شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
سخت ترین قسمت رفتن آدم ها اونجاست که؛ هیچ وقت با خودشون خاطره هاشون رو نمیبرن… #شهید_حاج_اصغر_پاشاپ
11.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تهیه یکی از دوستان عزیز اهل دل کانال💔
#ارسالی_اعضا
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
12.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا رحمت الواسعه
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
روضه خوانی میثم مطیعی برای مراسم ختم مادر گرامی سید مجید بنی فاطمه
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
اگر آتش بس شده در غزه
پس چرا هنوز....
#شهید_خبرنگار
#شهید_صالح_عامر_فواد_الجعفری
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
اگر آتش بس شده در غزه پس چرا هنوز.... #شهید_خبرنگار #شهید_صالح_عامر_فواد_الجعفری @shahid_hajasghar
#وصیت_نامه
#شهید_صالح_عامر_فواد_الجعفری
من صالح هستم.
این وصیتنامهام را نه به عنوان خداحافظی، بلکه به عنوان ادامهی راهی که با یقین انتخاب کردهام، تقدیم میکنم.
خدا میداند که تمام تلاش و توان خود را به کار گرفتهام تا حامی و صدای مردمم باشم.
من درد و ستم را با تمام جزئیاتش تجربه کردهام و بارها طعم درد و فقدان عزیزان را چشیدهام. با وجود این، هرگز در بیان حقیقت آنگونه که هست تردید نکردهام، حقیقتی که همچنان در برابر همه کسانی که کوتاهی کردند و سکوت کردند، حجت است و همچنین افتخاری برای همه کسانی که از شریفترین مردان و عزیزترین و سخاوتمندترین مردم، مردم غزه، حمایت، پشتیبانی و در کنارشان ایستادند.
اگر شهید شوم، بدانید که غایب نبودهام.
من اکنون در بهشت هستم، در کنار رفقایم که پیش از من آمدند.
با انس، اسماعیل و همه عزیزانی که به عهد خود با خدا وفادار بودند.
به شما توصیه میکنم که به راه خود ادامه دهید و سفری را که آغاز کردیم، به پایان برسانید.
با صدقات مداوم مرا یاد کنید، و هر زمان که صدای اذان را شنیدید یا نوری را که در شب غزه میدرخشد دیدید، مرا یاد کنید.
شما را به مقاومت توصیه میکنم.
در مسیری که پیمودیم، و در رویکردی که به آن ایمان داشتیم.ما راه دیگری برای خود نمیدانستیم و در زندگی جز در پایداری در آن، معنایی نمییافتیم.
پدرم را به تو میسپارم.
عشق قلبم و الگوی من، کسی که خودم را در او میدیدم و او هم خودش را در من میدید.
تو که در طول جنگ با تمام فراز و نشیبهایش مرا همراهی کردی. از خدا میخواهم که در بهشت با تو، تاج سرم، که از من راضی هستی، ملاقات کنیم.
برادرم، معلمم و همراهم، ناجی، را میسپارم.
ناجی، او پیش از آزادی تو از زندان، پیش از تو به سوی خدا آمد.
بدان که این سرنوشتی است که خدا مقدر کرده است،
و اشتیاق تو در درون من ساکن است.
آرزو داشتم تو را ببینم، تو را در آغوش بگیرم، تو را ملاقات کنم،
اما وعده خدا حق است و دیدار ما در بهشت از آنچه فکر میکنی نزدیکتر است.
مادرم را به تو میسپارم.
مادرم، زندگی بدون تو هیچ است.
تو دعایی بودی که هرگز متوقف نشد، آرزویی بودی که هرگز نمرد.
از خدا خواستم تو را شفا دهد و سلامتیات را به تو بازگرداند. چقدر آرزو داشتم که شما را در حال سفر برای درمان و بازگشت خندان ببینم.
برادران و خواهرانم، شما را ستایش میکنم،
رضایت خدا، سپس رضایت شما، هدف من است.
از خدا میخواهم که شما را شاد کند و زندگیتان را به خوبی قلبهای مهربانتان گرداند،
که من همیشه تلاش کردهام تا منبع شادی باشم.من همیشه میگفتم:
کلام و تصویر شکست نمیخورند.
کلام امانت است و تصویر پیام.
آن را به جهانیان برسانید، همانطور که ما آن را حمل کردیم.
فکر نکنید که شهادت من پایان است، بلکه آغاز یک راه طولانی به سوی آزادی است.
من پیامآور یک پیام هستم و میخواستم آن به جهانیان برسد - به جهانی که چشم خود را میبندد و به کسانی که در مورد حقیقت سکوت میکنند.
و اگر از من خبری شنیدید، برای من گریه نکنید.
من مدتها آرزوی این لحظه را داشتم و از خدا خواستم که آن را به من عطا کند.
به همه کسانی که در زندگیام با توهین، اتهامات دروغین و تهمت به من ظلم کردهاند، میگویم:
به خواست خدا، من به عنوان یک شهید به سوی خدا میروم و همه دشمنان با خدا جمع خواهند شد.
برادر شهید شما، به خواست خدا،
صالح عامر فواد الجعفری
12/10/2025
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
2.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاامام رضا دخیلم💔
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا🕊
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📕رمان #تَله_در_تهران 🔻#قسمت_بیست_و_هشتم ▪از نگاه کنجکاوش پیدا بود دنبال دلیل پریشانیام میگردد
📕رمان #تَله_در_تهران
🔻#قسمت_بیست_و_نهم
▪سپس نفس بلندی کشید و از هزار حرف نگفتهای که روی دلش مانده بود، یکی را به زبان آورد: «محیا! یه وقت فکر نکنی من فراموشت کردم... این قضیه چند روز بیشتر طول نمیکشه، قول میدم زودتر از چیزی که فکر کنی همه چی تموم میشه.»
▫چقدر دلم برای ابراز احساساتش تنگ شده بود که ساکت ماندم تا با نغمۀ نفسهای غمگینش باز هم برایم بگوید: «از هیچی نترس، من خودم هواتو دارم... نمیذارم هیچ اتفاقی برات بیفته. تو فقط چند روز تحمل کن!»
▪گمان میکردم به همین سادگی که حامد میگوید این قصه هم تمام میشود؛ خوشخیال بودم که چند روز را میتوانم به هر زجر و عذابی تحمل کنم و خبر نداشتم این داستان شاید به بلندای عمرش ادامه پیدا کند.
▫با همین خاطر تخت، هر روز راهی شرکت میشدم؛ دکتر امیری بعد از برخورد تلخ و واکنش سختی که نشانش داده بودم، دیگر به اتاقش دعوتم نکرد و حتی برای هماهنگی وظایف پروژه، تمام توضیحات را ایمیل میکرد.
▪یکبار ناچار شد تماس بگیرد و همان چند دقیقهای که صحبت میکرد، لحنش بهشدت سخت و سرد بود.
▫پروژهای که باید بخشی از آن را تا پایان هفته تحویل میدادم، درست منطبق بر پژوهشم در دانشگاه و موضوع مورد علاقهام بود اما اصلاً دستم به کار نمیرفت که دیوار به دیوارم جاسوس دشمن نشسته بود و میترسیدم در همین لحظات در حال طراحی یک جنایت در سایتها و سیستمهای نظامی باشد.
▪فکرم نگران زخمهای محمد و حال حامد و همکاری با دکتر امیری بود، اصلاً روی پروژه جمع نمیشد و همین پریشانی ذهنم، کارم را خراب کرده بود که دکتر امیری را تا اتاقم کشاند.
▫در را که باز کرد، همکارم به احترامش از جا بلند شد و من طوری جا خوردم که روی صندلی خشکم زد اما او انگار به رفتار عجیب و غریبم عادت کرده بود؛ با آرامش وارد اتاق شد و با همان خنده و بیخیالی همیشگیاش رو به من سؤال کرد: «لپتاپتون مشکلی نداره؟»
▪با تأخیر از جا بلند شدم؛ مانده بودم چه میپرسد و من باید چه بگویم که دوباره پرسید: «نرمافزارهای روی لپتاپ بهروز رسانی شدن؟»
▫خانم همکار انگار منظور دکتر امیری را فهمیده بود که لبخندی زد و من مردد پاسخ دادم: «بله، مشکلی نیس...»
▪اما انگار مطمئن نبود که خودش تا پشت میزم آمد، همانطور که ایستاده بود چند لحظه در نرمافزارها چرخی زد و با اطمینان تأیید کرد: «همه چی خوبه!»
▫️به گمانم همکارم در همین مدت به شوخیهای این رئیسِ تازه عادت کرده بود که لبخند روی صورتش پُررنگتر میشد و من هر لحظه گیجتر میشدم.
▪️دکتر امیری هم انگار یادش رفته بود این چند روز حرف زدن و نگاه کردن به صورتم را تحریم کرده است که لبخندی نشانم داد و با صمیمیتی دوستانه سؤال کرد: «پس مشکل چیه که این چند روز هیچ خروجی واسه من نفرستادید؟»
▫️منتظر پاسخی نگاهش روی صورتم ثابت مانده بود؛ من دنبال دلیلی ذهنم را زیر و رو میکردم و سرانجام ناشیانه بهانه تراشیدم: «میخواستم جزئیات تکمیل بشه بعد براتون بفرستم.»
▪️جوابم نسبتاً قانعکننده بود اما نمیدانم در اعماق چشمانم چه دید که انگار اصلاً حرفم را نشنید. حسی در نگاهش شکست، عطر خنده از صورتش پرید و دوباره مثل سنگ شد: «پس سریعتر تکمیل کنید واسم بفرستید.»
▫️از تغییر رفتار ناگهانیاش که به گمانم سابقه نداشت، همکارم متحیر مانده بود و او انگار میخواست از من فرار کند که به سرعت از اتاق بیرون رفت تا من بمانم و بازی ترسناکی که هر لحظه قواعدش تغییر میکرد!
▪️خوشحال بودم روز پایانی هفته رسیده و تا شنبه از شرّ این شرکت و این مرد راحت هستم اما خبر نداشتم غروب جمعه، چه مصیبتی سرم خراب میشود.
▫️محمد مرخص شده و به خانه آمده بود؛ با همان چشمان بسته و صورت زخمی و هر دو دستی که تا مچ، باندپیچی شده بود.
▪️انگشتان یک دست کاملاً قطع شده و کار کردن عصبهای انگشتان دست دیگرش معلوم نبود و با اینهمه، میخندید و سر به سر تکتک ما میگذاشت.
▫️اقوام به عیادتش میآمدند؛ عمو و زنعمو هم با خجالتی که هنوز از گناه حامد روی دوششان سنگینی میکرد، میهمانمان شده و جای خالی حامد، دلم را بدتر آتش میزد.
▪️در این چند روز تمام ارتباطش با من خلاصه شده بود در تماسهای کوتاه و پنهانی و آماری که از دکتر امیری میخواست.
▫️غیرتش زخمی بود و انگار حرف زدن با من حالش را بدتر میکرد که تا پاسخ سؤالاتش را میگرفت، بلافاصله تماس را تمام میکرد.
▪️دلم میخواست مثل همیشه با محمد درددل کنم اما برادرم به اندازۀ کافی درد کشیده بود و دلم نمیآمد حرفی بزنم تا چند ساعت بعد که خبری در جهان پیچید و درد تمام عالم را روی قلبمان خراب کرد...
📖 ادامه دارد...
✍️ نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
2.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پرچم امام حسین(علیهالسلام) به پیکر محمد کاسبی رسید
🔹در حاشیه مراسم خاکسپاری محمد کاسبی، بازیگر سریال «یوسف پیامبر» هدیهای از سفر اخیر خود به کربلا را به مزار محمد کاسبی تقدیم کرد و در سخنانی کوتاه گفت: «امروز قسمت شد با پرچم اباعبدالله(علیهالسلام) همکار عزیزمان را بدرقه کنیم. انشاءالله خود امام حسین(علیهالسلام) شفاعتشان کند.»
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محمد کاسبی:
من نه چپم
نه راست.
من عدالت خواهم
من انقلابی ام...
🎥 مسعود ده نمکی در مراسم مرحوم محمد کاسبی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چفیه ای که رهبر معظم انقلاب برای محمد کاسبی فرستاده بودند....
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊