شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_هشتاد_و_یکم از حضور این همه مرد #غریبه و تشنه به خون مجید، در
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم
#قسمت_هشتاد_و_دوم
چطور میتوانستم آرام باشم که حالا فقط #نگاهم به در بود تا کی به ضرب #لگد پدر باز شود و ظاهراً باید ابتدا در #دادگاه خانواده نوریه جواب پس میداد که خبری از آمدنش نشد و در عوض صدای داد و بیداد از #طبقه پایین بلند شد.
تصور اینکه الان به پدر چه میگویند و چه #حکمی برایش صادر میکنند، نه تنها در و #دیوار قلبم که جریان خون در رگهایم را هم به #تپش انداخته بود. هر دو دستم در میان دستان مجید پناه #گرفته و گوشم به هیاهوی طبقه پایین بود که صداها بالا گرفته و به درستی متوجه نمیشدم چه میگویند.
گاهی صدای پرخاشگری های تند و زنانه #نوریه بلند میشد و گاهی فریاد #طلبکاری برادران نوریه در هم می پیچید و یکی دوبار هم صدای #لرزان پدر را در آن میان میشنیدم که به مجید #فحشهای رکیک میداد و با حالتی #درمانده از نوریه و خانواده اش عذرخواهی میکرد که بلاخره سر و صداها #آرام گرفت.
و در عوض، صدای خشک و خشن پدرِ نوریه در خانه پیچید که به نظرم مخصوصاً با صدای بلند اتمامِ #حجت میکرد تا به خیال خودش به گوش یاغیان طبقه بالا هم برسد:
"عبدالرحمن! تو به من #تعهد داده بودی که با هیچ شیعه ای سر و کار نداشته باشی! اونوقت #دامادت شیعه اس؟!!! من رو #خر فرض کردی؟!!!"
و باز ناله عذرخواهی #ذلیلانه پدرم که جگرم را به عنوان دخترش #آتش میزد که به چه بهایی اینطور خود را خوار این #وهابیهای #افراطی میکند و باز این پدر نوریه بود که حتی اجازه عذرخواهی هم به پدرم نمیداد و همچنان میتازید:
"شرط #عقد نوریه این بود که جواب سلام این #رافضیها رو هم ندی، در حالیکه دامادت #شیعه بود!!! تو شرط ضمن عقد رو رعایت #نکردی، پس این عقد باطله!!! من امشب نوریه رو با خودم میبرم، تو هم همین فردا برو دنبال کارهای #طلاق! دیگه همه چی بین ما تموم شد!"
شنیدن همین جمله #کافی بود تا فاتحه زندگی ام را بخوانم که میدانستم از دست دادن #نوریه برای پدر به معنای از دست دادن همه چیز است و میتوانستم تصور کنم بعد از رفتن نوریه، چه #بلایی به سر من و زندگی ام می آورد که باز دستم در میان دستان مجید به تب و #تاب افتاد و او همانطور که چتر چشمان #مهربانش را از روی نگاه پریشانم جمع نمیکرد، به رویم لبخند زد تا همچنان دلم به حضورش #گرم باشد.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊