💠 تشرف یافتگان محضر امام زمان(عج)
#تعریف_کن_اسماعیل
#قسمت_اول
اسماعیل خسته بود. دیگر نا نداشت. گرمش بود. تِه گلویش می سوخت. هر وقت به یاد دردش می افتاد، قلبش تیر می کشید و زود بغض می کرد. او فکر می کرد که دیگر زخمِ پایش خوب نمی شود و زود می میرد. اما سید ابن طاووس آرام بود. بر لبش لبخند زیبایی نشسته بود. او به سرانجامِ کار اسماعیل امید زیادی داشت، اما اسماعیل می ترسید.
سید گفت : نترس، به خدا توکل کن. خداوند دستت را خواهد گرفت.
اسماعیل که دیگر به مداوای طبیبان امید نداشت، پاسخ داد : به خدا پناه می برم و خودم را به او می سپارم!
بعد کمی فکر کرد. عرقِ صورتش را خشک کرد و ادامه داد: حالا که به بغداد آمده ام، چه خوب است به زیارت [امامان] عسکریین و از آن جا به حِله بازگردم!
سید روی او را بوسید و در گوشش دعا خواند. دست هایش را به گرمی گرفت و گفت : بیشتر دعا بخوان اسماعیل!
اسماعیل گریست. انبان خود را که پول و لباس هایش در آن قرار داشت، به سید سپرد. بعد سوار بر اسب شد و برای دوستش سید که در بغداد تنها می ماند، دست تکان داد و سمت سامرا راه افتاد.
سامرا در نزدیکی شهر بغداد بود. در آن جا قبر امام هادی (علیه السلام ) و امام حسن عسکری (علیه السلام ) قرار داشت. اسماعیل دیگر از پزشکان حله و بغداد ناامید شده بود. آن ها راهِ علاجی برای درد پایش پیدا نکرده بودند. روی پای چپ او، دُمَلِ بزرگی بود. دُمَلی که هر وقت پارچه ی دورش را باز می کرد، از آن چرک و خون زیادی بیرون می زد.
سید بن طاووس که از دانشمندان بزرگ عراق بود، او را از حله به بغداد آورد تا طبیبان آن دیار مداوایش کنند. اما طبیبان به آن ها گفتند که این زخمِ سیاه مداوا نمی شود و نمی توانیم برایش کاری کنیم.
ادامه دارد....
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
و آغوش است درمانِ دلی که گاه میگیرد
پناهِ آخرِ قلبم تویی؛ هرگاه میگیرد
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃[اصغر] چند سال از ازدواجش گذشته بود و خدا دوتا بچه بهشان داده بود. توی کارش هم کلی پیشرفت کرده بود ولي هنوز دلش نميآمد پایگاه بسیج و جوانهایی را که میآمدند مسجد رها کند؛ تا این که درگیریهای سوریه شروع شد. یک روز آمد خانه ما و گفت میخواهد برود سوريه. قبلا هم رفته بود.
🍃ماموریتهای زیادی داشت که بعضیهايشان توی ایران نبود. اینبار هم مثل تمام دفعات قبل سپردمش به خدا و راهیاش کردم. هنوز خبری از داعش نبود. مخالفان داخلی سوریه به جان هم افتاده بودند و جلوی حکومتشان صف کشیده بودند. دعا میکردم کشورشان زودتر آرام بگیرد و اصغر برگردد.
#روایت_مادر_شهید
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
📲جنات فکه
@shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
حرم حضرت اباالفضل علیه السلام در ایام انتهایی صفر و ایام شهادت پیامبر اکرم(ص)، امام حسن(ع) و امام رضا(ع)
۱۴۰۳.۰۶.۱۳
#ارسالی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
ضریح حضرت حسین علیه السلام در ایام انتهایی صفر و ایام شهادت پیامبر اکرم(ص)، امام حسن(ع) و امام رضا(ع)
۱۴۰۳.۰۶.۱۳
#ارسالی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
ضریح مطهر حبیب بن مظاهر اسدی در ایام انتهایی صفر و ایام شهادت پیامبر اکرم(ص)، امام حسن(ع) و امام رضا(ع)
۱۴۰۳.۰۶.۱۳
#ارسالی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
یکی از قشنگ ترین پیام ها که امروز رسید.
قند توی دلم آب شد....❤️
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹وصیت تکان دهنده کارگردان انقلابی مرحوم حاج فرجالله سلحشور
🔹«اگر شهید شدم یا مُردم، من را در قطعه هنرمندان دفن نکنید»
📌حاج مهدی سلحشور: «برادرم به شدت به فضای حاکم بر سینما و تلویزیون نقد داشت چون معتقد بود هنر اسلامی و قرآنی آن چیزی نیست که امروزه در سینما و تلویزیون شاهد آن هستیم و از این رو علاقه نداشت که در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شود»
شادی روح بلندش صلوات ...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🌹وصیت تکان دهنده کارگردان انقلابی مرحوم حاج فرجالله سلحشور 🔹«اگر شهید شدم یا مُردم، من را در قطعه
ایشون یکی از کارگردان هایی هستند که مشکوک به ترور بیولوژیک بودند.
بلبلان از بوی گل مَستند
و ما از روی دوست....
عصرت بخیر🍎🍏
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊