🍃 فکرهای درستی داشت. بعضی اوقات مسابقاتی را برگزار می کرد. گاهی برای جایزه مبلغی را مشخص می کرد. با هم که مشورت می کردیم، می گفت: طوری مسابقه را برگزار کنیم که جایزه اش برسد به هرکس که بیشتر نیاز دارد. اینطوری غیر مستقیم به نیازمند هم کمک می کنیم.
🍃ساعت ورود و خروجمان را باید ثبت می کردیم. کارت می زدیم و می رفتیم سر کار. فاصله محل کار تا منزلش زیاد بود و اغلب ساعت اتمام کار، ترافیک بود. ساعت 3 کارت خروج را می زد و برمی گشت توی اتاقش و تا ساعت5 مطالعه می کرد.
می گفت: درست نیست به ازای مطالعه خودم، مبلغی به حقوقم اضافه شود.
سنم به جنگ نمی رسید. گمان می کردم شهدا چطور در یک شب شهید می شوند؟ آیا تمام مسیر را در یک شب طی می کنند. حالا که او را دیده ام، می فهمم از مدت ها قبل برای شهادتش برنامه ریزی کرده بود. سعی می کرد رفتارش را شبیه شهدا کند تا عاقبتش هم مثل آن ها شود...
#روایت_همکار_شهید
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊