✨🕊
#خبر_شهادت (۱)
🌸اصغر آقا بعد از شهادت سردار از اول بهمن کلا سر کار بودند، اصلا منزل نیامدند، فقط چند بار تلفنی با ما تماس گرفتند، چند بار اصرار کردم که بیایند منزل، می گفتند که کار داریم و کلا ۱۰ یا ۱۲ روز بود اصلا منزل نیامدند، روزی که اصغر آقا شهید شده بودند بدون اینکه اطلاعی داشته باشم، حالم خیلی بد بود و دلم گواهی می داد که اتفاقی افتاده است، دلشوره داشتم، زنگ زدم ایران از حال پدر و مادر خودم و خانواده شوهرم جویا شدم، شکر خدا همه خوب بودند، چند ساعتی را با همسایه ها بودیم، دیدم نه اصلا تاثیری ندارد و همان دلشوره وجود داشت.
🕔ساعت ۵ عصر بود یکی از دوستانم زنگ زدند که با حاج خانم طبقه بالایی کار داریم شما شماره ایشان دارید بدهید، همین موجب شد نگرانیم بیشتر بشود، با چند نفر از همسایه ها رفتیم طبقه بالا دیدیم حاج خانم زار زار دارند گریه می کنند و همین جا بود که دلم گواهی داد برای اصغر آقا اتفاقی افتاده است.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🥀
#روایت_بانو_ایمانی_همسر_شهید🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
✨🕊 #خبر_شهادت (۱) 🌸اصغر آقا بعد از شهادت سردار از اول بهمن کلا سر کار بودند، اصلا منزل نیامدند، فق
🕊✨
#خبر_شهادت (۲ - آخر)
🔹دوان دوان داشتم به سمت محل کار شوهرم می رفتم که پسر کوچکم دنبالم می آمد و جیغ می کشید و برای اینکه زیاد نترسد برگشتم منزل، پسر بزرگم رفتند که همکاران اصغر آقا گفته بودند پدرت شهید شده است.
🚗شب بود که چند تا ماشین جلوی در منزل ما ایستادند و یکی از دوستان اصغر آقا دم در گفتند که حاضر بشوید می خواهم شما را ببرم دمشق، اینها اصرار داشتند که اصغر زخمی شده و می گفتند که موقع انتقال به دمشق من باید پیشش باشم، اما من می دانستم برای دلگرمی ما دارند این حرف را بیان می کنند که اصغر زخمی شده، همراه بچه هایم عازم دمشق شدیم، آنجا که رسیدیم یکی از دوستان اصغر آقا آمدند و گفتند اصغر دوست خوبی بود، در همین حال پسرم با صدای بلند گفتند که مگر پدر من شهید شده که می گویید اصغر همکار خوبی بود، همینجا بود دانستیم که اصغر به آرزوی خودش یعنی شهادت رسیده است...
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🥀
#روایت_بانو_ایمانی_همسر_شهید🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊