eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
245 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به خیر می شود این روزهای دلتنگی ببین که روشنم از یاد خوب لبخندت... 🍃 / 🍃 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #هم_راز #قسمت_نوزدهم علی حسابی جا خورد و خنده اش کور شد، زینب رو گذاشت زمین. - اتفا
📖 سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب، دومین دخترمون هم به دنیا اومد. این بار هم علی نبود. اما برعکس دفعه قبل اصلا علی نیومد. این بار هم گریه می کردم اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشتش خبری نداشت. تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم. کارم اشک بود و اشک. مادر علی ازمون مراقبت می کرد، من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد. زینبِ بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید. از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت. زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده. توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد. تهران، پرستاری قبول شده بودم. یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود. هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه، همه چیز رو بهم می ریختن. خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست. زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد. چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن‌. روزهای سیاه و سخت ما می گذشت. پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود. درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ترم سوم دانشگاه سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو. دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن. اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت. چطور و از کجا؟ اما من هم لو رفته بودم. چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم. روزگارم با طعم شکنجه شروع شد، کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد. چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن. به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود. اما حقیقت این بود، همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه توی اون روز شوم شکل گرفت دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن چشم که باز کردم علی جلوی من بود. بعد از دو سال که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن، زخمی و داغون جلوی من نشسته بود…😞😔 ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) خدا لعنت کند قوم ظالم را.... یازهرا.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
یه خاطره جالب از مهمانی امروز غدیر، امروز مترو دروازه شمیران که می خواستم خط. عوض کنم یه پسر بچه نازنازی تقریبا موی متمایل به نارنجی هم با مادرش داشت میرفت جشن، خانم از من آدرس دقیق پرسید که بدونه خط ارم سبز که اسم جدیدش علامه جعفری هست، مترو انقلاب داره یا نه. پسر فسقلی این خانم، وقتی دست منو ناخودآگاه گرفت و داشت از پله ها میومد پایین یهو گفت رسیدیم غزه رسیدیم غزه؟ یه لحظه جاخوردم. گفتم چی؟ بعد اومدم بگم خب برای جشن میاید دروازه دولتم خوبه، مادرش گفت کار همسرم خیلی وقته رفته سمت انقلاب فلسطین برای همین اون سمت میریم. تازه اونجا فهمیدم این پسر بچه عزیز، آنقدر میگه رسیدیم غزه منظورش چیه.☺️ الهی خداعاقبت بخیرش کنه💐
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📹 ماجرای عمامه مشکی سادات از زبان طلبه حامد کاشانی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
یکی دو روز بود فکرم درگیر این بود که چرا عمامه مشکی میذارند تا اینکه این کلیپ امشب به دستم رسید. چقدر قشنگ بود ماجرا.
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📝 پرسش و پاسخ در رابطه با کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🍃 #قسمت_دوازدهم 2⃣1⃣ چطور میشود به تجربه های نزدی
📝 پرسش و پاسخ در رابطه با کتاب 🍃 - بخش اول 3⃣1⃣ من با هیچ کجای این کتاب مشکلی ندارم. همه را قبول دارم و چندبار خوانده ام اما در مورد ولایت فقیه که ساخته جمهوری اسلامی است بحث دارم. اگر این موضوع هم بوده چرا در کتاب آورده شده و این کتاب خوب جنبه سیاسی پیدا کرده؟ باید گفت ولایت فقیه ساخته و پرداخته جمهوری اسلامی نیست. این یک بحث فقهی ریشه دار و تاریخی است که از آغاز زمان غیبت مطرح بوده. ما شاهد هستیم سالها قبل از انقلاب وقتی آیت الله بروجردی مشغول ساخت مسجد اعظم قم بودند در مشکلی که با صاحب برخی مقبره ها ایجاد شد دستور تخریب مقبره ها را داده و در مقابل اعتراض برخی علما گفتند: من از حکم ولایت فقیه استفاده کردم و همه ساکت شدند. قبل از آن هم نمونه های تاریخی زیادی از بحث ولایت فقیه مطرح بوده، اما نكته این است که این مسئله فقهی تا زمانی که حکومت اسلامی ایجاد نشود قابلیت اجرایی ندارد. همه شاهد بودیم که در طی چهار دهه حضور ولی فقیه در رأس امور مردم و سران کشور ما در آن موضوعات که به کلام ولی فقیه گوش دادند پیروز ماجرا بودند و هر جا گوش نکردند، ضرر کردیم. این حرف ما نیست بنی صدر اولین رییس جمهور ایران که عامل منافقین بود و از ایران فرار کرد میگوید اگر امروز (امام) خمینی زنده بود، (امام) خامنه ای را تمجید و تحسین میکرد به این خاطر که به خوبی نظام ایران را در طی این سالها(با تمام مشکلات و دشمنی ها) حفظ کرده است. ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
کسی است که برای دشمنان خطرناک است... پس او برای ایران و مردم خادم است همچون شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی و آیت الله ابراهیم رئیسی‌.... به محض ارسال، از اینستاگرام پاک شد.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسن روحانی رسما از پزشکیان اعلام حمایت کرد. بعد بهش میگن تو دولت سوم روحانی هستی میگه نه اونا خودشون اومدن توی ستاد من 🇮🇷 🗳 🚫 🚫 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهید رئیسی عزیز.... به یادت و به نیابتت رای میدهم.... ❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
عصرتون سبز و زیبا هر کجا هستين سهمِ امروزتان یه بغل شادی و آرامش عصرتون بخیر🧃🍰 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
میدونید بهترین گزینه برای ادامه راه شهید رئیسی کیه؟ اون کسی که مخالفین رئیسی برای زدنش اینطوری تیتر میزدن امپراطوری جلیلی در دولت رئیسی.... 📝 ✌️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بابت پخش این قسمت از رمان از شما پوزش می طلبم.... دو قسمت قرار می دهم که زودتر این قسمت رد شود...💔
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #مقابل_من_نشسته_بود #قسمت_بیستم سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب، دومین دخترمون هم
📖 اول اصلا نشناختمش، چشمش که بهم افتاد رنگش پرید. لب هاش می لرزید، چشم هاش پر از اشک شده بود. اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم‌‌. از خوشحالی زنده بودن علی. فقط گریه می کردم‌. اما این خوشحالی چندان طول نکشید اون لحظات و ثانیه های شیرین جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد. قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم شکنجه گرها اومدن تو، من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن. علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود. سرسخت و محکم استقامت کرده بود و این ترفند جدیدشون بود. اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن و اون ضجه می زد و فریاد می کشید. صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد. با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم می ترسیدم، می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک دل علی بلرزه و حرف بزنه با چشم هام به علی التماس می کردم و ته دلم خدا خدا می گفتم؛ نه برای خودم نه برای درد نه برای نجات مون، به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه. التماس می کردم مبادا به حرف بیاد. التماس می کردم که … 😭😔 ادامه دارد... --------------------------- *به دلیل ناراحت کننده بودن اتفاقی که برای همسرشون افتاده بود، بخش آخر متن رو حذف کردم.... به هیچ وجه قادر به پخشش نبودم و حتما ناراحت می‌شدید..‌. خدا لعنت کنه شاه ملعون رو. سلطنت طلبان احمق رو خدا هدایت کنه اگر قابل هدایت نیستند نابودشان کنه....😔 ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) خدا لعنت کند قوم ظالم را.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📖 ثانیه ها به اندازه یک روز و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید. ما همدیگه رو می دیدیم اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد. از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد، از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود. هر چند بیشتر از زجر شکنجه، درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد فقط به خدا التماس می کردم - خدایا حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست. به علی کمک کن طاقت بیاره، علی رو نجات بده. بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم، شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه. منم جزء شون بودم‌. از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان. قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم تمام بدنم بوی بدی گرفته بود (۱) … و بوی چرک و خون می داد. بعد از ۷ ماه، بچه هام رو دیدم پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش، تا چشمم بهشون افتاد. اینها اولین جملات من بود. علی زنده است. من، علی رو دیدم. علی زنده بود. بچه هام رو بغل کردم. فقط گریه می کردم … همه مون گریه می کردیم … 😭😭 ادامه دارد... --------------------------- ۱) به دلیل متن فوق العاده ناراحت کننده در مورد همسرشهید، مجبور به تغییر این بخش شدم. ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) خدا لعنت کند قوم ظالم را.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺 استقبال مردم مشهد از دکتر جلیلی در فرودگاه با شعارهای؛ "صل‌علی محمد؛ یاور رهبر آمد" و "صل‌علی محمد؛ بوی رئیسی آمد" @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فردا ولادت آقا امام موسی کاظم ، باب الحوائج است.... همدیگه رو از دعا بی نصیب نکنیم که این آقا بدجور هواداری میکنه....❤️