💔🍃
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ
سلام بر آن کسى که پرده حُرمَتش دریده شد...
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
🌸پسرم هر وقت میخواست به سوریه برود میگفت: «میروم تا مزدم را از بیبی بگیرم. باید یا شهید شوم یا جانباز.»
✔️البته حاجاصغر یک بار مجروح شده و به ما هم نگفته بود. یکبار وقتی جورابش را درآورد، زخم پایش را دیدیم. از جای بخیهاش مشخص بود که زخمش را غیرحرفهای بخیه زدهاند طوری که انگار فقط میخواستند جلوی خونریزی زخم را بگیرند...
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#روایت_مادر_معزز_حاج_اصغر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🦋به نیابت از رفیق شهیدم : 🗳🇮🇷 رای میدهم به صلابت ایرانم✌️ ❣️ #شهید_علی_امرایی #انتخابات #من_رای_می
🦋به نیابت از رفیق شهیدم :
🗳🇮🇷 رای میدهم به صلابت ایرانم✌️
❣️ #شهید_وحید_زمانی_نیا
#انتخابات
#من_رای_میدهم🗳
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_شصتم عروسک پشمی کوچکی را که همین #امروز صبح با مجید از بازار #
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم
#قسمت_شصت_و_یکم
از #وحشتی که به یکباره به جانم افتاده و هر لحظه #نزدیکتر میشد، ضربان قلبم به شدت بالا رفته و سرم از درد #تیر میکشید که کسی محکم به در چوبی خانه ام کوبید. قلبم از جا کَنده شد و مثل اینکه #بدنم دیگر توان ایستادن نداشته باشد، زیرِ پایم خالی شد که دستم را به دیوار گرفتم تا #زمین نخورم.
گوشم به صدای درِ #حیاط بود تا پدر بازگردد و چشمم به در خانه، تا غریبه ای که آنطرف ایستاده بود، زودتر برود و دلم به هوای بودن مجید، پَر پَر میزد.
از ترسی که #سراپای وجودم را گرفته بود، بیصدا #نفس میکشیدم تا متوجه حضورم در خانه نشوند و فقط #خدا را صدا میزدم تا به #فریادم برسد که صدای نخراشیده اش، پرده گوشم را
پاره کرد: "کسی خونه نیس؟!!!" صدایم در نمی آمد و او مثل اینکه #مطمئن شده باشد کسی در خانه نیست، سر به مسخره بازی گذاشته بود: "آهای! صابخونه؟!!! کجایی پس؟!!! ما اومدیم #مهمونی!"
و بعد همچنانکه صدای پایش می آمد که از پله ها پایین میرفت، با لحنی #تمسخرآمیز ادامه داد: "برادرا! کسی اینجا نیس! از خودتون #پذیرایی کنید تا این عبدالرحمنِ #بی_پدر برگرده ببینیم میخواد چه غلطی بکنه!" و صدای خنده های شیطانیشان راهرو را پُر کرد و دیگری میان #خنده پاسخ داد: "میخوای چه غلطی بکنه؟ عبدالرحمن خرِ خودمونه! هر سازی براش بزنی، برات #میرقصه! فقط باید تا میتونی خَرِش کنی! بعد #افسار رو بنداز گردنش و هی!!!!"
و باز هیاهوی #مشمئزکننده خنده هایشان، خانه را پُر کرد. حالا #تپش قلبم کُند تر شده که خیالم از بابت خودم و #دخترم راحت شده بود و در عوض با هر #اهانتی که به پدرم میکردند، خنجری در سینه ام فرو میرفت که دیگر توانم را از دست دادم و خودم را روی کاناپه رها کردم و شنیدم یکیشان میپرسید:
"من که سر از کار این #دختر و داماد عبدالرحمن در نیاوردم! اینا بلاخره چی کارن؟" و دیگری پاسخش را داد: "نوریه میگه دامادش خیلی مارموزه! نَم پس نمیده! ولی دختره بی بخاره! فقط فکر خونه زندگی خودشه! #نوریه میگه کلاً بچه های #عبدالرحمن همه شون بی بخارن! حالا این کتابهایی رو که اُوردی بده نوریه که بینشون #پخش کنه، شاید یه اثری کرد! ولی من بعید میدونم از اینا آبی گرم شه!"
که یکی دیگر با صدای بلند خندید و در جوابش گفت: "آب از این گرمتر میخوای؟ #عبدالرحمن تو مُشت #خودمونه! هر چی درمیاره، صاف میریزه تو جیب ما! دیگه چی میخوای؟" و باز خنده های مستانه شان در خانه بلند شد.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_شصت_و_یکم از #وحشتی که به یکباره به جانم افتاده و هر لحظه #نزد
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم
#قسمت_شصت_و_دوم
سرم از #حقایق وحشتناکی که غافل از حضور من به #زبان می آوردند، منگ شده و دلم از #بلایی که به سر ِخانواده ام آورده بودند، به درد آمده بود که تازه می فهمیدم نوریه #جاسوس این خانه شده و هنوز نمیدانستم به جز اموال #پدرم برای چه چیز دیگری در این خانه نقشه میکشند که یکی میان خنده گفت:
"ولی #حیف شد! نوریه میگه این دختر عبدالرحمن یه ساله با این پسره #عروسی کرده! زودتر اومده بودیم، من خودم #عقدش میکردم!"
و دیگری با #ناسزایی پاسخش را داد و باز نعره خنده هایشان #گوشم را کر
کرد و دیگر نمیفهمیدم چه میگویند که نگاه #بیحیا و کثیف برادر جوان نوریه پیش چشمانم زنده شده و تمام وجودم را آتش میزد. تازه میفهمیدم مجید آن #شب در انتهای چاه #چشمان آلوده او چه نجاستی دیده بود که از داغ غیرت آتش گرفته و به هیچ آبی آرام #نمیشد و چقدر دلم هوای حضورش را کرده بود که در این #لحظه کنارم باشد و بین این همه حرامی، محرم دل تنهایم شود.
#آیت_الکرسی میخواندم تا هم دل خودم، هم قلب #کوچک کودکم به نام و یاد خدا #آرام بگیرد که همه جای خانه از حضور شیطانی برادران #نوریه بوی تعفن گرفته و حتی توان نفس کشیدن را هم از سینه تنگم میگرفت.
حالا تمام خاطرات ماه های #گذشته مقابل #چشمانم رژه میرفتند؛ از روزی که پدر معاملاتش را با همه #شرکای #خوش نام و قدیمی اش به هم زد و به طمع سودی کلان با تاجری #غریبه وارد تجارت شد و به سرمایه گذاری در دوحه دل بست و هنوز #سه ماه از مرگ مادر نگذشته، با دختر جوانی از همان طایفه #ازدواج کرد و حالا هنوز سه ماه از این #ازدواج نگذشته، این جماعت خود را مالک جان و مال و حتی #ناموس پدرم میدانستند و هنوز نمیدانستم باز چه خواب شومی برای پدرم دیده اند که بلاخره پس از ساعتی پدر و #نوریه بازگشتند.
پدر نه تنها از حضور برادران نوریه در خانه #تعجب نکرد، بلکه با روی باز خوش آمد گفت تا در اوج #ناباوری، باور کنم که پدر خودش کلید #خانه را آنها داده است و من دیگر در این خانه چه #امنیتی داشتم که کلید #خانه و تمام
زندگی ام به دست این #اراذل افتاده بود!
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💔🌱
وَه چه هنگامه ی تلخیست وداع آخر...
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ🌷
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
و باز هم مثل #انتخابات پارسال مجلس که به اشخاص انقلابی رای دادیم...
امسال هم برای ریاست جمهوری به کسی رای خواهیم داد که خون امثال تو را جواد پایمال نکند...
پا روی خون شما ها نگذارد،
با اجنبی بگو بخندی نباشد و با وطنی عبوس و بی ادب!
بدون شک کاری می کنیم که پیش شما شهدا رو سفید باشیم.
امروز سالروز شهادتت بود...
حواسمان هست که نگاهت و نگاه هم جواری های بهشتی ات به ما هست.
پس ما هم حواسمان را جمع می کنیم.
به کسی رای می دهیم که اصلح باشد.
به کسی که نیاز نباشد به خاطر تصمیم هایش سر شکسته باشیم نزد شماها...
انقلابی عمل می کنیم جواد.
دعا کن برایمان.
#شهید_جواد_تیموری
۱۷ خرداد سال ۹۶ توسط داعش ملعون و در ساختمان مجلس با زبان روزه به شهادت رسید.
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
عمری است مرا مونس جان نام حسین است
دل خواست که در سایه این نام بمیرم...!
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#روزتون_حسینی
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
یکی از زنان سوریه با مشاهده منش شهید شیعه شد
✔️جنگ سوریه جنگی متفاوتی است. شناخت خودی و غیر خودی کار آسانی نیست. افرادی چون شهید پورهنگ که حجم کاری آن ها بالا بود برای چند روز مرخصی باید از مدتها قبل برنامهریزی میکردند تا مسئولیت را به فرد دیگری محول کنند. ایشان هم مستشار نظامی بود و در کنار این کار فرهنگی میکرد.
✨اثرگذاری فعالیتهای همسرم باعث علاقمندی مردم سوری به تشیع بود که این عامل محبوبیتش و یکی از دلایل مسمومیت ایشان باشد.
🧕یکی از خانمهای سوری با دیدن فعالیتها و منش همسرم، شیعه شد و این زنگ خطری برای دشمنان شد که اگر نمی توانند ایشان را در میدان جنگ به شهادت برسانند با نقشه از بین ببرند. از این رو نوع شهادت شهید پورهنگ با دیگر شهدای سوریه فرق داشت.
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#روایت_بانو_پاشاپور_همسر_شهید (خواهر حاج اصغر)
#دفاع_پرس📲
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🦋به نیابت از رفیق شهیدم : 🗳🇮🇷 رای میدهم به صلابت ایرانم✌️ ❣️ #شهید_وحید_زمانی_نیا #انتخابات #من_را
🦋به نیابت از رفیق شهیدم :
🗳🇮🇷 رای میدهم به صلابت ایرانم✌️
❣️ #شهید_مصطفی_محمدمیرزایی
#انتخابات
#من_رای_میدهم🗳
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊