eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
255 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸به (س) علاقه زیادی داشت و برای شهدا و خانواده شهدا ارزش زیادی قائل بود. همیشه می‌گفت ما مدیون شهدا و خانواده‌های آنان هستیم. 😞شهادتش برای ما خیلی سخت بود، اما ما راهی را انتخاب کردیم که سراسر نور است و از این بابت حداقل اهل بیت (ع) نیستیم. 💔دلتنگی چیزی نیست که رفع شود، هر روز که می‌گذرد بیشتر هم می‌شود. در این مسیر از خدا و اهل بیت (ع) کمک می‌خواهم تا یاری‌ام کنند. من همه جا حضور ایشان را در کنار خودم و دخترم به ویژه در مواقع سختی حس می‌کنم. . . . . 🕊روزی که به رسید در تهران همه باخبر بودند الا ما. شب به هیئت رفتیم و تا گوشی‌ام آنلاین شد همسر پیام داد و پرسید برای همسرت اتفاقی افتاده؟ 😥نگران شدم، گفتم من خبری ندارم. مگر چیزی شده؟ تماس که قطع شد، پشت بندش خانم یکی از همکاران شوهرم تماس گرفت و خبر داد در شهر حماه به شهادت رسیده.... 🍂🍁🍂🍁🍂 ▪️در معراج الشهدا توی گوشش گفتم شهادتت مبارک، سلام من را به آقا اباعبدالله برسان، خداروشکر مهر شهید کنار نامت خورد و خانم قبولمان کرد.... ❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌷 مراسم پنجمین سالگرد شهادت مدافع حرم ، شهید محرم مکان : تهران، گلزارشهدا، قطعه۲۶ زمان : پنجشنبه مهرماه از ساعت۱۶ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🔹روز‌های اول [سفر سوریه] مهمان خانواده پورهنگ (۱) بودیم. آن شب حرف از شهید باغبانی و بقیه شهدا بود. دلم حسابی گرفت. یاد جنوب رفتن‌ها و حال و هوای شهدا افتادم. در طول جنگ کسی فکرش را نمی‌کرد که یک روز سرزمین‌های نور خطه جنوب و غرب کشور، میعادگاه شهدا شود. ☺️یادم آمد دو سال پیش که جنوب رفتیم، مهدی خیلی حرف‌ها به نغمه زد تا وی را با فرهنگ شهادت آشنا کند. حالا حرف از شهدای غریب مدافع حرم بود. 💔غربت بچه‌ها این‌جا عجیب دیده می‌شد. دور بودن از خانواده خودش مسئله‌ای بود؛ اما در سرزمین خود نبودن، حرفی دیگر. از همه مهم‌تر این‌که به دلایلی هنوز نباید خیلی حرف‌ها مشخص می‌شد. با خود می‌گفتم : «هرگاه جنگ سوریه تمام شود، این سرزمین هم مثل جنوب و غرب می‌شود. قدم که برمی‌داریم، می‌گویند، این طرف شهید باغبانی و آن طرف شهید صدرزاده به شهادت رسیده است. این‌جا قدم‌گاه شهدا است، با وضو وارد شوید.» برشی از کتاب تمنای بی خزان📚 -------------------------------- ۱) به دلیل نفوذ دشمن، در سوریه مسموم و در ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ در بیمارستان بقیه الله تهران براثر شدت مسمومیت به شهادت نائل آمد. برادر خانم این شهید معزز هم از فرماندهان در سوریه بود که در ۱۳ بهمن ۱۳۹۸، در سوریه به شهادت رسید و دشمن سنگدلانه سر و دستش رو از بدنش جدا کرد. مزار این دو عزیز در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران است. مزار شهید حسینی هم قطعه ۲۶ است. سالروز شهادت آقامهدی : ۹۵.۰۷.۱۲، اول محرم @mahdihoseini_ir 🌹🕊 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
چند روز بعد زمزمه ی برگشتن ما به ایران آغاز شد و این در حالی بود که مهدی به دلیل شهادت [شهید] پورهنگ که در اثر مسمویت به شهادت رسید، بسیار محزون بود. حرف رفتن شده بود و مهدی هر چند لحظه یک بار می پرسید «می خوای برگردی؟» گفتم اگر ناراحتی برنمیگردم. حرفش را پس گرفت و گفت «نه، برو مراسم محرم رو برگزار کن، ولی زود برگرد.» همان شب یکی از دوستان مهدی که در همسایگی ما بودند را دعوت کردیم برای شام . بعد از شام ، سینی چایی را از دستم گرفت و به مهمان ها تعارف کرد. سر حرف باز شده بود و هرکدام حرفی می زدند. مهدی گفت «یه چیزی توی دلم هست می خوام بگم.» دوستش گفت «بگو آقا مهدی.» - به شهید پورهنگ قول داده بودم شیرینی داغ دمشق براش بگیرم، نتونستم به قولم عمل کنم. خیلی ناراحتم که نیست. این را گفت و رفت توی فکر. حرف از شهادت خودشان بود و هر کدام به شوخی حرف شان را می زدند. ایام شهادت روایت همسر شهید، برشی از کتاب تمنای بی خزان📚 فقط ۱۲ روز بعد محمد پرکشید... شهادت حاج محمد: ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ شهادت حاج مهدی : ۱۲ مهر ۱۳۹۵ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
هدایت شده از آقا مهدی
در دلش غوغایی بود این مَردِ حُسِینی برای رسیدن به پورهنگ و خلیلی ها برای رسیدن به همدانی و اسکندری ها شهید پهلو شکسته و لب تشنه سالروز شهادت قمری / @mahdihoseini_ir
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
در دلش غوغایی بود این مَردِ حُسِینی برای رسیدن به پورهنگ و خلیلی ها برای رسیدن به همدانی و اسکندری ه
چند روز بعد زمزمه ی برگشتن ما به ایران آغاز شد و این در حالی بود که مهدی به دلیل شهادت [شهید] پورهنگ که در اثر مسمویت به شهادت رسید، بسیار محزون بود. حرف رفتن شده بود و مهدی هر چند لحظه یک بار می پرسید «می خوای برگردی؟» گفتم اگر ناراحتی برنمیگردم. حرفش را پس گرفت و گفت «نه، برو مراسم محرم رو برگزار کن، ولی زود برگرد.» همان شب یکی از دوستان مهدی که در همسایگی ما بودند را دعوت کردیم برای شام . بعد از شام ، سینی چایی را از دستم گرفت و به مهمان ها تعارف کرد. سر حرف باز شده بود و هرکدام حرفی می زدند. مهدی گفت «یه چیزی توی دلم هست می خوام بگم.» دوستش گفت «بگو آقا مهدی.» - به شهید پورهنگ قول داده بودم شیرینی داغ دمشق براش بگیرم، نتونستم به قولم عمل کنم. خیلی ناراحتم که نیست. این را گفت و رفت توی فکر. حرف از شهادت خودشان بود و هر کدام به شوخی حرف شان را می زدند. سالروز شهادت قمری روایت همسر شهید حسینی، برشی از کتاب تمنای بی خزان📚 شهادت حاج محمد: ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ شهادت حاج مهدی : ۱۲ مهر ۱۳۹۵ @shahid_hajasghar_pashapoor
نود روز به هزار و یک سختی تمام شد. خانه را حسابی آب و جارو کردم منتظر برگشتن مهدی بودم که تلفن زنگ زد بعد از کلی احوالپرسی و ابراز علاقه و دلتنگی گفت: - دوست داری بیایی پیش من؟ من که از خدام بود بدون لحظه ای مکث قبول کردم و قرار شد دنبال کارهای گرفتن گذرنامه ام بروم تا لحظه ی پرواز باورم نمیشد بعد از نزدیک به صد روز دوری از مهدی قرار است در سوریه یکدیگر را ببینیم. گاهی فکر میکنم این سفر یکی از بهترین جایزه های صبوری ام بود.... برشی از کتاب جاده سرخ📚 ایام شهادت قمری : ۱۳۹۵.۰۷.۱۲/اول @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
نود روز به هزار و یک سختی تمام شد. خانه را حسابی آب و جارو کردم منتظر برگشتن مهدی بودم که تلفن زنگ ز
چشمم روی صفحه مهدی بود که متوجه شدم، همسر شهید پورهنگ پیامی فرستاد : «سلام زهراجان، چه اتفاقی برای شوهرت افتاده؟» سریع پیام دادم «چی شده؟» هیچ جوابی دریافت نکردم. بعد از آن، پشت سر هم پیام‌هایی با همین نوشتار از دوستان دیگر می‌رسید. نفسم داشت بند می‌آمد. از هیات خارج شدم. با یکی از دوستان که حدس می‌زدم با خبر باشد تماس گرفتم : «فقط به من راستش را بگویید!» 💔خبری که می‌شنیدم تاروپود قلبم را به هم بافت و راه رگ‌هایم را بست. نفس‌هایم به شماره افتاد. اشک‌هایم آرام آرام از زیر چادر جاری شد. سفارش‌های مهدی به ترتیب از ذهنم گذشت... مهدی چهارشنبه صبح به معراج الشهدا تهران رسید. لباس نو پوشیدم و نماز شکر خواندم. به خود نهیب می‌زدم : «زهرا محکم باش، این لحظات دیگر تکرار نمی‌شود! شوهرت دارد می‌رود و دیگر جسم او را نمی‌بینی! محکم باش! محکم!» سالروز شهادت قمری اول @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💌 شهید 💌 🍃🌸هشتمین سالگرد شهادت مدافع حرم شهید زمینه ساز ظهور (عج)، شهید پهلو شکسته 🎙سخنران: حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالحمید شهاب 🎙مــــداحان: حاج علی کرمی، کربلایی حسین ایزدخواه 🔰پنجشنبه ۱۲ مهر ماه ساعـت ۱۵ بهشـــت حضرت زهـــرا (س)، قطعه ۲۶، بر سر مزار شهید @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💌 #دعوت_نامه شهید 💌 🍃🌸هشتمین سالگرد شهادت مدافع حرم شهید زمینه ساز ظهور #امام_زمان(عج)، شهید پهلو ش
آقا مهدی به حاج محمد قول داده بود شیرینی داغ دمشق براش بگیره، اما نتونست به قولش عمل کن و زودتر از حاج مهدی، محمد شهید شد‌‌... مهدی خیلی ناراحت بود که نیست. خیلی زود دلتنگیش برطرف شد.... ظرف ۱۲ روز...
💌 شهید 💌 🍃🌸هشتمین سالگرد شهادت مدافع حرم شهید زمینه ساز ظهور (عج)، شهید پهلو شکسته 🎙سخنران: حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالحمید شهاب 🎙مــــداحان: حاج علی کرمی، کربلایی حسین ایزدخواه 🔰پنجشنبه ۱۲ مهر ماه ساعـت ۱۵ بهشـــت حضرت زهـــرا (س)، قطعه ۲۶، بر سر مزار شهید @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊