سلام وعرض ادب
حرم حضرت عبدالعظیم دعا گو ونائب الزیاره هستم.
اومدم مزار شهید موسوی بهش گفتم پسر عمو برامون دعا کن اربعین مشرف بشیم کربلا.
از همین الان نیت میکنم به نیابت شماهم زیارت کنم.
گفتم پسر عمو چون سادات پسر عمو محسوب میشن 😉😉
برای شما و مدیر کانال هم خواستم
#ارسالی_اعضا✉️
-------------------------
علیکم سلام و رحمت الله
به به زیارتتون قبول باشه، خیلی ممنونم.😍
خدا خیر کثیر بده بهتون. حاجت روا بشید سید گرامی🌹🌹
خداکنه کربلا نصیبتون بشه حتما و قطعا💐
ارتباط ناشناس با کانال🌹👇
daigo.ir/secret/6145971794
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #حس_دوم #قسمت_پنجاه_و_هشتم درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم باورشون نمی شد م
📖 #بدون_تو_هرگز
#هوای_دلپذیر
#قسمت_پنجاه_و_نهم
برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها، شیفت های من، از همه طولانی تر شد. نه تنها طولانی! پشت سر هم و فشرده. فشار درس و کار به شدت شدید شده بود.
گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم. از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم. به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد.
سخت تر از همه، رمضان از راه رسید. حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل بودم. عمل پشت عمل.
انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره. اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من بود.
از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم، کل شب بیدار. از شدت خستگی خوابم نمی برد. بعد از ظهر بود و هوا ملایم و خنک. رفتم توی حیاط هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد. توی حال خودم بودم که یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام کرد و با لبخند بهم سلام کرد.
- امشب هم شیفت هستید؟
- بله
- واقعا هوای دلپذیری شده
با لبخند، بله دیگه ای گفتم و ته دلم التماس می کردم به جای گفتن این حرف ها، زودتر بره. بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم. اون هم سر چنین موضوعاتی.
به نشانه ادب، سرم رو خم کردم اومدم برم که دوباره صدام کرد.
- خانم حسینی من به شما علاقه مند شدم و اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشه می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم....
ادامه دارد...
---------------------------
✍زندگی شهید #دفاع_مقدس #طلبه_شهید_سیدعلی_حسینی
به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا🥺
آقا اومدم سلام خیلیا رو برسونم بهتون...
به صدای فضای حرم گوش کن...
ان شالله بزودی توی همین فضا و روی همین فرشا قدم بزنی
#سیدکاظم_روحبخش
#حرم_امام_رضا(ع)
@seyyed_kazem_roohbakhsh
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
قوری اینجوریشو دیده بودی
ماشاءالله😉
+ مرحله به مرحله آماده شدن چای شیرین حضرتی...☺️
#حرم_حضرت_عشق(ع)
#سیدکاظم_روحبخش
#چایخانه
@seyyed_kazem_roohbakhsh
پ.ن: چه صدای لیوانی پیچیده در حرم...
حال و هوای هیئتتان خوشتر از بهشت
با چای روضه بود که دلها جلا گرفت❤️
بفرمایید چای...☕️
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 #حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام #قسمت_شانزدهم پس از سخنان کفرآمیز یزید، هنگامی که یزید ح
🍃🕯🍃🕯🍃🕯
#حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام
#قسمت_هفدهم
ادامه سخنرانی #حضرت_زینب(س) در مجلس یزید ملعون
آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانی و دختران رسول خدا را اسیر کرده در حالی که پرده از ایشان برداشته و چهرههایشان را آشکار کرده به دست دشمنان دهی تا از شهری به شهری برند و قومی بیگانه به آنان نگاه کنند و دور و نزدیک و شریف و وضیع به آنها چشم دوزند، در حالی که نه سرپرستی برای آنها مانده نه پشتیبانی.
چگونه میتوان از کسی انتظار مراعات داشت که مادرش جگر پاکان را به دندان کشید و گوشتش از خـون شـهیدان رویید؟ چگونه در دشمنی ما خانواده کوتاهی کند کسی که ما را با چشم بغض و کنیه مینگرد؟
با این همه باز بدون آن که احساس گناه کنی و بدانی چه کار میکنی با چوب به لب و دندان ابا عبداللّه سالار جوانان اهل بهشت میزنی و میگویی: "فریاد شادی سر دهید، دست مریزاد ای یزید!"
چرا نمیگویی که با ریختن خون ذریه محمد(ص) و ستارگان زمین از آل عبدالمطلب، زخم ما را علاج ناپذیر کردی و ریشهمان را سوزاندی؟ اکنون نیاکان خود را صدا میزنی و گمان میکنی که با آنها سخن گفتهای؟
به زودی نزد آنان میروی و آرزو میکنی که دستت خشک شده بود و این کار را نمیکردی و زبانت لال میشد و این سخن را نمیگفتی! خدایا حق ما را بستان و انتقام ما را از این ستمگران بگیر و خشمت را بر کسی که خون ما را ریخت و حامیان ما را کشت، نازل کن.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃🕯🍃🕯🍃🕯
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
خواستم از این طریق از شما بزرگواران تقاضا کنم برای طلب مغفرت مرحوم حسن سمیعی فاتحه و صلواتی ختم بفر
هر هفته خانه این بزرگوار دوشنبه های روضه بود و جمعه ها مراسم حدیث کساء.
و خانواده مذهبی و مومنی داشتند. خواهرزاده همسرشون یکی از شهدای دفاع مقدس هستند. شهید مسعود صابری.
من اون موقع حدود ۱۰-۱۱ سالم بود. یعنی دوره پنجم دبستان، اول و دوم راهنمایی رو منزل ایشون ساکن بودیم.
میتونم به جرات بگم که یکی از راه هایی که من خیلی بیشتر به سمت مذهبی شدن رفتم پایه هاش از خانه ی ایشون محکم تر شد. حالا بچگی یه جور و هیئتی که پدرم آشپزی میکرد و خونه ایشون و روضه ها و مسجدی که با بچه هاشون هرشب میرفتیم و کارت امتیاز میگرفتیم تشویق بشیم یه جور....😉
امسال عید خونشون هم رفتیم طبق همیشه. همیشه هم من میگم بریم یه حس خوب دارم اونجا و بچگیمه. و امروز خبر رسید و راهی مجلس شدیم.
خدا رحمت کنه.
انصافا صاحبخونه ی منصفی بودن، و هنوزم توی این گرونی از مستاجرشون خیلی نمیگیرن و درک میکنند. اما من یقین میدونم رزقشون به خاطر اون هیئت ها خیلی زود زود می رسید. به خاطر کارهای خیر همسرشون به خصوص.
امیدوارم خدا به حق این ماه، جای خوبی نصیبشون کنه🌹
شبکه RT روسیه: اینبار خبر نحوه خروج پهپاد های ایرانی از آسمان ایران را نخواهید شنید بلکه خبر فرود موشک ها و پهپادهای ایرانی در تل آویو را خواهید شنید.
پن: پس دیگه نیاز نیست با شلیک همراه بشیم، استراحت میکنیم صبح حاج آقای حاجی زاده خبرمون میکنه چه کرده🙃😉
آخ آخ نتانیاهو گور خودت رو دو دستی کندی...