عیسی زارع پور:
تلاش عده ای معلوم الحال برای خدشه به وجهه فساد ستیزی #شهید_جمهور هم جلوه ای دیگر از مظلومیت این شهید است....
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
1.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوشنگتوکلی بازیگر، در جمع اهالی هنر و رسانه: همه ما جای خالی شهید رئیسی را احساس میکنیم.
#شهید_جمهور
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
9.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 خداحافظ رییس جمهور قرآنی
✨ همه دل تنگ رییس جمهور شهیدمون هستیم ...
#شهید_جمهور
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
نکته رهبر انقلاب درباره عملکرد شهید رئیسی در قوه قضائیه: بین این دو سال و اندی با قبل از آن خیلی تفاوت هست.
#شهید_جمهور
#رئیسی_عزیز
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سرلشکر سلامی: هیچ چیزی جز شهادت نمیتوانست شایستگی و قابلیت شهید رئیسی را نشان دهد
🔹شاید گاهی اوقات انسانها باید جاودانه شوند تا برای یک ملت تاریخ بسازند و نشان دهند که مسئولان عالی این کشور پیشتازان شهادت هستند.
🔹شهادت در نظام اسلامی خواست مستضعفان و فقرا نیست؛ حاکمان هم در میدان شهادت پیشتازند.
#شهید_جمهور
#شهید_رئیسی
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
71.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت زارعپور از نخستین لحظات ملتهب آغاز جستجوی بالگرد/ مجبور شدیم تلفن سرنشینان بالگرد رئیسجمهور را یکطرفه کنیم.
🔹وزیر ارتباطات دولت شهید: بنده اولین یا شاید دومین نفری بودم که متوجه حادثه بالگرد شدم، جانشین شهید شهید موسوی با من تماس گرفتند و گفتند که لوکیشن رییس جمهور را می خواهیم که من گفتم امکانش نیست و نیازمند تشریفات قانونی از سوی قوه قضاییه است که ایشان گفتند بالگرد شهید رییسی دچار حادثه شده است و موضوع امنیت ملی است، من هم بلافاصله دستور ارائه لوکیشن را دادم، بعد به جلسه دولت رفتم و هیچ کدام از همکاران مطلع نبودند.
#شهید_جمهور
#شهید_سید_مهدی_موسوی
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#پرواز_اردیبهشت/ ۳۰ اردیبهشت
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💔رئیس جمهور شهید اومده بود یکی از روستاهای خوزستان
توی دمای +۴۵ درجه و بدون تشریفات خاص
با محبت و مؤدبانه جواب مردم رو میداد!
نه به کسی گفت گرممه، نه نمک به زخم مردم پاشید...
خیلی فرق میکنه کی رئیس جمهور باشه!!
#شهید_جمهور
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
4.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یاایهاالعزیز
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری
#شهید_جمهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
14.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 آخرین سلفی محافظ #شهید_جمهور، #شهید_سید_مهدی_موسوی به درخواست شهید
#شهید_خدمت
#شهیدان_خدمت
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🏴 ساعاتی که هرگز از خاطر مردم ایران نخواهد رفت
🔹امشب، سالگرد همان شبیست که دل یک ملت، میان امید و اضطراب میتپید. شبی که خبر سقوط یک بالگرد، کشور را در بهتی سنگین فرو برد. هر لحظه، موجی از اخبار ضد و نقیض؛ هر پیام، لرزشی بر جانها...
🔹و ناگهان... صبح شد. ساعت حوالی ۷، خبری رسید که نفسها را در سینه حبس کرد: رئیسجمهور مردمی و محبوب، سید ابراهیم رئیسی و همراهانش، به شهادت رسیدند؛ آنها پرواز کردند؛ نه فقط از دل کوههای ورزقان، که از دل تاریخ این سرزمین
🔹امشب، بازمیگردیم به آن ساعاتِ پر التهاب؛ به آن شب بیخواب؛ به آخرین دقایق امید و اولین لحظههای داغ...
#شهید_جمهور
#شهیدان_خدمت
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📕رمان #تَله_در_تهران 🔻 #قسمت_سیزدهم ▪دیگر دلم راضی نمیشد با حامد تماس بگیرم؛ او هم مشغلۀ کا
📕رمان #تَله_در_تهران
🔻 #قسمت_چهاردهم
▪سنگینی کلماتش شبیه تگرگی از سنگ در سرم کوبیده شد؛ احساس کردم تمام استخوانهای بدنم از درد در هم شکست و نفسم بند آمد.
▫️قلبم از غصه یخ زده و طوری عصبی شده بودم که حتی نمیتوانستم رفتارش را تحلیل کنم.
▪️دلم میخواست تمام این حرفها شوخی باشد و احساس میکردم عشقم را گم کردهام که در اوج عصبانیت، شبیه دخترکی ترسیده به گریه افتادم: «تو چِت شده حامد؟ پریروز میگی باید بیشتر فکر کنم، این چند روز دیگه مثل قبل نه بهم زنگ زدی نه پیام دادی، حالا کجا داری میری؟ مگه من چه گناهی کردم که داری اینجوری تنبیهم میکنی؟»
▪گلویم از گریه پُر شده بود و او نمیدانست چطور قلب شکستهام را وصله بزند که مثل گذشته برای به دست آوردن دلم به التماس افتاد: «محیا! من غلط بکنم بخوام تنبیهت کنم! من بمیرم نبینم تو اینجوری گریه میکنی ولی به خدا الان همه چیز به هم ریخته! من از بعدازظهر که خبر رو شنیدم نتونستم حتی یه قطره آب بخورم! باور کن اصلاً به حال خودم نیستم که بخوام به چیزی فکر کنم.»
▫️آشفتگی فکرش از صدای شکستهاش پیدا بود و باور کردم نمیتوانم مانع رفتنش شوم؛ غرورم اجازه نمیداد برای ماندنش بیش از این تلاش کنم و او همان شب راهی ورزقان شد.
▪️موبایل در دستم مانده و انگار جریان زندگی از دستم رفته بود که نگاهم خیره به نقطهای ناپیدا، گم شده و ضربان قلبم هر لحظه کُندتر میشد.
▫️از اتاقم بیرون نمیرفتم؛ رمقی به قدمهایم نمانده بود تا تکانی بخورم و نمیدانستم به پدر و مادرم چه باید بگویم.
▪️ظاهراً حامد هم جرأت نکرده بود به کسی حرفی بزند؛ این را زمانی فهمیدم که زنعمو با مادرم تماس گرفت و با گریه خبر داد پسرش بیخبر از آنها رفته است.
▫️ذهنم ویرانتر از آنی بود که چیز زیادی از آن لحظات در خاطرم مانده باشد و نمیدانم آن ساعتها چطور در خانۀ ما سپری میشد.
▪️پدرم با خشمی که زیر پوششی از صبر پنهانش کرده بود، در سکوتی سنگین فرو رفته و مادرم با نگرانی مرتب با زنعمو تلفنی صحبت میکرد تا ببینند تکلیف مراسم فردا چه میشود.
▫️محمد طوری عصبی شده بود که با گامهایی بلند دور خانه میچرخید و بیوقفه با حامد تماس میگرفت اما به گمانم در جاده بود که تلفنش آنتن نمیداد.
▪️در این میان کسی نبود تا یک کلمه از دردهای مانده بر دلم برایش بگویم و کسی که همیشه محرم درددلهایم بود حالا خودش دلیل تمام دردهایم شده و حتی یک خبر از حال خرابم نمیگرفت.
▫️در سایتهای خبری، روایت تازهای از وضعیت بالگرد رئیسجمهور نبود و من سرگردانِ سرنوشت زندگیام که درست مثل حال یک ملت امشب به هم ریخته بود، بیهدف در موبایلم میگشتم که ایمیل جدیدی برایم آمد.
▪️چندبار پلک زدم تا مطمئن شوم درست میبینم؛ دکتر مرصاد امیری ایمیلی برایم فرستاده و در این وضعیت، فقط همین یکی را کم داشتم.
▫️عنوان ایمیل دعوت به شرکت در یک کارگاه هوش مصنوعی بود و از مشخصات ایمیل فهمیدم دعوتنامهای است که به طور گروهی برای تمام مخاطبینش ارسال کرده است.
▪️مطمئن بودم بیتوجه به مخاطبی خاص، ایمیل را برای همه فرستاده است اما همین ایمیل اتفاقی، خیلی چیزها را به خاطرم آورد و گره نگرانیهایم را کورتر کرد.
▫️از همان روزی که حامد تماس را قطع کرد و تا شب تلفنش خاموش بود، باید حدس میزدم حکایت احساسات این مرد که به گوشش رسید، او را نسبت به عشقمان دلسرد کرده و این روزها دنبال هر بهانهای میگردد تا از من دورتر شود.
▪️همیشه خیال میکردم دکتر امیری از من متنفر است، حالا از دلیل رفتارهای عجیبش خبر داشتم و دیگر من از او متنفر بودم که میدیدم به سادگی زندگیام را در زیباترین لحظاتش خراب کرده است.
▫️شب پایانی اردیبهشت ۱۴۰۳، برای تمام ایران به سختی سپری میشد و برای من سختتر که حتی دیگر با حامد تماسی نگرفتم تا سرانجام حوالی ساعت ۶:۳۰ صبح که یکی از کانالهای خبری را باز کردم و دیدم تصویر آیتالله رئیسی با یک جمله زیر عکس منتشر شده است: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» و هشتگی که نفسم را گرفت: «#شهید_جمهور»
▪️از دیشب هر لحظه امیدمان کمتر میشد و باز باورم نمیشد کسی مثل او را به همین سادگی از دست بدهیم.
▫️دیگر حامد و مراسم عقدم از خاطرم رفته بود، مات و متحیر از اتاق بیرون آمدم و دیدم پدر و مادرم هر کدام گوشۀ یکی از مبلها در خوشان مچاله شده و محمد کنج خانه کِز کرده است.
▪️تصویر شهید رئیسی روی صفحۀ تلویزیون، نوار مشکی و صوت تلاوت قرآن...
📖 ادامه دارد...
✍️ نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
4.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سکانس آشنـای یوسف پیامبر..💔
#امیر_کبیر
#شهید_جمهور
#یوزارسیف_زمان
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊