفند۹۳ سرداراباذرۍبراۍسخنرانۍبهیادواره ٤۰شھیدروستاپسیخانشھرستانرشتآمد.
بعدازاذانعباسبهمنزنگزدوگفت:
"مابهورودۍشھررسیدیمدنبالمابیا."
بهدنبالشانرفتم. وقتۍعباسمنرادیدگفت: "چرالباساتخاڪیه؟"
گفتم: "ولشڪنبعدابراتمۍگم."
بعدیادوارهمنراڪشاندڪناروگفت: "حالابگوقضیهخاڪۍبودنلباساتچیه؟"
گفتم: "منوچندتاازبچههاۍگروهجھادۍمشغولساخت یڪخانهدریڪۍازروستاهابراۍیڪفرد بۍبضاعتهستیمڪههیچدرآمدۍنداره."
وقتۍاینراگفتم،چشمانشپرازاشڪشدوگفت: "مۍشودمنهمدراینڪارباشماشریڪباشم؟"
گفتم: "حتماً."
بعدخودشمبلغ٥۰۰هزارتومانبراۍخریدمصالح بهمندادوگفت: "خواهشاًبهڪسۍنگو!"
#به_وقت_شهادت 🕊
°↷ @shahid_hadi99
4_504007042021720757.mp3
570.3K
#نواے_دل😍🌱
زیارت امامان:
حسن ، حسین علیهم السلام
دعای روز دوشنبه
التماس دعا 🤲🏻
↳|• @shahid_hadi99 •|❥
°🦋|••
•
.
•.❀به نیّت دوست شهیدم میخوانم
.
••❦«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم»
.
•.✾اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛✨
.
•.✾شایسته میباشد در قسمت پایانی دعا به احترام امام زمان (علیه آلافُ التحیةوالثناء)بایستیم و بخوانیم🌿.•
.
•.✾يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ.❧•`
.
⇅♥️🌙🌱°^
『 @shahid_hadi98.• 』
💠 حدیث روز 💠
💎قال رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم
💐 لا تَتظُروا اِلی صَغیرِ الذّنبِ و لَکنِ انظُرُوا اِلی ما اجتَرَأتُم
💐 به کوچکی گناه نگاه نکنید بلکه به چیزی که بر آن جرات یافته اید بنگرید.
📚{باب جهاد النفس وسایل الشیعه}(ترجمه ی افراسیابی ، صفحه 183 ،حدیث 405 )
@shahid_hadi99
#آسمانےشو 🕊
【عاشق زنگ زورخانه!!】
به یڪے از زورخانه های تهران رفتیم و در گوشه ای نشستیم. با وارد شدن هر پیشکسوت صدای زنگ مرشد به صدا در می آمد و ڪار ورزش چند لحظه ای قطع مےشد. تازه وارد هم دستے از دور برای ورزشڪاران تڪان می داد و بالبخندی برلب درگوشه ای مےنشست.
← ابراهیم بادقت به حرڪات مردم نگاه مےڪرد. بعد برگشت و آرام به من گفت : اینها را ببین ، ببین چطور از شنیدن صدای زنگ خوشحال مے شوند.
بعد ادامه داد : بعضے آدم ها عاشق زنگ زورخانه اند آنها اگر اینقدرڪه عاشق این زنگ هستند عاشق خدا بودند دیگر روی زمین نبودند بلڪه در آسمان ها راه مےرفتند.
بعد گفت : دنیا همین است تا آدم عاشق دنیاست و به این دنیا چسبیده حال و روزش همین است اما اگر انسان سرش را به سمت آسمان بیاورد و ڪارهایش را برای رضای خدا انجام دهد مطمئنا زندگیش عوض مےشود و تازه معنے زندگی ڪردن را مےفهمد.
مےگفت : انسان باید هرڪاری حتی مسائل شخصے خودش را برای رضای خدا انجام دهد.
➣ @shahid_hadi99