eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
244 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
والله که تا غایت عرفان قدمی نیست تا معتکف گوشه ی دستار تو باشم ای شاه که بر نیزه نشستی نظری کن یک لحظه غبار کف دربار تو باشم ✍میترا سادات دهقانی 📸قاسم العمیدی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
او ادامه بود. نسل بعد از فرمانده، که اگر می‌ماند و ریش‌هایش سپید می‌شد... قلب یک ملت به بودنش گرم بود و با رفتنش خون می‌شد... @shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
دو فنجان مكث و یک لحظه سكوت به احترام نام قشنگت آنان كه ز ما دور ولی در دل و جانند بسیار گرامی تر از آنند كه بدانند گفتیم كه شاید ندانند بدانند...😉😉 عصرتون شاد 🍇🍎 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #هوای_دلپذیر #قسمت_پنجاه_و_نهم برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها، شیفت های من، از هم
📖 برای چند لحظه واقعا بریدم. - خدایا، بهم رحم کن. حالا جوابش رو چی بدم؟ توی این دو سال، دکتر دایسون جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد. از طرفی هم، ارشد من و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده. - دکتر حسینی مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شم کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت. پیشنهادم صرفا به عنوان یک مَرده نه رئیس تیم جراحی. چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه. - دکتر دایسون من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی احترام زیادی قائلم. علی الخصوص که بیان کردید این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه. اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم و روابطی که اینجا وجود داره بین ما تعریفی نداره. اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن، حتی بچه دار بشن و این رفتارها هم طبیعی باشه، ولی بین مردم من، نه. ما برای خانواده حرمت قائلیم و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم با کمال احترامی که برای شما قائلم پاسخ من منفیه… ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 #حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام #قسمت_هفدهم ادامه سخنرانی #حضرت_زینب(س) در مجلس یزید ملع
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 ادامه سخنرانی (س) در مجلس یزید ملعون به خدا سوگند پوست خود را شکافتی و گوشت خود را پاره کردی! تو با این بار که از ریختن خون ذریه رسول خدا (ص) و شکستن حرمت عترت و پاره تنش به گردن داری، بر او وارد می‌شوی، "و گمان مکن آنانکه در راه خدا کشته می‌شوند مرده‌اند، بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند." (آل عمران/ ۱۶۹) همین برایت بس که خداوند حاکم است و محمد (ص) خصم تو و آن کسی که کار را برای تو ساخته و پرداخته کرد و تو را بر گردن مسلمین مسلط نمود، به زودی خواهد فهمید که پاداش ستمگران بد پاداش نیست و آگاه می‌شود که کدام یک از شما پست‌تر و لشکر کدام یک ضعیف‌تر است. اگر مصائب دنیا باعث شده که من با تو سخن بگویم باز هم تو را بی‌ارزش می‌دانم و کوبیدنت را لازم و نکوهشت را با ارزش می‌شمرم و از جاه و حشمت تو هراسی ندارم، ولی چشم گریان است و دل بریان. اگر امروز ما را به عنوان غنیمت گرفته‌ای، به زودی در آنجا که جز عمل خود را نیابی، ما به زیان تو خواهیم بود و خدا به بندگان خود ستم نمی‌کند. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊 🍃🕯🍃🕯🍃🕯
دوستان مثل اینکه اینترنتی هم میشه پاسپورت رو تمدید کرد. خودم اینکارو کردم از طریق سایت فراجا. البته انصافا گران تر شده بود😓 حالا خداکنه قسمت شه رفتن 😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 تشرّف آیت‌الله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی خدمت امام زمان(علیه السلام) دیـدار یار غائب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد‌.... در سال ۱۳۳۶ هجری از تهران به همراه جمعی از برادران ایمانی به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. امیرالحاج و سرپرست ما «صدر الاشراف» بود. در آن زمان چیزی حدود ۲۵۰ تومان تا ۳۰۰ تومان می‌گرفتند و با ماشین‌هایی قرار‌داد می‌بستند که ما را به مکّه رسانده و از آن جا به عراق بازگردانند. من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیت‌الله الحرام مشرّف می‌شدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت می‌کردم. آن سال در راه بازگشت به عراق به خاطر مسائلی، عربستان قوانینی برای ماشین‌های حجّاج وضع کرده بود و آن این که ماشین‌های زائران خانه خدا باید در یک کاروان صدتایی و همراه هم حرکت کنند. هر کاروان یک سرپرست داشت و یک ماشین هم، لوازم یدکی و ملزومات دیگر را همراه کاروان حمل می‌کرد. ضمناً دو ماشین پلیس، یکی در جلو و دیگری در عقب کاروان وظیفه حفاظت از قافله را بر عهده داشت ماشین ما دو راننده به نام‌های محمود آقا و اصغرآقا داشت که هر دو بچّه تهران بودند. هنگامی که کاروان به راه افتاد اصغرآقا رانندگی می‌کرد. از قضا ماشینِ ما در آخر صف، پشت سر همه ماشین‌ها قرار گرفت و این موضوع اصغرآقا را خیلی ناراحت کرد و شروع کرد به غُرو لُند کردن و این که در حرکت از تهران ماشین آخری بودیم، در برگشتن هم آخری شدیم و باید تا آخر مسیر خاک بخوریم. من از صفِ ماشین‌ها خارج می‌شوم و می‌روم در جلوی ماشین‌های دیگر قرار می‌گیرم. در بیابان اصغرآقا در نظر داشت که از صف ماشین‌ها جدا شده، پس از پیمودن مسافتی دوباره به کاروان ملحق شود و در جلوی کاروان قرار گیرد اما او نادانسته ماشین را منحرف کرد و از کاروان جدا شد! ادامه دارد.‌‌... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊