🍃
من
از کودکی با تو آشنا شدم...
حسین جانم
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مناظره اول به روایت فیلم گالیور
یه عده هستن اصلا به مردم مومن خودی اعتماد و ایمان ندارن و در عوض مدام چکمه های آمریکایی ها رو واکس میزنند. بعد همش آیه روایت هم می خونن که شناسایی نشن مثلا...
حق و باطل رو مخلوط می کنند!!!
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📝 پرسش و پاسخ در رابطه با کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🍃 #قسمت_چهارم - بخش دوم در غرب نیز همین وضعیت بود
📝 پرسش و پاسخ در رابطه با کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🍃 #قسمت_پنجم
5⃣ آیا بهتر نبود نام کتاب سه دقیقه در برزخ باشد؟
بله، شاید هم مناسب بود، حضرت آیت الله مصباح یزدی نیز وقتی کتاب را مشاهده کردند، گفتند شاید بهتر بود نام کتاب سه دقیقه در برزخ باشد. اما بسیاری از تجربه کنندگان مرگ موقت شرایطی از برزخ را مشاهده میکنند اما همان طور که راوی محترم توضیح دادند، ایشان به بررسی اعمال مشغول شدند که مربوط به قیامت است.
در برزخ اینگونه به اعمال ما پرداخته نمی شود. ولی روایاتی هم داریم که شروع قیامت را از مرگ انسان میدانند. البته تمام اینها چه برزخ و چه قیامت، برای ما تلنگری است که به فکر باشیم.
شاید به جرئت بتوان گفت که تمام مشکلات امروز ما در نتیجه فراموش کردن روز قیامت است. اگر بدانیم که در آن روز، ذره ای کار خوب و بد، به انسان باز می گردد به یقین بیشتر در اعمال خودمان دقت می کنیم.
دوست عزیزی از قم مراجعه کرد و تعدادی از این کتاب را برای شاگردانش گرفت. ایشان میگفت من مدتها بود از خدا میخواستم راه را به من نشان دهد که در چه موضوعی وقت بگذارم و کار فرهنگی و اعتقادی کنم تا اینکه یک شب در عالم رویا وجود نازنین حضرت معصومه (س) را دیدم که به من فرمودند: بسیاری از مشکلات به خاطر این است که مردم، مرگ و قیامت را فراموش کرده اند. در این زمینه کار کنید.
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حس و حالخوب داشتن را
باید تمرینکرد،
باید پافشاریکنید
حتی اگر وسط یک روز پرمشغله
و پردردسر هستيد؛
برایحس و حال خوبتان بجنگید....🤺
عصرتون بخیر🪂😉
🥯☕️
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
#عید_غدیر
#هفت_روز_مانده🌱
سیدا عیدی ها رو آماده کنید که کم کم وقتش میرسه😍😁
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
چشمان شهدا
بہ راهـی است کہ
از خود بہ یادگار گذاشتہ اند...
اما چشم ما
بـہ روزى است کہ با
آنان رو برو خواهیم شد...
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🍃
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْ
یه دوستی دارم که خودش و همسرش از سادات هستند، هروقت عید غدیر و بعضی عیدا می رسه من از قبلش میگم عیدی منو بذار کنار...
اونم البته یه شوخی هایی میکنه😄
اون بنده خدا یا نقدی میده یا هدیه ای بهم میده.
تبرکه دیگه☺️
ماها که سید و سادات نیستیم این پول یا هدیه رو برکت کیفمون می دونیم و اصلا مهم نیست چقدر باشه فقط یه تبرک و برکت کیفمون هست. از پانصد تومنی گرفته تا بالاتر.
این عیدی خیلی کِیف داره، خود سیدا فکر نکنم تجربه کرده باشند چون همیشه ما دست بگیر داریم و اون بنده خداها دست عیدی دادن.
البته دعای خیرشون هم یک برکتی داره و خدا به حق جدشون کمکمون میکنه. همین کار هم کنند کلی برامون خوبه.
البته یه چیزی هم بگم....
گفتن که اگر سید بودن رو دوست داشته باشی و بخوای و مومن باشی اون دنیا تو رو از سیدا می دونند....
خداکنه مؤمن بشیم بلکم اون دنیا سید شیم🙃
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا❤️
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #زینت_علی #قسمت_دوازدهم مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت. بیشتر نگران علی
📖 #بدون_تو_هرگز
#تو_عین_طهارتی
#قسمت_سیزدهم
بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود، علی همه رو بیرون کرد حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه. حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت، خودش توی خونه ایستاد تک تک کارها رو به تنهایی انجام می داد مثل پرستار و گاهی کارگر دم دستم بود تا تکان می خوردم از خواب می پرید اونقدر که از خودم خجالت می کشیدم.
اونقدر روش فشار بود که نشسته پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد. بعد از اینکه حالم خوب شد با اون حجم درس و کار بازم دست بردار نبود. اون روز همون جا توی در ایستادم فقط نگاهش می کردم، با اون دست های زخم و پوست کن شده داشت کهنه های زینب رو می شست.
دیگه دلم طاقت نیاورد، همین طور که سر تشت نشسته بود. با چشم های پر اشک رفتم نشستم کنارش چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد.
- چی شده؟ چرا گریه می کنی؟
تا اینو گفت خم شدم و دست های خیسش رو بوسیدم. خودش رو کشید کنار.
- چی کار می کنی هانیه؟ دست هام نجسه.
نمی تونستم جلوی اشک هام رو بگیرم، مثل سیل از چشمم پایین می اومد.
- تو عین طهارتی علی، عین طهارت، هرچی بهت بخوره پاک میشه. آب هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه.
من گریه می کردم... علی متحیر، سعی در آروم کردن من داشت. اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد.
ادامه دارد...
----------------------------
✍زندگی شهید #دفاع_مقدس #طلبه_شهید_سیدعلی_حسینی
به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊