#بدون_تو_هرگز
#خرید_عروسی💍
#قسمت_هشتم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
و از آیات خداوندی است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید، که در کنار او آرامش یابید، و میان شما عشق و محبّت و مهربانی قرار داد، که در این حقیقت نشانه هائی از خداست برای مردمی که در گردونه اندیشه و فکر نسبت به حقایق به سر میبرند!
🍒سوره روم، آیه ۲۱
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #احمقی_به_نام_هانیه #قسمت_هفتم پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود بر خلاف داماد قبل
📖 #بدون_تو_هرگز
#خرید_عروسی
#قسمت_هشتم
با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون امکان داره تشریف بیارید؟
- شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه است. فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره خونه حیطه ایشونه، اگر کمک هم خواستید بگید هر کاری که مردونه بود، به روی چشم. فقط لطفا طلبگی باشه اشرافیش نکنید.
مادرم با چشم های گرد و متعجب بهم نگاه می کرد. اشاره کردم چی میگه؟
از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت میگه با سلیقه خودت بخر، هرچی می خوای.
دوباره خودش رو کنترل کرد این بار با شجاعت بیشتری گفت علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم، البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراهمون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن. تا عروسی هم وقت کمه و…
بعد کلی تشکر، گوشی رو قطع کرد. هنگ کرده بود. چند بار تکانش دادم. مامان چی شد؟ چی گفت؟
بالاخره به خودش اومد گفت خودتون برید، دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن و...
برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد. تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم. فقط خریدهای بزرگ همراهمون بود. برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد. حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت شما باید راحت باشی.
باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه. یه مراسم ساده. یه جهیزیه ساده. یه شام ساده حدود ۶۰ نفر مهمون. پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت. برای عروسی نموند. ولی من برای اولین بار خوشحال بودم علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود...
ادامه دارد...
----------------------------
✍زندگی شهید #دفاع_مقدس #طلبه_شهید_سیدعلی_حسینی
به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
7.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃
باز
آینه و آب و سینیِ چای و نبات
باز پنج شنبه
و یاد شهدا با صلوات
🌷مزار مطهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور و #شهید_حاج_محمد_پورهنگ در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حاج ابوذر بیوکافیZelHajjeh 1400.04.27 - Asr 07 - H-Ashouraeian - Shahadat I-Baqer A - 02 - Abozar Biukafi - Rouzeh.mp3
زمان:
حجم:
16.59M
🔉 #روضه|
از سن کودکی شده غم آشنای من
🏴 #شهادت_امام_باقر(ع)
پ.ن: امام محمد باقر (ع) در واقعه ی کربلا خردسال بودند....😔
🎙 با نوای حاج ابوذر بیوکافی
@AbozarBiukafi_ir
@shahid_hajasghar_pashapoor🥀🕊
یک نفر
اینجادلش تنگ است
باور می کنی؟
یک گذر بر قلب او
یکبار دیگر می کنی
یک نفردارد
هوای پرکشیدن دردلت
یک سفر، شهباز من
بااین کبوتر می کنی؟
ایام قمری پرکشیدن حجاج سرزمین منا، شادی روحشان صلواتی بفرستیم💐
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حاج ابوذر بیو کافیZelHajjeh 1401.04.16 - Shab 06 - H-AlZahra - Shahadat I-Baqer A - 04 - Abozar Biukafi - Zamine.mp3
زمان:
حجم:
13.97M
رویاشم قشنگه
ببینم گنبد داری
صحن های قشنگی
شبیه مشهد داری....
🎙 با نوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
🏴 #شهادت_امام_باقر(ع)
@AbozarBiukafi_ir
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💠 معجزه ی امام باقر (ع) پنجمین شهید امامت و ولایت
به اشتیاق دیدار روی امام باقر (علیه السلام) از مکه به مدینه آمدم. شبی که به مدینه رسیدم، باران شدید و سرمایی سخت بیداد میکرد. من که نیمه شب به در خانه حضرت رسیده بودم، با خود گفتم: اکنون برای در زدن دیر شده است. پس بهتر است تا صبح همین جا بمانم و صبح هنگام به خدمت ایشان مشرف شوم.
در این هنگام، صدای امام (ع) را شنیدم که میفرمود: در خانه را برای ابن عطاء باز کنید که امشب، سرمای سخت و آزار باران را به خاطر ما تحمل کرده است.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
16.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حدیث زیبای امام باقر علیه السلام
در کنار کعبه مقدس
کلید حل مشکل خیلی از ما...
#روز_هفدهم سفر الی الله
#سیدکاظم_روحبخش #الكعبة_تجمعنا #سفرمجازی #حج
۱۴۰۳.۰۳.۲۴/شب
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
نمی دونم چرا حال و هوای دلم تنگ شب های ماه رمضان شده... نمیدونم.
شاید عرفه نزدیکه اینجوری شده...
بدجور هوس کربلا هم کردم.
یه مقداری دلم گرفته انگار 😅
دوست داشتم الان یه حرمی بودم و توی صحن می نشستم.
مشهد کربلا و.... حتی صحن امام زاده ای....
شب سکوت و اروم باخدا
و یه باد خنک که می وزه...😍
دوکوهه و راهیان نور هم خوبه...
کلا یه جای مقدس زیر آسمون خدا و یک نور سبز و یا قرمز
کاش زودتر زیارت مشهد طلبیده بشیم. چند وقته میخوام برم اما چیزهایی پیش میاد که میگم این واجب تره.... و امام رضا هم حتما خوشش میاد.
ولی آدم یه وقتایی دلش پنجره فولاد میخواد خب!