🌱❤️🌱❤️🌱
❤️🥀
🌱
#از_عشق_تا_عشق (۱۴)
هنوز کلاس اول نرفته بود که برای خودش بساط #باقلوافروشی راه انداخت. دعوایش کردم. دلم نمیخواست حالا که حاجعزیز رفته جبهه کسی خیال کند آنقدر کم و کسر داریم که بچهها رفتهاند سرِ کار. نه این که کم و کسر نداشته باشيم، اما نمیگذاشتم خم به ابروی بچهها بیاید. چیزهای زیادی از #قالیبافی یادم مانده بود.
کنار قاليبافی، برای رزمندهها هم کمک جمع میکردم. حیاط خانهمان را گذاشته بودیم برای پخت مربا و دوختن لباس زیر برای رزمندههايي که توی #جبهه بودند. دعوايش كردم، اما اصغر گوشش بدهکار نبود. قول داد بساطش را جایی پهن کند که توی چشم همسایهها نباشد.
پول همه باقلواهایی را که ميفروخت #جمع میکرد و برای خواهر و برادرهایش هدیه میخرید. عروسک یا ماشینی که #دلشان میخواست.
ادامه دارد...
✍در محضر مادر معزز #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
🖥جنت فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌱❤️🥀🌱❤️🥀🌱❤️🥀🌱❤️🌱