eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
255 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج اصغر اون موقع خاص شهید شده بود.... ولی محسن و نوید‌‌....
چی شد روضه باز شد💔 یه مداحی بذارم تمومش کنم.
دلتون شکست یه دعای خاص برای خودتون بکنید. امام حسین و حضرت رقیه حاضر و ناظرند... مادرمان زهرا (س) هم‌.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام وعرض ادب خوشبحال شما بنده غبطه میخورم بحال شما این حکایت سفر کربلای شما جالب بود و به نوبه ی خودش روضه بود . التماس دعا دارم . حاجت روا بخیر بشید ✉️ ------------------------ علیکم سلام و ارادت زنده باشید نظر لطفتون هست. کربلا پر از خاطره هست.... امیدوارم زیارت کربلا نصیبتون بشه و حتما دعاگو هستم. خیلی ممنونم که برای من هم دعای خیر کردید🌹 پس یه هدیه مهمان شما و دوستان دیگه که از بزرگی شنیدم میگم؛ گفتن نمازت که تمام میشه همونجور نشسته یه تک بیت برای حضرت حسین بخون، یه خط روضه میشه منقلب که شدی بدون نگاه ویژه شده و از این فرصت استفاده کن و بگو به حضرت. حاجت روا بشید به حق بی بی جان ارتباط ناشناس باکانال🌹👇 ✉️daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
السلام ای ساکن محنت سرای کربلا السلام ای مستمند و مبتلای کربلا السلام ای بر تو خار کربلا تیغ جفا السلام ای کشتۀ تیغ جفای کربلا ✍فضولی بغدادی 📸سامر العذاری @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
در حالی که بایدن تو آمریکا کرونا گرفته ما اینجا خیلی وقته کرونا و خطراتش رو فراموش کردیم! یادتونه؟ خودتحقیرها میگفتن یه روزی میرسه همه دنیا واکسینه میشن ما اینجا هنوز داریم تلفات میدیم! دیدین چقدر دروغ‌ میگفتن؟ دیدین چقدر درباره خطرات واکسن‌های اروپایی و انگلیسی مقاله نوشته شد؟ و ما ذره‌ای از واکسن ایرانی‌مون احساس خطر نکردیم... 🇮🇷 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار باقرزاده: پیکر دست‌ و پا بسته و پس از ۴۴ سال پیدا شد..... شهید حسین سامی‌مقام، به تدریج مراحلی را طی کرد تا به یک فرمانده مقتدر و کارآمد همچون شهیدان آبشناسان، کاوه، بروجردی و صیاد شیرازی رشد بکند اما تقدیر الهی بود که ایشان به همراه ۶ تن از هم‌رزمان خود بعد از شب قدر به بهانه آزاد کردن آنها را از زندان دوله‌تو خارج می‌کنند و در سن ۴۴ سالگی در جنگل آلواتان توسط جوخه‌های اعدام به شهادت می‌رسد و دقیقا پس از ۴۴ سال پیکر مطهر ایشان به همراه شش تن از همرزمان او پیدا می‌شود. 🔸درست است که مرد ظلم ستیز و ضد فساد ما یعنی شهید حسین سامی‌مقام در شرایطی پیدا شد که دستان و پاهاش بسته بوده اما روح تابناک و بلند او همواره سرود آزادگی را سر در این سرزمین سر می‌دهد. 🔸او فرزندیست از دیار سمیرم که مردم سمیرم در مبارزات با رضاشاه شهره هستند و امیدواریم که مراسم تشییع و بدرقه این شهید به بهترین وجه انجام بشود. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
دوست دارم راجع به یه سنت حدود صد، صدوبیست ساله تو خانوادمون بگم که فکر میکنم خوب باشه برای اینکه اگر کسب این روایت رو شنید ازش استفاده کنه تو محیط خانواده. چون خاندان ما ازین اتفاق به همه جا رسیدیم و واقعا بدون اغراق موفق بودیمو هستیم. پدر بزرگ بنده حاج اکبر آقا شهبازی که از بانیان ساخت مسجد ولی عصر بودن که با افتخار حاج اصغر(پاشاپور) فرمانده پایگاه آنجا بودند. ۱۱۲ سال از خدا عمر گرفتند و سال ۸۳ از دنیا رفتند. هر سال شب اول محرم یه پارچه مشکی که روی پارچه مزین شده بود به نام خانم حضرت زهرا رو پهن میکردند روی یه میز بزرگو همه اقوام و وابستگان رو دورش جمع می‌کردند و اول یه روضه و بعد هم با همون زبون داش مشتیه خودشون میگفتند با زبون خوش هر کی هر چی داره بریزه وسط برای دیگه نذری آقا امام حسین. بیایم این سنت رو از همین امسال تو خونه ها بیاریم. مزیتش اینه که اولا بچه های ما تو خونه هاشون با دستگاه امام حسین آشنا میشن. دوم اینکه برکتی که در زندگی میوفته فراتر از اون چیزیست که ما تو افکارمون میپرورونیم. خدا شاهده هر چی بخوای دره این خونه رد خور نداره. بیاید این سنتهای باحاله قدیمی رو وارد خونه هامون کنیم. و در آخر برای من دعا کنید که بعد از ۱۲۰ سال عمر با عزت برای حاج اصغر آقا و مادر جانم این پرچم تو خونه ی من و بعد من به دست بچه های من پهن بشه و ادامه پیدا کنه. صلواتی به روح همه رفتگان بفرستین که این عشق بازیها از سینه ی اونا به ماها رسیده.. ارسالی دوستِ ، آقای شهبازی ارتباط ناشناس باکانال🌹👇 ✉️daigo.ir/secret/6145971794 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
امیدوارم در این عصر زیبا خونه دلتون گرم فنجون عشقتون پر مهر منحنی لبتون خندون دستاتون پر روزی نگاهتون قشنگ و لحظه هاتون ناب باشه عصرتون بخیر 🍨🍧 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #گمانی_فوق_هر_گمان #قسمت_چهل_و_ششم اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد، علی کار خودش رو
📖 علی اومد به خوابم، بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین. - ازت درخواستی دارم، می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته. به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه. تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی. با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم. خیلی جا خورده بودم و فراموشش کردم. فکر کردم یه خواب همین طوریه. پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود. چند شب گذشت. علی دوباره اومد اما این بار خیلی ناراحت. - هانیه جان، چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه، خیلی دلم سوخت. - اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو، من نمی تونم. زینب بوی تو رو میده. نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم. برام سخته با حالت عجیبی بهم نگاه کرد. - هانیه جان باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره. اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای، راضی به رضای خدا باش. گریه ام گرفت. ازش قول محکم گرفتم. هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم. دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود. همه این سال ها دلتنگی و سختی رو بودن با زینب برام آسون کرده بود. حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت. رفتم دم در استقبالش. - سلام دختر گلم، خسته نباشی. با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم. - دیگه از خستگی گذشته، چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم. یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم. رفتم براش شربت بیارم. یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد. - مامان گلم، چرا اینقدر گرفته است. ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم. یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم. همه چیزش عین علی بود. - از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ خندید. - تا نگی چی شده ولت نمی کنم. بغض گلوم رو گرفت. - زینب، سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟ دست هاش شل شد و من رو ول کرد.... ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
ظریف یک ماه قبل: با قانون اقدام راهبردی مجلس، جلوی احیای برجام را گرفتند. رهبر انقلاب امروز ۱۴۰۳.۰۴.۳۱: قانون اقدام راهبردی بسیار خوب بود. برخی اعتراض و عیب‌جویی کردند که مطلقا وارد نیست. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 #حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام #قسمت_چهارم اسیران کربلا به همراه سر مبارک شهدای خود در
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 حضرت زینب سلام‌الله علیها در جمع زنان وارد مجلس عبیدالله بن زیاد شده و وقتی نشستند، زنان و کودکان گرد حضرت گرفتند، در حالی که آن بانوی مکرم همچون مادر گرامی خود، در حجاب بوده و روی خود را از هر دیده ناپاک برگردانده بودند. ابن زیاد ملعون که متوجه روی‌گردانی حضرت شده بود، اما ایشان را نمی‌شناخت، سؤال کرد: «این زن کیست که خود را کنار کشیده و دیگر زنان دورش جمع شده‌اند؟» حضرت زینب سلام‌الله علیها جواب او را ندادند. عبیدالله دوباره سؤال کرد و یکی از کنیزانش که عقیله عرب و استاد قرآن زنان را می‌شناخت، جواب داد: «او زینب سلام‌الله علیها دختر پیغمبر اسلام صلوات‌الله‌علیه است.» ابن زیاد گستاخانه خطاب به حضرت زینب سلام‌الله علیها گفت: «ستایش خدا را که شما خانواده را رسوا کرده و کشت و نشان داد که آنچه می‌گفتید، دروغی بیش نبود!» حضرت جواب دادند: «ستایش خدا را که ما را به واسطه پیغمبر خود که از خاندان ماست، گرامی داشت و از پلیدی پاک گرداند. جز فاسق رسوا نمی‌شود و جز بدکار، دروغ نمی‌گوید، و بدکار ما نیستیم بلکه دیگران‌اند (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست.» @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊 🍃🕯🍃🕯🍃🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر معظم انقلاب: بنده که نگاه می‌کنم می‌بینم خواص مقصرند، همین خواص طرفدار حق مقصر هستند. صلی الله علیک یااباعبدالله🍃 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 #حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام #قسمت_پنجم حضرت زینب سلام‌الله علیها در جمع زنان وارد مج
این قسمت و قسمت آینده منو یاده نوحه آقای بیوکافی انداخت.... یاالله .... میگه برای کشتنت حسین جان، تقبل الله میگن.‌‌... بسم الله میگن....😔 میگن داعشی ها هم وقتی بچه های ما رو می کشتن فکر میکردن کار درستی می کنند و بهشتی میشن و.... وعده های پوچ و واهی که سرانشون داده بودن بهشون.... متاسفانه تاریخ تکرار میشه.... اگر بصیرت نداشته باشیم! میشیم عده ای که حتی به امام کار درست و غلط یاد میدادن!!! با اینکه آقاامام حسین به امور آگاه بودند و می‌دانستند حق چه چیزیست.... همین الان غزه ای که به خون نشسته.... قاتلان فکر می‌کنند که اجر داره کارشون، اما به قول اقاامام حسین آنقدر حرام خوردن و فعل حرام انجام دادن که نه حقی می شنوند نه حقی می بینند.... و اونها کر و کورند.‌... حقیقت عیانه.‌.. وقتی سر امام حسین بر بالای نی قرآن می‌خواند باز حق را نفهمیدند.... چون شکم هایشان و چشم هایشان و گوش هایشان از حرام پر شده بود..... خدا عاقبتمون رو بخیر کنه.... یار و سرباز امام زمان باشیم نه به قول عزیزی سربارش باشیم.... بلکم خدایی نکرده دشمنش.... الهی آمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 🧮 جوانی با شیخ پیری به سفر رفت. جوان در کنار برکه‌ای بود که ماری به سمت شیخ آمد و شیخ فرار کرد. پیر گفت: خدایا! مرا ببخش، صبح که از خواب بیدار شدم به همسایه‌ گمان بدی بردم. جوان گفت: مطمئنی این ماری که به سمت تو آمد بخاطر این گناهت بود؟ پیر گفت: بلی. جوان گفت از کجا مطمئنی؟ پیر گفت: من هر روز مواظب هستم گناه نکنم و چون دقت زیادی دارم، گناهانم را که از دستم رها می‌شوند زود می‌فهمم و بلافاصله توبه می‌کنم و اگر توبه نکنم، مانند امروز دچار بلا می‌شوم. تو هم بدان اگر اعمال خود را محاسبه کرده و دقت کنی که مرتکب گناه نشوی، تعداد گناهان کم می‌شود و زودتر می‌توانی در صورت رسیدن بلایی، علت گناه و ریشه‌ی آن بلا را بشناسی. بدان پسرم! بقالی که تمام حساب و کتاب خود را در آن لحظه می‌نویسد، اگر در شب جایی کم و کسری بیاورد، زود متوجه می‌شود اما اگر این حساب و کتاب را ننویسد و مراقب نباشد، جداکردن حساب سخت است. ای پسرم! اگر دقت کنی تا معصیت تو کمتر شود بدان که براحتی، ریشه مصیبت خود را می‌دانی که از کدام گناه تو بوده است. پ.ن: البته تمامی بلاها به واسطه گناه نیست. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
صحن عتیق تو شده دارالشفای خلق هرکس شفا گرفت ز دست شما گرفت حاجت گرفته سائلت، اما نمی‌رود از بس که از کنار تو ماندن بها گرفت ✍مجتبی قاسمی 📸حسنین شرشاحی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃یک قرار از پیش تعیین نشده داشتیم. بار اول که برای شام منزلمان آمد، توی آشپزخانه بودم. داشتم در آوردن وسایل کمک می کردم. تقریبا همه سر سفره بودند و بعضی ها هم شروع کرده بودند، به خوردن غذا. اما من متوجه شدم هنوز شروع نکرده و انگار منتظر چیزی است. پدرم تعارف کرد که: بفرمایید. غذا از دهان می افتد. با صدای بلند پاسخ داد: منتظر همسرم هستم. 🍃من هم بدون او غذا خوردن را دوست نداشتم. گاهی ساعت ها منتظر آمدنش می ماندم. با اینکه اصرار داشت سر وقت غذا بخورم اما از اینکه منتظرش بودم خوشحال می شد. غذایش را از محل کار می گرفت و می آورد منزل. می گفت دوست دارم با هم شریک شویم. سوریه که بود، هر غذایی که دوست داشت یا میوه ای که نوبر بود را برایش نگه می داشتم تا وقتی که به مرخصی آید، از آن بخورد. 🍃حالا اما من حضورش را در کنار هر سفره ای که پهن می کنم، می بینم. هنوز هم همان قرار همیشگی است...🍃 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊