اَز هَمان روزی کهِ صَحناَت را نِشانَم دادهای
تار میبینَم جَهان را گَرچهِ چِشمَم سالِم اَست...
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
اصغر نزدیک هشت سال در سوریه بود. همسر و فرزندانش را هم با خود به آنجا برد. وقتی پرسیدیم: «چرا خانواده را به آنجا میبری؟»
میگفت: «وقتی کسی بخواهد در راه اسلام حرکت کند باید این حرکت کلی باشد و خانوادهاش را همراه کند.»
#روایت_پدر_شهید
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
enc_16924634751997435838354.mp3
4.92M
غصه نخور بابا
دردم فقط یه کم دلگیری بود
اگه نخوردم من چیزی
فقط دلیلش سیری بود....
#شهادت_حضرت_رقیه(س)🏴
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🔹به رژیم صهیونیستی اسرائیل موشک نزنید اونا میخوان چند روز دیگه آتش بس کنن، صلح رو بهم نزنید!
⚠️رژیم صهیونیستی همون لحظه:
در بمباران صبح امروز شنبه رژیم صهیونیستی، در مدرسه ای که زن و بچه ی بی دفاع پناه گرفته بودن بیش از ۱۰۰ نفر شهید شدن...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #با_پدرم_حرف_بزن #قسمت_شصت_و_ششم پشت سر هم زنگ می زد، توان جواب دادن نداشتم. اونقدر
📖 #بدون_تو_هرگز
#چهل_و_شش_تماس_بی_پاسخ
#قسمت_شصت_و_هفتم
نزدیک نیمه شب بود که به حال اومدم، سرگیجه ام قطع شده بود. تبم هم خیلی پایین اومده بود اما هنوز به شدت بی حس و جون بودم.
از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپ ساده درست کنم. بلند که شدم دیدم تلفنم روی زمین افتاده، باورم نمی شد ۴۶ تماس بی پاسخ از دکتر دایسون!
با همون بی حس و حالی رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگ در بلند شد. پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین. از حال گذشتم و تا به در ورودی رسیدم، انگار نصف جونم پریده بود...
در رو باز کردم باورم نمی شد، یان دایسون پشت در بود! در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد با حالت خاصی بهم نگاه کرد. اومد جلو و یه پلاستیک بزرگ رو گذاشت جلوی پام.
- با پدرت حرف زدم گفت از صبح چیزی نخوردی مطمئن شو تا آخرش رو می خوری.
این رو گفت و بی معطلی رفت. خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل. توش رو که نگاه کردم چند تا ظرف غذا بود با یه کاغذ، روش نوشته بود:
- از یه رستوران اسلامی گرفتم، کلی گشتم تا پیداش کردم، دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری...
نشستم روی مبل ناخودآگاه خنده ام گرفت😉
ادامه دارد...
---------------------------
✍زندگی شهید #دفاع_مقدس #طلبه_شهید_سیدعلی_حسینی
به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
دختر محجبه ای که طلا المپیک را گرفت
شعری تکواندوکار ۱۹ ساله و محجبه برای اولین بار کشور بلژیک را در رشته تکواندو به مدال رساند....
او در سال ۲۰۲۲ هم قهرمان جهان شده بود.....
#حجاب_مانع_نیست
#حجاب🍃
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 #حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام #قسمت_بیست_و_چهارم #امام_صادق (ع) از زبان #امام_سجاد (ع)
🍃🕯🍃🕯🍃🕯
#حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام
#قسمت_بیست_و_پنجم
رقیه بنت الحسین(ع) در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند. پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟
حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند.
پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟
فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است.
تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟
فرمود: به سفر رفته.
طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید لعنت الله علیه رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَنِ الَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.
😔
دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود.
شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند....
یارقیه....💔
#الا_لعنت_الله_علی_القوم_الظالمین😭
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃🕯🍃🕯🍃🕯
enc_17231350303265084297708.mp3
2.09M
سخته برام
عمه من آغوش بابامو میخوام...💔
#شهادت_حضرت_رقیه(س)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
یادم هست یک سال شب قدر رفتیم [مزار حاج محمد] و بچهها خوابشان برد. از آن موقع مدام میگویند میشود برویم پیش بابا و بخوابیم؟!
خیلی بهشان چسبیده بود...
#رقیه_های_زمانه💔
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#روایت_بانو_پاشاپور_همسر_شهید
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 تشرّف آیتالله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی خدمت امام زمان(علیه السلام) #قسمت_هفتم ما دیدیدم نمیتوا
💠 تشرّف آیتالله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی خدمت امام زمان(علیه السلام)
#قسمت_هشتم
ماشین بدون اینکه در شنها فرو رود، به سرعت راه خود را میپیمود. وقتی از میان آن دو کوه گذشتیم همانطور که آقا فرموده بودند دو کوه دیگر ظاهر شد. آقا فرمودند: «بگو از میان این دو کوه حرکت کند»
من به حاج محمود آقا گفتم: از وسط دو کوه حرکت کن.
آقا با این که اصلاً فارسی سخن نگفتند و تنها با من به عربی صحبت میکردند اما نام من و سایر زوّار و حجّاج و رانندهها را میدانستند و همه را به اسم، نام میبردند و سخنان فارسی ما را متوجّه شده، پاسخ میگفتند.
وقتی به وسط دو کوه رسیدیم، حضرت به آسمان نگاهی کرده، فرمودند: «الآن اوّل ظهر است. به راننده بگو بایستد. همه پایین بیایید و نماز خود را بخوانید. من هم نماز خود را بخوانم، بعد از نماز رفقا بعد از نماز سوار شده و ناهار را هم در ماشین بخورند تا اول مغرب انشاءالله به جریه برسیم.»
من سخنان آقا را به حاج محمود گفتم، ایشان هم ماشین را نگه داشت. وقتی دوستان پیاده شدند آقا فرمودند: «آب که ندارید؟»
عرض کردم: خیر، آبی نداریم.
حضرت در این هنگام درختچه خاری را که به ضخامت یک عصا بود به من نشان دادند و فرمودند: «آن درخت را که میبینی، کنار آن چاهی است. بروید، آب بنوشید، وضو بگیرید و نماز بخوانید، مشکها را هم پُر کرده، ماشینتان را هم آب کنید. من همینجا نماز میخوانم، من وضو دارم.»
وقتی به آن درختچه رسیدیم، چاهی دیدیم که آبی زلال و گوارا داشت و حدود یک وجب یا کمی بیشتر از سطح زمین پایینتر بود. به راحتی دستمان به آب میرسید و میتوانستیم از آن آب نوشیده و وضو بگیریم.
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🥈پسر ایرانی، امیرحسین زارع در مقابل حریف ناجوانمردش، موفق به کسب مدال نقره شد.
شیر مادر و نون پدر حلالت🌺
#المپیک۲۰۲۴
پ.ن: عجیبه به اسم ورزشکار بودن میرند المپیک اما در حق ورزشکاران دیگه ناجوانمردی میکنند واقعا دلم برای جوانانی که باهمچین ناجوانمردانی بازی میکنند و حریفشون هستند می سوزه....
حقت رو میگیرند میندازن گردنشون میرند....
شرافت برای بعضیا اصلا معنایی نداره. دم بچه های ما گرم که مردانه مبارزه می کنند....
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🥇پسر ایرانی، آرین سلیمی، موفق به کسب مدال طلا شد
دست و جیغ و هورا😉
شیر مادر و نون پدر حلالتون☺️
#المپیک۲۰۲۴
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غفلت بکنیم سیلی می خوریم!
این روزا بعضیا مرتب توئیت میزنن که بی خیال انتقام از اسرائیل بشیم، ببخشیم، فرصت دوباره بدیم به اسرائیل! با بخشش مهربانی هدیه کنیم به دنیا!
المپیک هم به ما یاد میده، غفلت بکنی بازنده ای...
#راجی
@seyyed_kazem_roohbakhsh
پ.ن: یه جور میگن بخشش انگار طرف یا پشیمونه یا از عمد نزده.... چندین ساله با گرگ صفتی داره فلسطین رو زیر و رو میکنه... چه بخششی! حالا هم سرش رو انداخته اومده خونه ی ما وطن ما، مهمان ما رو کشته! کجا انقدر تجاوز میشه به مملکتی، و بعد میگن سازش کنید... مگه زده توپ بچه مون رو پاره کرده که کدخدایی میکنید!!!
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با یِک سَلام پَرزَدهِ قَلبَم بهِ کَربَلا
اَز راهِ دور شُد حَرَمَت آشیانهِاَم
دوریِ کَربَلا بهِ خُدا میکُشَد مَرا
بالُطفِ خُود بهِ سویِ حَرَم کُن روانهِاَم
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به پادشاهی اسلامی انگلستان خوش آمدید....
کیت میدلتون ملکه آینده انگلستان با حجابی که بر سر گذاشته، به دیدن رهبران مسلمان رفت اما آخرش... 😉
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃اتفاقی از روی عکس ها دیده بودیم که همراه حاج قاسم است اما اصلا از خودش نمی شنیدیم. رسم امانت داری را در کارش به شدت رعایت می کرد. روحیه اش البته کلا هم اینطور بود که اهل خاطره گویی نبود.
🍃همسرم که به شهادت رسید با اصرار از او خواستم چند خاطره برایم تعریف کند. مسئولیتش هم اجازه صحبت نمی داد. شاید چند سالی از یک اتفاق که میگذشت تازه از آن برایمان تعریف می کرد....
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#روایت_خواهر_شهید(همسر #شهید_حاج_محمد_پورهنگ)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
امیدوارم خوشبختی
از افق دید و اندیشه ات
به سوی به دست آوردن های بی انتها
و مرکز قلبت پیشی بگیرد....
عصرت بخیر🍨🍦
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🥇حالا که بحث مدال و مدال آوری داغه
🔻یادی کنیم از مدال آورانی که جنس مدالشون طلا نبود، اما کارشون بدجور طلایی بود
🔻و یادی کنیم از پدران و مادرانی که هنوزم این مدالهارو گوشه خاطراتشون نگه داشتن
#ارسالی_اعضا✉️
ارتباط ناشناس با کانال🌹👇
daigo.ir/secret/6145971794
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
خدا شفا عنایت کنه😅
پشت سر هم استوری کرده....
خداروشکر دشمنان ما از دایره ی احمق ها هستند.....
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊